💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
درد یعنی ناگهان یک واقعیت ظَن شود
حوریِ باغِ خیالت یک شب اهریمن شود

عکسِ ماهِ برکه های اعتمادت بشکند
چشمت از اندیشه های تیره آبستن شود

سوختن در اتهام و ساختن با دشمنی
ناگهان با جمله ای زخمِ رگِ گردن شود

مخفیانه رنجشی را دور کردن از خودت
یا که اجباراً بهایش آشتی کردن شود

درد یعنی آرزو ها را سپردن دستِ باد
قلبِ پر جوشی به ظاهر تکه ای آهن شود

باورش سخت است با نُت های قهرِ روزگار
کارِ پای خسته ای همواره رقصیدن شود

بهترین راهِ رسیدن به رضایت دوری است
اینکه تکلیف درستی و غلط روشن شود

خوش خیالی جنگل و جنگل مکانی امن نیست
وای بر دستی که مانند تبر دشمن شود

نرمیِ رفتار وقتی بازتابش تهمت است
می تواند امنیت قدِ نوکِ سوزن شود

اینچنین شادی نمی آید به مهمانیِ دل
تا زمانی که زبانِ یاوه گو الکن شود

درد یعنی از میان نقشه ها و حقّه ها
اسم آنکه باخته در واقعیت « زن» شود 💫🍃



سهیلا مولاوردی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
°
اگر تمام تنت بوسه میشد
و تمام تنم لب
و اگر تمام تنم بوسه میشد
و تمام تنت لب
شاید، میتوانستم ببوسمت
ودریغ از لبان ناتوان من
و ابدیتے ڪه توئی....
از یک بوسه هزار باغ گل میشڪفد
هزار دریا
هزار رود
و هزار پرنده آواز میخوانند
از یک بوسه
هزار دریچه باز میشود
و هزار افق
اگر آن بوسه از لبان تو باشد
و اگر آن بوسه بر لبان تو باشد
و اگر آن بوسه از آن من باشد...



#اسماعیل_وفا_یغمایی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
به مناسبت سالروز تولد #محمدعلی_سپانلو

محمد علی سپانلو، مشهور به شاعر تهران (زاده ۲۹ آبان ۱۳۱۹ در تهران – درگذشته ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در تهران) شاعر، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی و مترجم ایرانی بود.

چشمانش را ببوس
اگر چه دیگر نمی‌تابد
میان سکوت‌ها
میان پرخاش‌ها
میان فاصله‌ی دراز
و شکجه‌ی بی‌اجر
میان خاطره و افسوس...

صبور و سمج، گاهی
سپیده‌دم‌ها اخم می‌کُند؛
غروب‌ها می‌بارد
پلک به هم نمی‌گذارد
مرز ندارد...

در فرصت عشق تا آزادی
پاسِ لحظه‌ای شادی:

چشمانش را ببوس
زهرِ سبز را بنوش!

#محمدعلی_سپانلو
«از دفترِ ژالیزیانا»‌

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینه‌ام
شکر خدا که دوختم جیب دریدهٔ تو را

دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدهٔ تو را


#فروغی_بسطامی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ما به استقبال غم، کشور به کشور می‌رویم
چون ز پا محروم می‌مانیم، با سر می‌رویم

صد ره این ره رفته‌ایم و بار دیگر می‌رویم
العطش‌گویان به استقبال ساغر می‌رویم

چون به پا رفتن میسر نیست ما را سوی دوست
نامه می‌گردیم و با بالِ کبوتر می‌رویم...


#طالب_آملی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
معین _ گذشته
@tanehayeghadimi
#معین🎵

سودای دلنشین نخستین و آخرین!

عمرم گذشته است و توام در سری هنوز...

#حسین_منزوی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آه بگذار
زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رویاها
همره روزها سفر گیرم،
بگریزم ز مرز دنیاها...

#فروغ_فرخزاد

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است

از همین رو پیرهن برعکس بر تن کرده است

َ#محمدحسین_ملکیان


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم را خوب می‌فهمد هر آن کس ماجرا دارد
میان سینه‌اش هر کس که قلبی مبتلا دارد

پر از دلشوره‌ی عشقی که سیرابم نخواهد کرد
به دریا می‌زند خود را دل من تا تو را دارد

هوا دم کرده در چشمم دو پلکم را کمی وا کن
که می‌خواهد ببارد او توان در خویش تا دارد

در این دنیای دردآگین نمی‌بینی دل من را
غم عشق تو را یک سو غم خود را جدا دارد

اگر پرسید حالم را کسی از تو بگو، اصلا
میان شهرمان پر کن که درد بی دوا دارد

مبادا هیچکس جز من خداوندا چطور آخر
دلش می آید این غم را چنین بر من روا دارد

نمی‌دانی چه می کردم فقط گر می توانستم
"عجب صبری خدا دارد، عجب صبری خدا دارد"

#نجمه_زارع


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ساموئل بکت :‏

اگر یک سؤال باشد که من از آن وحشت داشته باشم، سؤالی که هرگز نتوانسته باشم به آن جواب رضایت‌بخشی بدهم، آن سؤال این است که:
دارم چه می‌کنم؟

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
نفسی چند جدا از نظرت می‌گردم
باز می‌آیم و برگرد سرت می‌گردم

هستی‌ام‌ گرد خرام است چه صحرا و چه باغ
هرکجا مهر تو تابد سحرت می‌گردم

بی‌تو با عالم اسباب چه کار است مرا
موج این بحر به ذوق‌ گهرت می‌گردم

نیست معراج دگر مقصد تسلیم وفا
خاک این مرحله‌ام پی سپرت می‌گردم

نفس خون شده در خلوت دل بار نیافت
محرم رازم و بیرون درت می‌گردم

در میان هیچ نمی‌یابم ازین مجمع وهم
لیک بر هر چه بپیچم‌کمرت می‌گردم

وهم دوری چقدر سحر طراز است‌که من
همعنان تو به‌ذوق خبرت می‌گردم

وصل بیتاب پیام است چه سازم یا رب
پیش خود درهمه‌جا نامه برت می‌گردم

به نمی از عرق شرم غبارم بنشان
که من گم شده دل دربه‌درت می‌گردم

بیدل ازسعی مکن شکوه‌که یک‌گام دگر
پای خوابیدهٔ بی درد سرت می‌گردم

#بیدل_دهلوی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
در سینه‌ی من جز غم بسیار کسی نیست
در شهر تو جز سایه و دیوار کسی نیست

عاشق شدنم معنی آواره شدن داشت
آواره‌تر از مرد گرفتار کسی نیست

از قهوه‌ی چشم تو غلط بود سرودن
در کافه‌ی بی‌ذوقِ تو انگار کسی نیست

تنظیم نشد نبض من و شنبه‌ی بی تو
جز جمعه در این مرد عزادار کسی نیست

هی قافیه بر پیرهنت اشک بریزد
دلتنگ بخوانی که کسی یار کسی نیست...

#هادی_نژادهاشمی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عصرهای جمعه هم
می تواند قشنگ باشد
حتی اگر در پاییز باشد
عصر های جمعه
می تواند ماندگار باشد
اگر با جمله زیبـای
#دوستت_دارم 💗
زیبـاتـرش کنی....‌

عصر های جمعه
می تواند شاد باشد
اگر با جمله محبت آمیزی
لبخند را بر لبانش بنشانی😊

نگذار برای جمعه بعد...
از همین الان شروع کن
مگر این جمعه چه کم دارد
هـدیـه زیبـاتر از
دوست داشتن تو را
با یـک لبخـندی زیبـا
و یـک شاخه گـل 🌸🍃
عشق را مهمان قلبتان کنید
شاید شما دلیل زیبا شدن
یک عصر جمعه کسل کننده باشید


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه کنم یا چه بگویم نظرت بر گردد
باز آن عشق قدیمی به سرت بر گردد

چه کنم تا به فضای خودمان برگردیم
شوق پرواز تو و بال و پرت برگرد

چه کنم غصه نیاید به در خانه تو
یا بلافاصله از پشت درت بر گردد

چه کنم باز شود غنچه ی لب های تو باز
روزگار طرب و شور و شرت بر گردد

گفته بودی که تویی مونس رویایی من
چه کنم باز دوباره نظرت برگردد

تقی_شیرین_زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
اِسپند نسوزاندم و آبی نفشاندم
اندوهِ خودم را به خیابان نکشاندم

بعد از تو در ِ خانه‌ی خود را نگشودم
بعد از تو کسی را به کنارم ننشاندم

از پشت همین پنجره‌ی رو به تماشا
سمتی نخرامیدم و چشمی نچراندم

برداشتم از گوشه‌ی رف، کهنه کتابی
هی خواندم وُ هی خواندم وُ هی خواندم وُ خواندم

درگیر سفرنامه مجنون شدم اما
خود را به سرا پرده‌ی لیلی نرساندم

خواندم شب تنهاشده‌ای را و دلم سوخت
از پلکِ تَرَم هرچه که خواب است پراندم

رفتی و به شهری که دلت خواست رسیدی
من هم شب بیداریِ خود را گذراندم ...

#ناشناس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
پيشکش به زنان سرزمينم که از جنس اسطوره اند

در کوچه های خوابم، خورشید کج مدار است
هر سایه ای مورّب، هر انحنا دوار است

بن بست های عاصی، پیچیده اند درهم
گم می شوم در آن ها، این با خودم قرار است

در کوچه های خوابم، هر سینه ایست حفره
هر حفره ایست خانه، هر خانه سوگوار است

هر پنجره نشسته، در چارچوب عصیان
هر در، دهان بازی، آماده ی هوار است

چندان شَتک زده خون، بر شانه های دیوار
کز مُهر آن نبوت، دیوار داغدار است

بر تاق بست ساباط، یک پیکر معلق،
یک سر بدار عاشق، بازیچه ی غبار است

هر خش خشی ز برگی، فریاد اعتراضی است
هر شاخه ی درختی، مضمون چوب دار است

در کوچه های خوابم، یک چهره ی مکرر
یک زن به شکل اندوه، همواره آشکار است

انگار دیده ام من، او را به بی شماره
تکرار سال عمرش، افزون تر از هزار است

با باوری شکسته، بر هر سکو نشسته
گل میخ دیدگانش، تابوت انتظار است

کوچه به کوچه هر سو، من می گریزم از او
اما نگاه سردش، گام مرا مهار است

#پيرايه_يغمايی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
قبل از اینکه به کسی بگی دوست دارم
خوب فکراتو بکن
شاید چراغی در دلش روشن کنی
که خاموش کردنش
به خاموش شدن او بیانجامد


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آرام تو رفتار به سرو چمن آموخت
تمكین تو شوخی به غزال ختن آموخت

خندان چو گل از می به شبستان شدی و شمع
از شیوه رفتار تو افروختن آموخت

افروختن و سوختن و جامه دریدن
پروانه ز من، شمع ز من، گل زمن آموخت

#طالب_آملی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀