رسد صدای غم از هر کجا به گوش امشب
فُتاده در دل عالم تب و خروش امشب
به تار موی پریشانِ در هوا سوگند
شمیم یاد کسی برده عقل و هوش امشب
خراب و خسته و دلتنگ و بی خریدارم
قسم به عشق، به آزار من مکوش امشب
شکسته ساز دلم بیصدا نمی ماند
شِنو نوای غم انگیز می فروش امشب
به بزم ما که حریفان به سفره بِنشستند
مکن دریغ چو ساقی تو هم بنوش امشب
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فُتاده در دل عالم تب و خروش امشب
به تار موی پریشانِ در هوا سوگند
شمیم یاد کسی برده عقل و هوش امشب
خراب و خسته و دلتنگ و بی خریدارم
قسم به عشق، به آزار من مکوش امشب
شکسته ساز دلم بیصدا نمی ماند
شِنو نوای غم انگیز می فروش امشب
به بزم ما که حریفان به سفره بِنشستند
مکن دریغ چو ساقی تو هم بنوش امشب
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رهایم کن اگر هستم دلیلِ درد و تبهایت
پشیمانی و میدانم شدم کابوس شبهایت
برای دل بریدن از تو قلبم میخورد سوگند
به فریاد سکوتی که نشسته روی لبهایت
نخور غصّه همین امشب رهایت میکنم، برگرد
که دانم عشق ناچیزم چه بر روز دلت آورد
نشو غمگین که نگذارم بسوزد آتشم جانت
برای این منِ سرشارِ از غم واژه های درد
مرا بگذار و بگذر دیگر از بندِ من آزادی
تو که مجنونترین بیدی، نمیلرزی به هر بادی
نمان دیگر که میدانم کنار این منِ تنها
هزاران بغض نوشیدی و حسرت را فرو دادی
نبوده قابلت آری دل غمگین و افسرده
شرابی نیست در این جام محزونِ ترک خورده
بپر تا اوج خوشبختی و نامم را ببر از یاد
نیاور نوشدارویی که سهرابت دگر مرده
به دست خویش پرپر شد نهال آرزوهایم
که عمری با غم دوری هم آغوش و هم آوایم
کفن پوشیده ام بی تو به دل قصد سفر دارم
به تشییعم نیا بگذار تا راحت بیاسایم
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پشیمانی و میدانم شدم کابوس شبهایت
برای دل بریدن از تو قلبم میخورد سوگند
به فریاد سکوتی که نشسته روی لبهایت
نخور غصّه همین امشب رهایت میکنم، برگرد
که دانم عشق ناچیزم چه بر روز دلت آورد
نشو غمگین که نگذارم بسوزد آتشم جانت
برای این منِ سرشارِ از غم واژه های درد
مرا بگذار و بگذر دیگر از بندِ من آزادی
تو که مجنونترین بیدی، نمیلرزی به هر بادی
نمان دیگر که میدانم کنار این منِ تنها
هزاران بغض نوشیدی و حسرت را فرو دادی
نبوده قابلت آری دل غمگین و افسرده
شرابی نیست در این جام محزونِ ترک خورده
بپر تا اوج خوشبختی و نامم را ببر از یاد
نیاور نوشدارویی که سهرابت دگر مرده
به دست خویش پرپر شد نهال آرزوهایم
که عمری با غم دوری هم آغوش و هم آوایم
کفن پوشیده ام بی تو به دل قصد سفر دارم
به تشییعم نیا بگذار تا راحت بیاسایم
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای اشک پشت پلک که با خنده توأمی
با غم مکملی و به هجران متمّمی
می دانمت عزیز که با این سکوت محض
گویای دردهای مگوی مسلّمی
با اینهمه عذاب چه شد، قلب ساده لوح !
با چشمهای روشن او باز محرمی ؟!
از عمق دل بگویمت ای بیوفای من !
بر هر چه دوست داشته قلبم، مقدّمی
گلهای یاس پشت سرت حرف می زنند
تو باعث حسادت گلهای عالمی
از تو چه دارد این دل عاشق نصیب، جز
اشعار دل گرفته و تصویر مبهمی
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با غم مکملی و به هجران متمّمی
می دانمت عزیز که با این سکوت محض
گویای دردهای مگوی مسلّمی
با اینهمه عذاب چه شد، قلب ساده لوح !
با چشمهای روشن او باز محرمی ؟!
از عمق دل بگویمت ای بیوفای من !
بر هر چه دوست داشته قلبم، مقدّمی
گلهای یاس پشت سرت حرف می زنند
تو باعث حسادت گلهای عالمی
از تو چه دارد این دل عاشق نصیب، جز
اشعار دل گرفته و تصویر مبهمی
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شود تکیده گُل دل چو باغبان تو نباشی
برای واژه ی احساس سایبان تو نباشی
نگاه آتش عشق کدام چشم نظر باز
دلم به بند در آرد! که دل سِتان تو نباشی؟
کدام قافیه را باخت شعر نیمه تمامم
که رازِ عشق بگوید ولی در آن تو نباشی؟
برای از تو سرودن، برای بی تو نبودن
بهار میشوم آری، ولی خزان تو نباشی
گُمَت نمیکنم ای گل، که ربّ عشق از اوّل
تو را نشان دلم داد و بی نشان تو نباشی
عوض نمیشوَم اینَم، نوشته قلب غمینم
که تا ابد پر دردم و همچنان تو،،، نباشی
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برای واژه ی احساس سایبان تو نباشی
نگاه آتش عشق کدام چشم نظر باز
دلم به بند در آرد! که دل سِتان تو نباشی؟
کدام قافیه را باخت شعر نیمه تمامم
که رازِ عشق بگوید ولی در آن تو نباشی؟
برای از تو سرودن، برای بی تو نبودن
بهار میشوم آری، ولی خزان تو نباشی
گُمَت نمیکنم ای گل، که ربّ عشق از اوّل
تو را نشان دلم داد و بی نشان تو نباشی
عوض نمیشوَم اینَم، نوشته قلب غمینم
که تا ابد پر دردم و همچنان تو،،، نباشی
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
منی که شاعر پر حوصله لقب دارم
ببین برای تو اشعار منتخب دارم
به خون دل شده امضاء غزل غزل شعرم
که از قبیله ی دل، با "وفا" نسب دارم
میان حرف و سکوتم بگرد و اذعان کن
به غیر نام عزیزت اگر به لب دارم
اگر چه نیست دلت معترف، تو می دانی
هزار بوسه من از پیکرت طلب دارم
به اعتبار وفایت به کس ندادم دل
از اینکه رفته ام از خاطرت، عجب دارم
نشسته ام که بیایی به قصد همراهی
بگو به من ! اگر امید بی سبب دارم
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ببین برای تو اشعار منتخب دارم
به خون دل شده امضاء غزل غزل شعرم
که از قبیله ی دل، با "وفا" نسب دارم
میان حرف و سکوتم بگرد و اذعان کن
به غیر نام عزیزت اگر به لب دارم
اگر چه نیست دلت معترف، تو می دانی
هزار بوسه من از پیکرت طلب دارم
به اعتبار وفایت به کس ندادم دل
از اینکه رفته ام از خاطرت، عجب دارم
نشسته ام که بیایی به قصد همراهی
بگو به من ! اگر امید بی سبب دارم
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در شبی ظلمانی و خاموش دریا خون گریست
ضجّه زد ساحل علیٌ وا علیٌ یا علی
عالم خاکی نشد مأوای آن روح سِتُرگ
گشت خالی این صدف زان دُرِّ بی همتا علی
آبرو رفت از زمین تا رفت شاه عدل و عشق
شد طنین افکن نوای لا فَتٰی اِلّا عَلی
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ضجّه زد ساحل علیٌ وا علیٌ یا علی
عالم خاکی نشد مأوای آن روح سِتُرگ
گشت خالی این صدف زان دُرِّ بی همتا علی
آبرو رفت از زمین تا رفت شاه عدل و عشق
شد طنین افکن نوای لا فَتٰی اِلّا عَلی
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سماجت کرده دل تا دلبخواهش را نگه دارد
در این شطرنج بی سرباز، شاهش را نگه دارد
غم زخم از خودی خوردن به شعرم داد فرصت تا
برای یوسفِ احساس، چاهش را نگه دارد
قسم دادم خدای عشق را هر شب، مقدّر کن
میان کافران، دل، قبله گاهش را نگه دارد
من از این فاصله با عکس رویت دلخوشم امّا
موّفّق می شود این برکه ماهش را نگه دارد؟
بزن لبخند تا یک لحظه از یُمن نگاه عشق
قلم هم، بغض اشک و سوز آهش را نگه دارد
هزاران عشوه در لحن سکوتت باله میرقصد
چگونه می تواند دل نگاهش را نگه دارد ؟!
برای بردن دل چشمهای روشنت کافی ست
بگو فرمانده ی حُسنت سپاهش را نگه دارد
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در این شطرنج بی سرباز، شاهش را نگه دارد
غم زخم از خودی خوردن به شعرم داد فرصت تا
برای یوسفِ احساس، چاهش را نگه دارد
قسم دادم خدای عشق را هر شب، مقدّر کن
میان کافران، دل، قبله گاهش را نگه دارد
من از این فاصله با عکس رویت دلخوشم امّا
موّفّق می شود این برکه ماهش را نگه دارد؟
بزن لبخند تا یک لحظه از یُمن نگاه عشق
قلم هم، بغض اشک و سوز آهش را نگه دارد
هزاران عشوه در لحن سکوتت باله میرقصد
چگونه می تواند دل نگاهش را نگه دارد ؟!
برای بردن دل چشمهای روشنت کافی ست
بگو فرمانده ی حُسنت سپاهش را نگه دارد
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شعرهای الکنم سَر خورده از تکرارها
همچنان حلّاج مانده بی زبان بر دارها
بیوفایی کرد و رفت از شهر خاموش غزل
آری افتاده قیامت بعد از این، دیدارها
ای زلیخا عشق را با وزنه ی عقلت مسنج
یوسفت اُفتاده از رونق در این بازارها
بیوفا گر خواندمت مِهر از من عاشق مگیر
بنده معذورم از این کم گفتن بسیارها
شد مکدّر شعرم از خودخواهی تقدیرِ عشق
گشت مدفون از جفا در هجمه ی زنگارها
دل پی دیوان عشقش زار و سرگردان مشو
جای هر در شد بنا از سنگِ غم دیوارها
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همچنان حلّاج مانده بی زبان بر دارها
بیوفایی کرد و رفت از شهر خاموش غزل
آری افتاده قیامت بعد از این، دیدارها
ای زلیخا عشق را با وزنه ی عقلت مسنج
یوسفت اُفتاده از رونق در این بازارها
بیوفا گر خواندمت مِهر از من عاشق مگیر
بنده معذورم از این کم گفتن بسیارها
شد مکدّر شعرم از خودخواهی تقدیرِ عشق
گشت مدفون از جفا در هجمه ی زنگارها
دل پی دیوان عشقش زار و سرگردان مشو
جای هر در شد بنا از سنگِ غم دیوارها
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گوهری یکدانه بودی گرم بازارت شدم
دل فدایت کردم و با جان خریدارت شدم
خیل مشتاقان فراوان بود و با یاری بخت
این من بی ادّعای ساده دل یارت شدم
کوله ای از غم به دوشت بود و من با همدلی
تکیه گاه خستگی ها در شب تارت شدم
تا که از زخم زبان و چشم باشی در امان
پیش چشم حاسدان ملزم به انکارت شدم
خود بیا حلّ معمّا کن چگونه از لبت !
بوسه ها دارم طلب امّا بدهکارت شدم؟
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل فدایت کردم و با جان خریدارت شدم
خیل مشتاقان فراوان بود و با یاری بخت
این من بی ادّعای ساده دل یارت شدم
کوله ای از غم به دوشت بود و من با همدلی
تکیه گاه خستگی ها در شب تارت شدم
تا که از زخم زبان و چشم باشی در امان
پیش چشم حاسدان ملزم به انکارت شدم
خود بیا حلّ معمّا کن چگونه از لبت !
بوسه ها دارم طلب امّا بدهکارت شدم؟
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مثلِ گیسویت پریشان است، قلبِ بیقرار
آمده جان بر لب از، دلشوره های انتظار
می تراود از نگاهت، مستی و شعر و شراب
معنی آرامشی همچون صدای آبشار
ریخته بال و پرت مانند من از درد عشق
همنفس، ای بهترین رؤیای خوب ماندگار
گفته بودی یکشبی خو کن به زندان قفس
آسمان را بی پَر پرواز میخواهی چه کار؟
فرض کن حتّی شبی هم بشکند قفل قفس
فکر کردی کُلّ این دنیا چه باشد جز حصار؟
مرغ امید از هوای شهر ما کوچیده است
در چنین سرمای جانسوزی نمی آید بهار
حرف دل امّا فقط این مصرع کوتاه شد:
تا تو را دارم، ندارم بیم، از این روزگار
در کمال ناامیدی، ای تمام باورم
هستی ام تنها تویی و یک دل، امیدوار
چشمهایت را مگیر از من در این زندان غم
ای نگاهت مرهمی، بر زخمهای بیشمار
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آمده جان بر لب از، دلشوره های انتظار
می تراود از نگاهت، مستی و شعر و شراب
معنی آرامشی همچون صدای آبشار
ریخته بال و پرت مانند من از درد عشق
همنفس، ای بهترین رؤیای خوب ماندگار
گفته بودی یکشبی خو کن به زندان قفس
آسمان را بی پَر پرواز میخواهی چه کار؟
فرض کن حتّی شبی هم بشکند قفل قفس
فکر کردی کُلّ این دنیا چه باشد جز حصار؟
مرغ امید از هوای شهر ما کوچیده است
در چنین سرمای جانسوزی نمی آید بهار
حرف دل امّا فقط این مصرع کوتاه شد:
تا تو را دارم، ندارم بیم، از این روزگار
در کمال ناامیدی، ای تمام باورم
هستی ام تنها تویی و یک دل، امیدوار
چشمهایت را مگیر از من در این زندان غم
ای نگاهت مرهمی، بر زخمهای بیشمار
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سهم دل شکسته ی ما بارش غم است
تن پوش آسمان دل از ابر ماتم است
پشت نگاه عاشقت ای با وفای من
بغضی نشسته است که با درد توأم است
می بینمت دچار شدی مثل من به عشق
بر گونه های برگ گلت ردّ شبنم است
اشک تو را چو دید قلم بیصدا شکست
پشت تمام قافیه ها از غمت خم است
بختت سیاه کرده به تن، روزگار ما
ماتم چنان گرفته که گویی محرّم است
باکَت نباشد ای گل خوشرنگ آرزو
دانی که عشق بر همه دردی مقدّم است؟
دل از تو دست کی کِشد این غیر ممکن است
حتّی بهشت بی تو برایم جهنم است
دردت به جان خسته ی من، صبر پیشه کن
دیگر نبینم ای غزلم، چشم تو نم است
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تن پوش آسمان دل از ابر ماتم است
پشت نگاه عاشقت ای با وفای من
بغضی نشسته است که با درد توأم است
می بینمت دچار شدی مثل من به عشق
بر گونه های برگ گلت ردّ شبنم است
اشک تو را چو دید قلم بیصدا شکست
پشت تمام قافیه ها از غمت خم است
بختت سیاه کرده به تن، روزگار ما
ماتم چنان گرفته که گویی محرّم است
باکَت نباشد ای گل خوشرنگ آرزو
دانی که عشق بر همه دردی مقدّم است؟
دل از تو دست کی کِشد این غیر ممکن است
حتّی بهشت بی تو برایم جهنم است
دردت به جان خسته ی من، صبر پیشه کن
دیگر نبینم ای غزلم، چشم تو نم است
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر دل، جان به لب از فاصله ها می آید
از غمش قافیه با خوف و رجا می آید
سبب تر شدن گونه ی احساساتم
اشک شعری ست که از چشم هجا می آید
تو نمی آیی و آشفته ردیفی انگار
با دل زخمی و با قد دوتا می آید
مبتلا نیست دلت، گر بشود می فهمی
درد عشق ست که بی چون و چرا می آید
ناله گر کرد قلم، شکوه مکن، باور کن
سنگ هم از غم هجران به صدا می آید
کاش می شد که حضوراً به تو گویم که چقدر
عشق بر قامت چشمان شما می آید
زیر باران وفا مست شوم روزی کاش
با شمیمی که از آن موی رها می آید
تو نمی آیی و افسوس که از راه شبی
مرگ با دست پُر و عقده گشا می آید
#حامد_بیدل💞
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از غمش قافیه با خوف و رجا می آید
سبب تر شدن گونه ی احساساتم
اشک شعری ست که از چشم هجا می آید
تو نمی آیی و آشفته ردیفی انگار
با دل زخمی و با قد دوتا می آید
مبتلا نیست دلت، گر بشود می فهمی
درد عشق ست که بی چون و چرا می آید
ناله گر کرد قلم، شکوه مکن، باور کن
سنگ هم از غم هجران به صدا می آید
کاش می شد که حضوراً به تو گویم که چقدر
عشق بر قامت چشمان شما می آید
زیر باران وفا مست شوم روزی کاش
با شمیمی که از آن موی رها می آید
تو نمی آیی و افسوس که از راه شبی
مرگ با دست پُر و عقده گشا می آید
#حامد_بیدل💞
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای آنکه به شبهای من خسته چو ماهی
یادی ز دل سوخته کن گاه به گاهی
از ما مگذر ساده که این قلب شکسته
در دام تو افتاده چه خواهی چه نخواهی
حاجت به دو تا لشکر زلف تو نباشد
تا دل بتوان بُرد به افسون نگاهی
از عشق گذر کردی و انگار نه انگار
من ماندم و دریای غم لایتناهی
با رفتن تو قایق سرگشته ی احساس
آهسته مرا بُرد به گرداب تباهی
از گونه و چالت چو حذر کرد صد افسوس
افتاد دل در به در از چاله به چاهی
گر شاکی و هم متهمم لیک تو دانی
جز عشق ندارد دل من هیچ گناهی
آه ای قلم اشک فشان بس کن و او را
آتش مکشان با شرر خسته ی آهی
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یادی ز دل سوخته کن گاه به گاهی
از ما مگذر ساده که این قلب شکسته
در دام تو افتاده چه خواهی چه نخواهی
حاجت به دو تا لشکر زلف تو نباشد
تا دل بتوان بُرد به افسون نگاهی
از عشق گذر کردی و انگار نه انگار
من ماندم و دریای غم لایتناهی
با رفتن تو قایق سرگشته ی احساس
آهسته مرا بُرد به گرداب تباهی
از گونه و چالت چو حذر کرد صد افسوس
افتاد دل در به در از چاله به چاهی
گر شاکی و هم متهمم لیک تو دانی
جز عشق ندارد دل من هیچ گناهی
آه ای قلم اشک فشان بس کن و او را
آتش مکشان با شرر خسته ی آهی
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو ای تنها چراغ و چشم خانه
بدونت غمکده شد آشیانه
مذاب غم ز دل تا دیده سر رفت
کشیده غصّه از هر سو زبانه
پریشان قلب من چون بید مجنون
نکرده زلف شب را بی تو شانه
نشسته طفل دل بیدار تا صبح
گرفته هی نبودت را بهانه
گلویش پر شد از اندوه و ماتم
که سر داده نوای عاشقانه
و دنیا هم برای مرد تنها
کشیده بارها خط و نشانه
صدای ناله ام در جستجویت
رود از این کران تا آن کرانه
نشستم منتظر شاید بیایی
نمی خواند دلم دیگر ترانه
میان خانه ی قلبم همیشه
فقط عشق تو مانَد جاودانه
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بدونت غمکده شد آشیانه
مذاب غم ز دل تا دیده سر رفت
کشیده غصّه از هر سو زبانه
پریشان قلب من چون بید مجنون
نکرده زلف شب را بی تو شانه
نشسته طفل دل بیدار تا صبح
گرفته هی نبودت را بهانه
گلویش پر شد از اندوه و ماتم
که سر داده نوای عاشقانه
و دنیا هم برای مرد تنها
کشیده بارها خط و نشانه
صدای ناله ام در جستجویت
رود از این کران تا آن کرانه
نشستم منتظر شاید بیایی
نمی خواند دلم دیگر ترانه
میان خانه ی قلبم همیشه
فقط عشق تو مانَد جاودانه
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قلبی که پریشان شده ی زلف نگار است
زخم از غم هر زخمه ی ناکوک سه تار است
دیوانه شده شاعر و در چنته ندارد
یک واژه که زیبنده ی آن ماه عذار است
در بیشه ی ما، کنج وفا، غمزده شیری
عمریست به چشمان غزال تو شکار است
با خَلق چه کرده نگه و چشم خُمارت
صد میکده مستانه سر میز قمار است
جمعیّت عشّاق به صد ناله نوشتند
بی شمع رُخت محفلشان تیره و تار است
صد پیر و جوان عاشق مجنون شده داری
این قلب ترک خورده ی ما در چه شمار است ؟!
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زخم از غم هر زخمه ی ناکوک سه تار است
دیوانه شده شاعر و در چنته ندارد
یک واژه که زیبنده ی آن ماه عذار است
در بیشه ی ما، کنج وفا، غمزده شیری
عمریست به چشمان غزال تو شکار است
با خَلق چه کرده نگه و چشم خُمارت
صد میکده مستانه سر میز قمار است
جمعیّت عشّاق به صد ناله نوشتند
بی شمع رُخت محفلشان تیره و تار است
صد پیر و جوان عاشق مجنون شده داری
این قلب ترک خورده ی ما در چه شمار است ؟!
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀