در ایـن دیوانسرا گاهی، ز هـجـر یار می رقـصـم
به خود می پیچم از غـمهـا، شبـیه مار میرقصـم
من آن دیوانـه ی مستم ، قــدح افـتاده از دستم
میـان جمـع سر مستم ، ولی هــشیار می رقصم
چو محکومم به زندانش، بدور ازبـرق چشمانش
کجـا گیرم گــریبانش ، فقط نا چار می رقـصم
فـلک بر چیـده جامم را ، شـراب خـام خامـم را
ز کـف دادم دوامـم را، ولی دشـــوار می رقـصم
کجا شد عشق و دمسازی ؟ یکی مرغ هـمـآوازی
جدا از یار هـمـرازی ، چـه پر تـکرار می رقصـم
بـگو آن شــور شـیدا کو ، قـرین و یـار زیبــا کـو
شـراب جـام میـنا کو ، بـه عشــق یار می رقصم
مـن آن مـرغ پــریـشـانـم ، درون سیـنـه نـالانــم
ز بی مهری گـریزانـم ،که صوفی وار می رقـصم
بــــه دل دارم هـوای تـو ، بـه سر نـاز و ادای تـو
دلـم پــر زد بــرای تــو ، شـب دیدار می رقـصـم
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به خود می پیچم از غـمهـا، شبـیه مار میرقصـم
من آن دیوانـه ی مستم ، قــدح افـتاده از دستم
میـان جمـع سر مستم ، ولی هــشیار می رقصم
چو محکومم به زندانش، بدور ازبـرق چشمانش
کجـا گیرم گــریبانش ، فقط نا چار می رقـصم
فـلک بر چیـده جامم را ، شـراب خـام خامـم را
ز کـف دادم دوامـم را، ولی دشـــوار می رقـصم
کجا شد عشق و دمسازی ؟ یکی مرغ هـمـآوازی
جدا از یار هـمـرازی ، چـه پر تـکرار می رقصـم
بـگو آن شــور شـیدا کو ، قـرین و یـار زیبــا کـو
شـراب جـام میـنا کو ، بـه عشــق یار می رقصم
مـن آن مـرغ پــریـشـانـم ، درون سیـنـه نـالانــم
ز بی مهری گـریزانـم ،که صوفی وار می رقـصم
بــــه دل دارم هـوای تـو ، بـه سر نـاز و ادای تـو
دلـم پــر زد بــرای تــو ، شـب دیدار می رقـصـم
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شـرر عـشق بـه جـان آمــد و مـا دود شـدیـم
درسی از عشـق نفـهـمیده و مـردود شـدیـم
دل بـه دریــای خیـالی زده بــا حـســرت و آه
تـا که در مـوج جنـون یـکسره مفـقـود شدیم
بــا یـکی ســاغــر مــستــانــه و نــاز نـگــهت
بــر در میکــده ی عشـق تـو مشـهـود شـدیـم
از هـمان روز کـه در کوی تـو سـاکن شده ایم
از نــگاه هـمـه گان یکـسـره مطــرود شــدیم
چشــم دل بـر گـذر ثــانیـه هـا دوختـــه بـود
نــا گه از آمـدنــت والـه و خـشنــود شــدیـم
در پی وصــل تــو با حـال پـریشـان و حـزین
دل بـه دریـا زده تــا سـاحـل غـم رود شـدیم
کعبــه ی عشـق هــمـه چهــره ی زیـبا تو بود
تـا فــراســوی رخت در پی مقـصـود شـدیـم
گر چـه دیـوانـه ی آن چشـم خمـار تو شدیم
درهم آغوشی شب پیش توچون عود شدیم
شــرری از نـگـهش بـا دل "نـاصـح" چه نـکرد
تـا که باغمـزه ی او هرچه که فـرمود شـدیم
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درسی از عشـق نفـهـمیده و مـردود شـدیـم
دل بـه دریــای خیـالی زده بــا حـســرت و آه
تـا که در مـوج جنـون یـکسره مفـقـود شدیم
بــا یـکی ســاغــر مــستــانــه و نــاز نـگــهت
بــر در میکــده ی عشـق تـو مشـهـود شـدیـم
از هـمان روز کـه در کوی تـو سـاکن شده ایم
از نــگاه هـمـه گان یکـسـره مطــرود شــدیم
چشــم دل بـر گـذر ثــانیـه هـا دوختـــه بـود
نــا گه از آمـدنــت والـه و خـشنــود شــدیـم
در پی وصــل تــو با حـال پـریشـان و حـزین
دل بـه دریـا زده تــا سـاحـل غـم رود شـدیم
کعبــه ی عشـق هــمـه چهــره ی زیـبا تو بود
تـا فــراســوی رخت در پی مقـصـود شـدیـم
گر چـه دیـوانـه ی آن چشـم خمـار تو شدیم
درهم آغوشی شب پیش توچون عود شدیم
شــرری از نـگـهش بـا دل "نـاصـح" چه نـکرد
تـا که باغمـزه ی او هرچه که فـرمود شـدیم
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آندم که او در سینه اش غوغای پنهان داشت
طفـلی دلـم ازدیدنـش حـالی پریشـان داشت
بــا ســاز نــاکـوکـش بـرایـم غصــه می بارید
غـم با دل دیـوانـه ام هـمــواره پیـمان داشت
ابــری که از تبخیر اشـکم هــر زمان برخاست
کی در کـویـر بی کـسی هـا میـل باران داشت
امـشب فـضـای سیـنـه ام آکـنـده از غـم بـود
اما بـه وصـل دلبرش پیـوسته ایـمان داشـت
اشکی که از سر چشمه هـای حُزن جاری بود
بر روح خاموش دلم بی وقـفه جریان داشت
گـــویـا تمــــام واژگان بـاغـم هــم آغــوشـنـد
زاندم که داغ خفته ای درسینه مهمان داشت
یک لحـظـه کی از خـاطـرم بیـرون رود مـاتم
وقـتی که امـواج بلا هم قصد طوفان داشت
گــر او طـبیـب درد آن افــسـرده جــانان بـود
آیا برای قلب من یک جـرعـه درمـان داشـت؟
آن( ناصحی) که بر خزان لحـظه ها می رفت
پیوسـته امیـدی به دل از لطف یـزدان داشت
#علی_فعله_گری (ناصح)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
طفـلی دلـم ازدیدنـش حـالی پریشـان داشت
بــا ســاز نــاکـوکـش بـرایـم غصــه می بارید
غـم با دل دیـوانـه ام هـمــواره پیـمان داشت
ابــری که از تبخیر اشـکم هــر زمان برخاست
کی در کـویـر بی کـسی هـا میـل باران داشت
امـشب فـضـای سیـنـه ام آکـنـده از غـم بـود
اما بـه وصـل دلبرش پیـوسته ایـمان داشـت
اشکی که از سر چشمه هـای حُزن جاری بود
بر روح خاموش دلم بی وقـفه جریان داشت
گـــویـا تمــــام واژگان بـاغـم هــم آغــوشـنـد
زاندم که داغ خفته ای درسینه مهمان داشت
یک لحـظـه کی از خـاطـرم بیـرون رود مـاتم
وقـتی که امـواج بلا هم قصد طوفان داشت
گــر او طـبیـب درد آن افــسـرده جــانان بـود
آیا برای قلب من یک جـرعـه درمـان داشـت؟
آن( ناصحی) که بر خزان لحـظه ها می رفت
پیوسـته امیـدی به دل از لطف یـزدان داشت
#علی_فعله_گری (ناصح)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی خـود از خـود شـدم و باز رهـایم کردی
از هـیـاهـــوی غــریبــانـه جـدایــم کـردی
رشـتـه ی وصـل بـریدی ز جـهانـم هـر دم
کـوهـی از غــم شدم و درد عـطایـم کردی
شعلـه ی عشـق دلم برد به صحرای جنـون
غل و زنجیر چو مجنـون،تو به پایم کردی
مـن که در گوش فلک نـاله ی مستـانه زدم
از پـس پــرده ی غــم از چـه صدایم کردی
از خــدا می طلبـم تــا بـه وصــالت بــرسم
مـست آن لعــل لــب و غــرق بـلایـم کـردی
من که درکلبه ی غم رو به خدا بودم وبس
تو به یک غمزه ی خود سر به هوایم کردی
غم عالم به سرم ریخت زهجران تـو مست
نــه طبـیبم شــدی آخـــر، نـه دوایـم کـردی
نـاصـح از داغ فـراقت شـده رسوای جهـان
ســر به زانـوی غـم انگشت نـمایـم کــردی
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از هـیـاهـــوی غــریبــانـه جـدایــم کـردی
رشـتـه ی وصـل بـریدی ز جـهانـم هـر دم
کـوهـی از غــم شدم و درد عـطایـم کردی
شعلـه ی عشـق دلم برد به صحرای جنـون
غل و زنجیر چو مجنـون،تو به پایم کردی
مـن که در گوش فلک نـاله ی مستـانه زدم
از پـس پــرده ی غــم از چـه صدایم کردی
از خــدا می طلبـم تــا بـه وصــالت بــرسم
مـست آن لعــل لــب و غــرق بـلایـم کـردی
من که درکلبه ی غم رو به خدا بودم وبس
تو به یک غمزه ی خود سر به هوایم کردی
غم عالم به سرم ریخت زهجران تـو مست
نــه طبـیبم شــدی آخـــر، نـه دوایـم کـردی
نـاصـح از داغ فـراقت شـده رسوای جهـان
ســر به زانـوی غـم انگشت نـمایـم کــردی
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلــشاد از اینـم کـه امـشب خبـر اینجـاست
یک عـاشق دیوانه ی بی پا و سر اینجاست
شــوری به ســر و حـال دلـش بـاز پریشــان
اهی کـه کـنـد از غــم دلـدار اثـر اینجـاست
صـد واژه بـه رقـص آمـده از شــوق نــگارم
یک شاعردلسوخته ی خـون جگر اینجاست
آن عــاشـق رســوا که ز کــف داده قــرارش
باچهره ی شادان وسمین تاسحر اینجـاست
ای کاش بــدانــد کــه گــدای ســـر کـــویش
دلمـرده ی بـیمار غـمش محتضـر اینجـاست
یک عمـر به سـودای رخـش گر به فـنا رفت
دلباخـته ای منتـظرش ، پشت در اینجاست
یـا رب کــه بـدانـد ، مـه دردانـــه ام امـشب
دلـداده ی او بــا نـگه و چشـم تر اینجاست
ناصح هـمه شب تا به سحر دیده به ره بود
چون داشت امیدی که مسیر قمر اینجاست
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک عـاشق دیوانه ی بی پا و سر اینجاست
شــوری به ســر و حـال دلـش بـاز پریشــان
اهی کـه کـنـد از غــم دلـدار اثـر اینجـاست
صـد واژه بـه رقـص آمـده از شــوق نــگارم
یک شاعردلسوخته ی خـون جگر اینجاست
آن عــاشـق رســوا که ز کــف داده قــرارش
باچهره ی شادان وسمین تاسحر اینجـاست
ای کاش بــدانــد کــه گــدای ســـر کـــویش
دلمـرده ی بـیمار غـمش محتضـر اینجـاست
یک عمـر به سـودای رخـش گر به فـنا رفت
دلباخـته ای منتـظرش ، پشت در اینجاست
یـا رب کــه بـدانـد ، مـه دردانـــه ام امـشب
دلـداده ی او بــا نـگه و چشـم تر اینجاست
ناصح هـمه شب تا به سحر دیده به ره بود
چون داشت امیدی که مسیر قمر اینجاست
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دولت جاودان تویی، عاشق خسته جـان منم
از غم درد بیکسی ، دیده ی خون فشـان منم
روح تویی روان تویی جان من وجهان تویی
عاشق بی اراده ای ، رفـتـه ز تـن روان منـم
شور تویی شرر تویی، افـسر روی ســر تویی
آنکه به رسـم عاشـقی، داده ز کف عنان منـم
بی تو شکوفه کی دهد شاخهء خشک زندگی
تـشــنه ی باغ بی بـرو ، گلشـن پر خزان مـنم
شـکوه ی نیمـه های شب از دل زار و پر غمی
آنکه صـدای هـق هقش ، رفته به آسمـان منم
نـالـه کجـا بـرد دلم ، نـاقـه ی مـانـده در گلـم
مـرغـک پر شکـستـه ی ، خـرابه آشـیان منـم
انکه نشسته در گذر، روز وشبش گشته سیـه
در طلـب وصــال تـو ، راهـی کهـکشـان مـنـم
نور دهـد به شـهـر دل ،جلـوه ی بی مـثال تـو
مست نــگاه نـمـکیـن ،تـا خـود لا مـکان مـنـم
نـاوک مـژه شـد رهــا ، بر تن نیـمـه جـان مـن
قــامـت قـد خـمیده و تیـر تـو را نـشـان مـنم
ناصح دل شکستـه ای کز همه دل برید ه بود
محو و مرید تو شد و گفت که بی نشان منم
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از غم درد بیکسی ، دیده ی خون فشـان منم
روح تویی روان تویی جان من وجهان تویی
عاشق بی اراده ای ، رفـتـه ز تـن روان منـم
شور تویی شرر تویی، افـسر روی ســر تویی
آنکه به رسـم عاشـقی، داده ز کف عنان منـم
بی تو شکوفه کی دهد شاخهء خشک زندگی
تـشــنه ی باغ بی بـرو ، گلشـن پر خزان مـنم
شـکوه ی نیمـه های شب از دل زار و پر غمی
آنکه صـدای هـق هقش ، رفته به آسمـان منم
نـالـه کجـا بـرد دلم ، نـاقـه ی مـانـده در گلـم
مـرغـک پر شکـستـه ی ، خـرابه آشـیان منـم
انکه نشسته در گذر، روز وشبش گشته سیـه
در طلـب وصــال تـو ، راهـی کهـکشـان مـنـم
نور دهـد به شـهـر دل ،جلـوه ی بی مـثال تـو
مست نــگاه نـمـکیـن ،تـا خـود لا مـکان مـنـم
نـاوک مـژه شـد رهــا ، بر تن نیـمـه جـان مـن
قــامـت قـد خـمیده و تیـر تـو را نـشـان مـنم
ناصح دل شکستـه ای کز همه دل برید ه بود
محو و مرید تو شد و گفت که بی نشان منم
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشـق ورزیدن نـگارا ! بهترین کار من است
دل به سودای تو دادن اصل اقرار من است
ترسم از عشقت عزیزم! راهی صحرا شـوم
بد جـنونی نازنین در قلب بیـمار من اسـت
می سـرایم خال هندوی تو را در هـر غزل
این همه دلدادگی از حسرت یار مـن است
با دل پـر درد خـود ،دارم هـزاران آه و غم
زآنکه آن مستانه دلبر ، فـکر آزار من است
سال ومـاهی روزه ام تنهـا به سـودای لبت
خندهء مستانه ات خرمای افطار من است
چنگ ودف را واگذار و پنچه دردستم گذار
مـوی افـشان تو دلبر ، تــار گیتار من است
از سـر بی مـهـری ات دیوانه میخوانی مرا
این جنون،عشق من وگرمای بازار من است
عقل و دل با هم گلاویزند، ومن درمانده که
مـن گرفـتار دلـم ، یـا دل گـرفـتار مـن است
واژگانم صف کشـیده ، تا غـزل شـیوا شود
در هوایت دل سپردن لطف اشعار من است
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل به سودای تو دادن اصل اقرار من است
ترسم از عشقت عزیزم! راهی صحرا شـوم
بد جـنونی نازنین در قلب بیـمار من اسـت
می سـرایم خال هندوی تو را در هـر غزل
این همه دلدادگی از حسرت یار مـن است
با دل پـر درد خـود ،دارم هـزاران آه و غم
زآنکه آن مستانه دلبر ، فـکر آزار من است
سال ومـاهی روزه ام تنهـا به سـودای لبت
خندهء مستانه ات خرمای افطار من است
چنگ ودف را واگذار و پنچه دردستم گذار
مـوی افـشان تو دلبر ، تــار گیتار من است
از سـر بی مـهـری ات دیوانه میخوانی مرا
این جنون،عشق من وگرمای بازار من است
عقل و دل با هم گلاویزند، ومن درمانده که
مـن گرفـتار دلـم ، یـا دل گـرفـتار مـن است
واژگانم صف کشـیده ، تا غـزل شـیوا شود
در هوایت دل سپردن لطف اشعار من است
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اینجا دلِ بی عشق چون یک سینه پرآه است
یک بـرکه ی متروکه و بی جلـوه ی ماه است
صـد واژه در گنجـینه ی ذهـنش فــرو مـانده
شـاعر نگاهـش گیـر یک تعبـیر دلخـواه است
شــعـر از عبـــور واژگان گـریان و نـالان شد
شاید که فهمیده نگاهش سرد وجانکاه است
از تــو ســرودم ، تا دلم راحت شود ،هر چند
در چشمهایم خیره گفتند، اینکه گمراه است
یک سـو ردیف و قـافـیه، یک ســو دلی تـنها
شـاید برایـم شـاعـری ،آسـان ترین راه است
شرط وفا داری مگر ماندن به پیـمان نیست
دردا که عمـر عـاشقـی ، کـوتاه کـوتاه اسـت
در زیــر بــاران غـمــش صــد جلـوه دارد دل
چون شبنمی که محو خورشیدسحرگاه ست
ناصح میان واژگان غم را نهان کـرده اسـت
گـویـا ز مـضـمـون نــگاه ، دلبــر آگاه اســت
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک بـرکه ی متروکه و بی جلـوه ی ماه است
صـد واژه در گنجـینه ی ذهـنش فــرو مـانده
شـاعر نگاهـش گیـر یک تعبـیر دلخـواه است
شــعـر از عبـــور واژگان گـریان و نـالان شد
شاید که فهمیده نگاهش سرد وجانکاه است
از تــو ســرودم ، تا دلم راحت شود ،هر چند
در چشمهایم خیره گفتند، اینکه گمراه است
یک سـو ردیف و قـافـیه، یک ســو دلی تـنها
شـاید برایـم شـاعـری ،آسـان ترین راه است
شرط وفا داری مگر ماندن به پیـمان نیست
دردا که عمـر عـاشقـی ، کـوتاه کـوتاه اسـت
در زیــر بــاران غـمــش صــد جلـوه دارد دل
چون شبنمی که محو خورشیدسحرگاه ست
ناصح میان واژگان غم را نهان کـرده اسـت
گـویـا ز مـضـمـون نــگاه ، دلبــر آگاه اســت
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خسته را زلف خم یار بـه این روز انـداخت
تشنه ی وعده ی دیدار به این روز انداخت
کشته ی درد فراقت چه کند با غم خویش
زنـدگی را غـم دلدار ، بـه این روز انـداخت
هــمـدم آه جگر سـوز سـرا پـرده ی عـشـق
مانده در حسرت دیدار به این روز انداخت
در بیابان جنون شکوه کنان در پی کـیست
غمزه و جـلوه ی بسیار به این روز انداخت
گـرد پیـری بـه سـرم ریخـت ز انـدوه فراق
غـم آن بـاده ی خمـار بـه این روز انـداخت
غنـچه ی سرخ بهاران به خزان رفت خزان
هـمدمی در کنـف خار به ایـن روز انداخت
شمـع جانسوز مـرا برد بـه شـب های سیاه
طعنه ی دشمـن غـدار به این روز انداخت
من که در حلقه ی افکار تو در پیچ و خمم
عاقبت ذهـن گرفـتار به این روز انـداخـت
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تشنه ی وعده ی دیدار به این روز انداخت
کشته ی درد فراقت چه کند با غم خویش
زنـدگی را غـم دلدار ، بـه این روز انـداخت
هــمـدم آه جگر سـوز سـرا پـرده ی عـشـق
مانده در حسرت دیدار به این روز انداخت
در بیابان جنون شکوه کنان در پی کـیست
غمزه و جـلوه ی بسیار به این روز انداخت
گـرد پیـری بـه سـرم ریخـت ز انـدوه فراق
غـم آن بـاده ی خمـار بـه این روز انـداخت
غنـچه ی سرخ بهاران به خزان رفت خزان
هـمدمی در کنـف خار به ایـن روز انداخت
شمـع جانسوز مـرا برد بـه شـب های سیاه
طعنه ی دشمـن غـدار به این روز انداخت
من که در حلقه ی افکار تو در پیچ و خمم
عاقبت ذهـن گرفـتار به این روز انـداخـت
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عـامل چشمـان گـریانـم تـویی
خـانه ی از پایه ویرانـم تویی
دل پــریـشـانـم میـان واژگان
واژه ی پــیدا و پـنـهـانم تویی
در مســیر باد ســـرد بی کسی
آتــش افتـــاده بـر جانم تـویی
می روم امـا نـمی دانــم کجــا
رهنمون سـوی بـهـارانـم تویی
این منـم افـتاده از پا ، بی وفا
بـاعـث این قـلب نـالانم تــویی
کهنه زخمی مانده بر دل،نازنین
حـامل دردم ،کـه درمـانم تویی
مثل رودی درکویر خشک وگرم
بی بـهـارم ، شـوق بارانـم تویی
برکه ی متـروکه ام در پیـش تو
در خـیالـم ، مـاه تـابـانـم تـویی
قصه ها دارم زمویت روز وشب
قبله ی دل ، دین و ایمانـم تویی
ناصحـم در کلبه ی تاریک وسرد
در شبـم ، شـمـع فـروزانـم تویی
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خـانه ی از پایه ویرانـم تویی
دل پــریـشـانـم میـان واژگان
واژه ی پــیدا و پـنـهـانم تویی
در مســیر باد ســـرد بی کسی
آتــش افتـــاده بـر جانم تـویی
می روم امـا نـمی دانــم کجــا
رهنمون سـوی بـهـارانـم تویی
این منـم افـتاده از پا ، بی وفا
بـاعـث این قـلب نـالانم تــویی
کهنه زخمی مانده بر دل،نازنین
حـامل دردم ،کـه درمـانم تویی
مثل رودی درکویر خشک وگرم
بی بـهـارم ، شـوق بارانـم تویی
برکه ی متـروکه ام در پیـش تو
در خـیالـم ، مـاه تـابـانـم تـویی
قصه ها دارم زمویت روز وشب
قبله ی دل ، دین و ایمانـم تویی
ناصحـم در کلبه ی تاریک وسرد
در شبـم ، شـمـع فـروزانـم تویی
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شــاعــر عـاشق دیـوانه تو را می خواهــد
بی نوایی است که شاهانه تو را میخـواهد
واژه را مـست نـگاهت کــنـد او در غـزلش
بی می و ساقی و پیمـانه تو را می خواهد
گرچه باقلب شکسته زجهان خسته شده ست
کنـج این کلبه ی ویـرانـه تـو را می خـواهد
او که از جـور فـلک دست و دلـش می لـرزد
باز هم بی چک و بی چانه تو را می خواهد
ای کـه لیـلا صفـتی را تــو بـه غــایت داری
بی هــوا این دل دردانـه تـو را می خـواهـد
شب بی هم نفسی با دل پرخـون چـه کـند
تا سـحـر بر در میخـانه تو را می خـواهـد
او کـه گـم گشته مـیان هـمـه آفــاق وجـود
تـا بسـازد ز تـو افـسانــه تو را می خـواهـد
گــرد شـمـع رخ تــو" ناصح" شـیدای پریش
جان نثارست و چو پروانه تورا می خواهـد
گـر چـه طعنـم زده صـد کـفر نـثارم کـردند
بــاز ایـن عـاقـل دیوانـه تو را می خـواهــد
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی نوایی است که شاهانه تو را میخـواهد
واژه را مـست نـگاهت کــنـد او در غـزلش
بی می و ساقی و پیمـانه تو را می خواهد
گرچه باقلب شکسته زجهان خسته شده ست
کنـج این کلبه ی ویـرانـه تـو را می خـواهد
او که از جـور فـلک دست و دلـش می لـرزد
باز هم بی چک و بی چانه تو را می خواهد
ای کـه لیـلا صفـتی را تــو بـه غــایت داری
بی هــوا این دل دردانـه تـو را می خـواهـد
شب بی هم نفسی با دل پرخـون چـه کـند
تا سـحـر بر در میخـانه تو را می خـواهـد
او کـه گـم گشته مـیان هـمـه آفــاق وجـود
تـا بسـازد ز تـو افـسانــه تو را می خـواهـد
گــرد شـمـع رخ تــو" ناصح" شـیدای پریش
جان نثارست و چو پروانه تورا می خواهـد
گـر چـه طعنـم زده صـد کـفر نـثارم کـردند
بــاز ایـن عـاقـل دیوانـه تو را می خـواهــد
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یار ما جلـوه کند چـونکه بهـار امده است
گلبن و سبـزه بـه سودای هزار آمده است
شیرم وعشـوه ی مستانه زمین گیرم کرد
از در مـیکـده باچشـم خـمـار آمــده است
بـی قـرارم ز نـگاهی که شـرر زد بـه دلـم
موسم صید دل و مه به قرار آمـده است
او که با ناوک مـژگان و خم زلـف پـریـش
از سـرا پـرده ی دل بـهر شکار آمده است
بـه نــوازیـد بـــر ایـن پـیکـر آزرده ز غـم
نغمه ی درد که بی او به گذار آمده است
واژه امشب چه شکوفا شده در دفتـر دل
باغ دشت غـزلم تـازه بـه بـار آمـده است
دل که از لعـل لبـت جرعه ی مستانه زده
زیـر باران غمــت در شب تار آمـده است
ناصحم داغ گـرانی بـه دلـم مانـده هـنوز
این دل غم زده ام بی تو کنار آمده است
دلبرا می بده امشب که شدم مست غزل
خـاطری تازه کنم فـصل بهار آمـده است
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گلبن و سبـزه بـه سودای هزار آمده است
شیرم وعشـوه ی مستانه زمین گیرم کرد
از در مـیکـده باچشـم خـمـار آمــده است
بـی قـرارم ز نـگاهی که شـرر زد بـه دلـم
موسم صید دل و مه به قرار آمـده است
او که با ناوک مـژگان و خم زلـف پـریـش
از سـرا پـرده ی دل بـهر شکار آمده است
بـه نــوازیـد بـــر ایـن پـیکـر آزرده ز غـم
نغمه ی درد که بی او به گذار آمده است
واژه امشب چه شکوفا شده در دفتـر دل
باغ دشت غـزلم تـازه بـه بـار آمـده است
دل که از لعـل لبـت جرعه ی مستانه زده
زیـر باران غمــت در شب تار آمـده است
ناصحم داغ گـرانی بـه دلـم مانـده هـنوز
این دل غم زده ام بی تو کنار آمده است
دلبرا می بده امشب که شدم مست غزل
خـاطری تازه کنم فـصل بهار آمـده است
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیـا با مـن دمی بنشـین، برایـت ارمـغـان دارم
هــزاران راز ناگفــته در این سیـنـه نهـان دارم
بیا با من دراین وادی، که ازحسرت پر از دردم
مـن از نا مهـربانی ها، به دل داغی گــران دارم
نـمیدانم چه می خـواهی، ازین حال پـریشانـم
ببـین آکـنـده از دردم ، شــکایت از جهـان دارم
نگـویـم درد دل بـا کـس، نـدارم مـحـرم رازی
مـیان سـیـنـه ی ســردم ، دلی آتـشفـشان دارم
به چشم خویشتن دیدم ،جفایی زان جفاپیشه
نه قدرت در نهان کردن،نه جرآت در بیان دارم
در این دوران بی مهری ، که دلها از جفـا پیـرند
منم گر پـیر و فـرتوتـم ، ولی قـلبی جوان دارم
نمی دانم چه ها سازم ،کـه دل ازکوی او گیرم
کزان چشم سیه هر دم،غمی درعمق جان دارم
غـزل هـایـم سـراسـر غـم، تمـام واژگان مبهـم
درون قـلـب نــالانـم ، بــهـاری پـر خــزان دارم
مگـو ناصح سخـن از غـم، منـم اکنده از دردم
اگر چه خنده در چهـره، ولی داغی نـهان دارم
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هــزاران راز ناگفــته در این سیـنـه نهـان دارم
بیا با من دراین وادی، که ازحسرت پر از دردم
مـن از نا مهـربانی ها، به دل داغی گــران دارم
نـمیدانم چه می خـواهی، ازین حال پـریشانـم
ببـین آکـنـده از دردم ، شــکایت از جهـان دارم
نگـویـم درد دل بـا کـس، نـدارم مـحـرم رازی
مـیان سـیـنـه ی ســردم ، دلی آتـشفـشان دارم
به چشم خویشتن دیدم ،جفایی زان جفاپیشه
نه قدرت در نهان کردن،نه جرآت در بیان دارم
در این دوران بی مهری ، که دلها از جفـا پیـرند
منم گر پـیر و فـرتوتـم ، ولی قـلبی جوان دارم
نمی دانم چه ها سازم ،کـه دل ازکوی او گیرم
کزان چشم سیه هر دم،غمی درعمق جان دارم
غـزل هـایـم سـراسـر غـم، تمـام واژگان مبهـم
درون قـلـب نــالانـم ، بــهـاری پـر خــزان دارم
مگـو ناصح سخـن از غـم، منـم اکنده از دردم
اگر چه خنده در چهـره، ولی داغی نـهان دارم
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل ز هـجـرانت بـهم زد ، محفـل شـاهـانـه را
تا گــزیند بـهـر وصـلت، گوشـه ی میخـانـه را
از نـگاه سردت ای جان غصه ها دارم بـه دل
درد بی مهــری شـکـسـته هیـبت مــردانـه را
من به نازچشم مستت دلخوشم اماچه سود
وقـتی از لعلت ننـوشم ســاغــری جانـانـه را
در گـسـل هـای خیـالم لـرزه هــا افـکنـده ای
تا کنی حیـران و شـیدا ایـن دل دیــوانــه را
کاش میدیدی چه میسازی بر این دیوانه دل
می کشی وقـتی مـیان زلـفـکانـت شــانـه را
شـمـع رخسـارت فـکنـده بر دل و جانم شرر
تا کجـا بـاید بـه ســوزی این پــر پـروانـه را
واژه هـا را تک به تک چـیـدم غزل آیـد پدید
بـا ردیـف و قـافـیه پـایان دهـم افــسانــه را
نرگس مستت چنان بر قلب ناصح شـعله زد
بی نـوا گم کـرده یک سر خانه و میـخانه را
#علی_فعله_گری (ناصح)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا گــزیند بـهـر وصـلت، گوشـه ی میخـانـه را
از نـگاه سردت ای جان غصه ها دارم بـه دل
درد بی مهــری شـکـسـته هیـبت مــردانـه را
من به نازچشم مستت دلخوشم اماچه سود
وقـتی از لعلت ننـوشم ســاغــری جانـانـه را
در گـسـل هـای خیـالم لـرزه هــا افـکنـده ای
تا کنی حیـران و شـیدا ایـن دل دیــوانــه را
کاش میدیدی چه میسازی بر این دیوانه دل
می کشی وقـتی مـیان زلـفـکانـت شــانـه را
شـمـع رخسـارت فـکنـده بر دل و جانم شرر
تا کجـا بـاید بـه ســوزی این پــر پـروانـه را
واژه هـا را تک به تک چـیـدم غزل آیـد پدید
بـا ردیـف و قـافـیه پـایان دهـم افــسانــه را
نرگس مستت چنان بر قلب ناصح شـعله زد
بی نـوا گم کـرده یک سر خانه و میـخانه را
#علی_فعله_گری (ناصح)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گاه بـا نــاز و ادایـت دلـربـایـی می کـنـی
دل به سویت میکشـانی، بی وفایی میکنی
دور از آن زلـف پریشت بی قـرارم نـازنین
دل ز دستـم برده ای، بی اعـتنـایی میکنی
غـمـزه ی مستـانه ای کـردی نثـارم مرحبـا
مــرغ بی بال و پر خـود را هـوایی میکنی
ان چنـان محـو قـد و بالای رعنایت شـدم
بر دل دیـوانـه ام زین رو خـدایی می کنی
بی وفـایی می کنی با عــاشـق دلـداده ات
می رسد روزی که عشقم را گدایی میکنی
موج گیسوی سیاهت وه چه طوفان میکند
زورق بشـکسته را ،کی ناخدایی می کنی؟
گلشـنی ، انـدر کـویر بی کسی هـایـم ، ولی
در خـزان فصل سردم خـود نـمایی میکنی
بی بهـانه ،عاشقـانه ،همدم دل می شـوی ؟
با نــواهـای شـبانـه، همـــسرایی می کنی ؟
" ناصـح " ار نالد ز هجر دلبر دُرّ دانـه اش
گاه با سـوز و گدازش هـم نوایی میکنی ؟
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل به سویت میکشـانی، بی وفایی میکنی
دور از آن زلـف پریشت بی قـرارم نـازنین
دل ز دستـم برده ای، بی اعـتنـایی میکنی
غـمـزه ی مستـانه ای کـردی نثـارم مرحبـا
مــرغ بی بال و پر خـود را هـوایی میکنی
ان چنـان محـو قـد و بالای رعنایت شـدم
بر دل دیـوانـه ام زین رو خـدایی می کنی
بی وفـایی می کنی با عــاشـق دلـداده ات
می رسد روزی که عشقم را گدایی میکنی
موج گیسوی سیاهت وه چه طوفان میکند
زورق بشـکسته را ،کی ناخدایی می کنی؟
گلشـنی ، انـدر کـویر بی کسی هـایـم ، ولی
در خـزان فصل سردم خـود نـمایی میکنی
بی بهـانه ،عاشقـانه ،همدم دل می شـوی ؟
با نــواهـای شـبانـه، همـــسرایی می کنی ؟
" ناصـح " ار نالد ز هجر دلبر دُرّ دانـه اش
گاه با سـوز و گدازش هـم نوایی میکنی ؟
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شـور بپـا کـن دلا ، عاقل و هشیار بـاش
بــر در هـر میکـده ، منـتـظـر یـار بـاش
در پی او کن سـفــر، گـر چـه ندارد ثـمر
در نظـرش جلـوه گـر ، یار وفـا دار باش
گر بـه دلش دل دهی ،سر به بـیابان نهی
در ره دلداده ات ، صابر و غمخـوار باش
عیب مکن دیگران ، سخت نگیر بر زمان
یارزخویشت مران،چون گل بی خارباش
راز مگو بر کسان ، گویمت ای جان جان
قـفل بزن بـر دهان ، محـرم اســرار باش
عـمـر بــده بر هـدر ،،، تا که بیـابی ظفـر
تا بـه وصالش رسی، طالب دیـدار بـاش
ای ز جهان بی خبر ،عاشق خونین جگر
چشـم به ره تـا سحر، در پی دلدار باش
ای دل شیدای مـن ، باز شـنو این سخـن
گــرد رخ دلبـــرت ، گـردش پـرگار بـاش
ناصـح زیبـا سـخـن ، در بـر هـر انجـمـن
هیـچ مگو جـان من ، در پی انــکار باش
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بــر در هـر میکـده ، منـتـظـر یـار بـاش
در پی او کن سـفــر، گـر چـه ندارد ثـمر
در نظـرش جلـوه گـر ، یار وفـا دار باش
گر بـه دلش دل دهی ،سر به بـیابان نهی
در ره دلداده ات ، صابر و غمخـوار باش
عیب مکن دیگران ، سخت نگیر بر زمان
یارزخویشت مران،چون گل بی خارباش
راز مگو بر کسان ، گویمت ای جان جان
قـفل بزن بـر دهان ، محـرم اســرار باش
عـمـر بــده بر هـدر ،،، تا که بیـابی ظفـر
تا بـه وصالش رسی، طالب دیـدار بـاش
ای ز جهان بی خبر ،عاشق خونین جگر
چشـم به ره تـا سحر، در پی دلدار باش
ای دل شیدای مـن ، باز شـنو این سخـن
گــرد رخ دلبـــرت ، گـردش پـرگار بـاش
ناصـح زیبـا سـخـن ، در بـر هـر انجـمـن
هیـچ مگو جـان من ، در پی انــکار باش
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غصـه ام قصه ی دلدار شد امشب که نگو
زخمـه ای بر تن تبـدار شـد امشـب که نگو
گفــته هـا بـود میـان من و او در دل شب
سینه ام محـرم اسـرار شـد امشب که نگو
زاهد از ناز نگاهـش ، که به وجد آمده بـود
صومعه خانه ی خمـار شده امشب که نگو
کاسه ی صبر شکست و خــبر از یار نــشد
چشم دل بر در ودیوار شد امشب که نگو
عاشق از برق نگاهش، دو صد گفته شنید
جلوهگر سرخی رخسار شد امشب که نگو
برفکن زلف پریشـان که شـود جلـوه عیان
دل بـدامش گـرفــتار شـد امـشب که نـگو
آنــچه از راز نهـــانش به دلم مـانده به جا
در دل شـب پـدیـدار شــد امشـب کـه نگو
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زخمـه ای بر تن تبـدار شـد امشـب که نگو
گفــته هـا بـود میـان من و او در دل شب
سینه ام محـرم اسـرار شـد امشب که نگو
زاهد از ناز نگاهـش ، که به وجد آمده بـود
صومعه خانه ی خمـار شده امشب که نگو
کاسه ی صبر شکست و خــبر از یار نــشد
چشم دل بر در ودیوار شد امشب که نگو
عاشق از برق نگاهش، دو صد گفته شنید
جلوهگر سرخی رخسار شد امشب که نگو
برفکن زلف پریشـان که شـود جلـوه عیان
دل بـدامش گـرفــتار شـد امـشب که نـگو
آنــچه از راز نهـــانش به دلم مـانده به جا
در دل شـب پـدیـدار شــد امشـب کـه نگو
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن مرغ غزلخوان که شبی وقت سحر رفت
انـگار که از کلبـه ی ما شـمس و قـمر رفـت
عـمـری کـه بــه گـرد رخ او شـمـع وجــودم
می سوخت و میدید بـه میدان خطـر رفت
دل دیـد کـه این ره بـه وصــالـش نـگـرایــد
آن عـمر گـرانمـایـه چـه آسان به هـدر رفت
عمـرم هـمـه طی شـد بـه هـوای سر کـویش
هـر دم کـه بدیدم ز بـصـر خـون جگـر رفت
سوزی به دل افتاد که دودش به هـوا رفـت
آهی بـه سـر افـتاد که از سینه بـه در رفـت
او قــدر نــدانسـت و،،،،،، رهــا کـرد دلــم را
از درد فـراقـش ز سـرم حـوصـله سـر رفـت
زانــوی غــم و حـال بـد و گـوشـه ی ایـوان
شب های جـدایی همـه با اشـک بـصر رفت
بی مـهـری او بـــر مـن دلـدار چنـــان کــرد
چـون تیر که بر دیده ی یک اهل نظر رفـت
"ناصـح " غـزلی خـوان و بـه دلدار نظـر کن
هـر چنـد بـه مـا یار نـشد سـوی دگـر رفـت
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
انـگار که از کلبـه ی ما شـمس و قـمر رفـت
عـمـری کـه بــه گـرد رخ او شـمـع وجــودم
می سوخت و میدید بـه میدان خطـر رفت
دل دیـد کـه این ره بـه وصــالـش نـگـرایــد
آن عـمر گـرانمـایـه چـه آسان به هـدر رفت
عمـرم هـمـه طی شـد بـه هـوای سر کـویش
هـر دم کـه بدیدم ز بـصـر خـون جگـر رفت
سوزی به دل افتاد که دودش به هـوا رفـت
آهی بـه سـر افـتاد که از سینه بـه در رفـت
او قــدر نــدانسـت و،،،،،، رهــا کـرد دلــم را
از درد فـراقـش ز سـرم حـوصـله سـر رفـت
زانــوی غــم و حـال بـد و گـوشـه ی ایـوان
شب های جـدایی همـه با اشـک بـصر رفت
بی مـهـری او بـــر مـن دلـدار چنـــان کــرد
چـون تیر که بر دیده ی یک اهل نظر رفـت
"ناصـح " غـزلی خـوان و بـه دلدار نظـر کن
هـر چنـد بـه مـا یار نـشد سـوی دگـر رفـت
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀