💖کافه شعر💖
2.67K subscribers
4.41K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
تو التیامِ تمام
عشق‌های مایوس و نیمه کاره‌ای،
آغاز صبحِ خوش یُمنی،
شفقی،
شروع دوباره‌ای
سخاوت رودی تو،
شکیبایی بی حد کوه،
راهی،
مسیرِ روشنی،
اشاره‌ای...

#رسول_ادهمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جذاب ترین مرد دنیا هم باشی
به زشت ترین زن دنیا بگویی می توانم بغلت کنم؟
پیش بینی این که عکس العمل چه خواهد بود،
اندازه ی احتمال ناچیز است
شاید کتک بخوری
فحش بشنوی و مردم بریزند سرت
عصبانی نشوید گفتم شاید.
اما زشت ترین زن دنیا باشی به زیباترین مرد دنیا بگویی، می شود در آغوش بگیرمت؟
احتمال لبخند بسیار است
خیلی از مردها از امتحان بدشان نمی آید
ولی زن ها
به کیفیت  و میزان علاقه می اندیشند
به مدام بودن این احساس
حالا تو فلان هنرپیشه ی محبوب باش
فلان خواننده
فلان مردی که جهانی متاثر از اوست
صورتت لباس عشق نپوشیده باشد و
آن لحظه
چشم هایت عاطفه را به تصویر نکشند
و نگویی تا ته عمر هستی
زود می فهمند
و تو مثل دیگران،
پشت چراغ مردی می مانی
که گونه هاش از گفتن دوستت دارم
سرخ است
و نگاهش سبزترین راهی  ست که حین تماشا
سنگینی هر ترافیکی را به جان و جریمه
می خرد
آری مهم نیست که هستی
دل زن شبیه به جمهوری ست
هر کسی حق ابراز وجود را دارد
اما برای او قبل هر چیز
پایبندی به قوانین محبت ،معیار
و میزان، عشقی ست که به پای او می ریزی
شاید بگویی پس این همه زن فلان که گوشه ی خیابان ایستادند چه
آری اما باز ببین به ازای هر یک زن ِ آن طوری
چند مرد کنار می آیند؟
چند مرد بوق شان را بلند می کنند؟
تا با اشاره ای فرو کنند در گوش شهر؟

#رسول ادهمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ما همیشه
یک نفر را پشت صورتمان داریم
که بُریده از دنیا
میخواهد برود
فرار کند اما
لباسش هر بار گیر میکند
به پوست و لبمان
طوری که آدم ها خیال میکنند
داریم میخندیم!


#رسول_ادهمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

آن ها که زیر باران رفته و
رو به آسمان خندیدند،
دوستت دارمشان
ترو تمیزتر است.
شسته رُفته بگویم؛
رنگین کمانِ عشق،
مال آن‌هایی که چتر دارند نیست،
مال آن دسته از آدم هاست که می‌خواهند
با آستین خیس،
صورتشان را خشک کنند.
دیوانه‌های لجوجی
که لرز گرفته‌اند اما،
از خیابان
دست نمی‌کشند...

#رسول_ادهمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل به هیچ عشقی نمی‌بندم، خیالت جمعِ جمع
از تمام شهر دل کندم، خیالت جمعِ جمع

بال پرواز مرا خواهی بچین، خواهی نچین
تا ابد بر خویش پابندم، خیالت جمعِ جمع

آینه، گاهی برایم نقش بازی می‌کند
من به رویش هم نمی‌خندم، خیالت جمعِ جمع

جمع ما با هم عددهایی حسابی نیستند
کم شدن را آرزومندم، خیالت جمعِ جمع

گُر گرفته پیرهن از داغ دل، امّا ببین!
لب فرو بستم؛ دماوندم، خیالت جمعِ جمع

تیشه را از ریشه‌ام بردار، لازم نیست که!
پاره شد زنجیرِ پیوندم، خیالت جمعِ جمع

گرچه چشمان مرا در اشک غلتان کرد و رفت
من در این برکه نمی‌گَندم، خیالت جمعِ جمع...

#رسول_ادهمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
تمام زن‌ها
یک مریمِ درون دارند مریمی مهربان و زیبا.
مثل پنجه‌ی آفتاب.
این معصومه‌ها همگی زمانی یک گوشه از اتاق نشسته و ساعت‌ها عروسکی را روی پا خواباندند
عروسکی که هیچ‌گاه مهم نبوده پدرش کیست کجاست و کی می‌آید.
زن کودک اما زنانگی را سال‌ها تجربه کرده تنهایی را. گاه گوشه‌ی آشپزخانه بین یخچال و اجاق گاه میان بالشتک و پشتی
و گاه به مساحت چارقدی کهنه.
این حوای خردسال
بی خیال آدم و آمدنش
بارها برای خودش هوا پخته
بارها سر سفره‌ای خیالی
برای خرس‌های دور و برش شام کشیده
بارها اندازه‌ی عرض یک فرش
خرید رفته و زود برگشته
با کیف و شال و روسری‌های امانی
با تق و تقی‌هایی که به آن کفش می‌گفتند.
خودش با خودش دوتایی رفتند
با خودش هم دوتایی برگشتند.
خانه‌ی خیال این خانم
هیچ گاه سقف نداشته و شب و روز را با پلک خلاصه کرده.
آری تمام زن‌ها یک مریم درون دارند.
مریمی که زندگی بی مرد را می‌فهمد
مادری کردن بی شوهر را
مریمی که خوشبخت هم نباشد
پای میز آرایش و
لای صفحه‌ی کتاب
زیر تترون و ساتن
حین تا کردن روسری‌های حریر
یا زمان رقص و شانه کردن مو
دلخوشی را
فرض می‌گیرد...



#رسول_ادهمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀