امشب
شیشه ی گلویم
پراز شراب دلتنگیست..
جرعه جرعه حسرت نداشتنش ....
آی
بغضهای فرو خورده
مرا یاری کنید...
شاید در زلالی اشکها
او را در ترمه ی یک خواب شیرین
بپوشم....
#اڪرم_نورانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شیشه ی گلویم
پراز شراب دلتنگیست..
جرعه جرعه حسرت نداشتنش ....
آی
بغضهای فرو خورده
مرا یاری کنید...
شاید در زلالی اشکها
او را در ترمه ی یک خواب شیرین
بپوشم....
#اڪرم_نورانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک جرعه از لبت را بر روے جام بگذار
تا خوب مست گردم،، سنگ تمام بگذار
از تار عشق و پودِ این تاڪهاے دلخون
امشب براے آهو یک دشت دام بگذار
یک لقمه خوش نخوردم بی سفره ی نگاهت
از آتشِ دلِ خود یک لب طعام بگذار
رسواے بے سڪونم،، سر تا قدم جنونم!
لیلاے من،، دهانِ این خاص وعام بگذار!
شب های سردِ بی تو یکدست زمهریر است
اے صبح محشرِمن ، شوق وسلام بگذار!
عقل از سرم پریده ،بهلول شهر گشتم
یک شعله از نگاهت بر جان خام بگذار
نذر نگاه مستت یک جام زندگانی
امشب به صحن چشمم جانانه گام بگذار
پاے ضریح پلکت دل را مجاب فرما
با بوسه اے به اشڪم حسن ختام بگذار!!
#اڪرم_نورانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا خوب مست گردم،، سنگ تمام بگذار
از تار عشق و پودِ این تاڪهاے دلخون
امشب براے آهو یک دشت دام بگذار
یک لقمه خوش نخوردم بی سفره ی نگاهت
از آتشِ دلِ خود یک لب طعام بگذار
رسواے بے سڪونم،، سر تا قدم جنونم!
لیلاے من،، دهانِ این خاص وعام بگذار!
شب های سردِ بی تو یکدست زمهریر است
اے صبح محشرِمن ، شوق وسلام بگذار!
عقل از سرم پریده ،بهلول شهر گشتم
یک شعله از نگاهت بر جان خام بگذار
نذر نگاه مستت یک جام زندگانی
امشب به صحن چشمم جانانه گام بگذار
پاے ضریح پلکت دل را مجاب فرما
با بوسه اے به اشڪم حسن ختام بگذار!!
#اڪرم_نورانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نیست جز اشک به حال دلمان غمخواری
خوش بحال تو اگر یار ؛به از این داری
سفره ی دل نگشاییم برِ نا اهلان
جز خدا کیست که بر ما بکند ستّاری
عیب پوشیدن و بخشیدن ما از مهرش
نیست جز حکمت ربانیِ مردم داری
آن خداوند خطا پوش ، خودش عریان است
از هر آن خرقه که از کفر بر او بگذاری
گرگ و میش است هوای سر نامردانی
که نمایند تبسم ز سرِ عیّاری
شیشه جز زخم ندارد اثری از سنگ و
نیست این رنجِ تحمل مگر از ناچاری
کهنه کی می شود آن زخم که می آزارد
تازه تازه بزند نوک چو خروسِ لاری
سردی دل نکند چاره ی این دوری ها
تا کجا در صدد گرمیِ این بازاری
فرصت از دست شد و جام تهی ماند از می
استخوان سوز شده درد خماری ؛ کاری!!
تنگ شد قافیه از این همه ناموزونی
ناگزیرم که بگویم غزلی تکراری
#اڪرم_نورانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خوش بحال تو اگر یار ؛به از این داری
سفره ی دل نگشاییم برِ نا اهلان
جز خدا کیست که بر ما بکند ستّاری
عیب پوشیدن و بخشیدن ما از مهرش
نیست جز حکمت ربانیِ مردم داری
آن خداوند خطا پوش ، خودش عریان است
از هر آن خرقه که از کفر بر او بگذاری
گرگ و میش است هوای سر نامردانی
که نمایند تبسم ز سرِ عیّاری
شیشه جز زخم ندارد اثری از سنگ و
نیست این رنجِ تحمل مگر از ناچاری
کهنه کی می شود آن زخم که می آزارد
تازه تازه بزند نوک چو خروسِ لاری
سردی دل نکند چاره ی این دوری ها
تا کجا در صدد گرمیِ این بازاری
فرصت از دست شد و جام تهی ماند از می
استخوان سوز شده درد خماری ؛ کاری!!
تنگ شد قافیه از این همه ناموزونی
ناگزیرم که بگویم غزلی تکراری
#اڪرم_نورانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀