" بیا خاطره باشیم"
یک عمر چه بیهوده به امّید وصالیم
حتی شده یک روز بیا خاطره باشیم
در سایه ی هم مثل دو خط صاف و موازی
یکبار نشد نقطه ی یک دایره باشیم!
تا کی به غم هجر و خیالات چو مرغی..
اندر قفس خواب ، پی ِ پنجره باشیم؟
با لمس ِ نگاهی شود این عقده ی ما باز
تا کی به سرانگشت و به دندان گره باشیم؟!
گر عشق گناه است بفرما که بسوزیم
بر شعله ی آن شمع چنان شبپره، باشیم
زیبایی دنیا نشود حاصل و تا کی ؟!
حسرت کش ِ آرامش یک منظره باشیم
اشعار #سپهرم به جوابی نرسیده است
وقت است که من شاعر و تو شاعره باشیم!!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک عمر چه بیهوده به امّید وصالیم
حتی شده یک روز بیا خاطره باشیم
در سایه ی هم مثل دو خط صاف و موازی
یکبار نشد نقطه ی یک دایره باشیم!
تا کی به غم هجر و خیالات چو مرغی..
اندر قفس خواب ، پی ِ پنجره باشیم؟
با لمس ِ نگاهی شود این عقده ی ما باز
تا کی به سرانگشت و به دندان گره باشیم؟!
گر عشق گناه است بفرما که بسوزیم
بر شعله ی آن شمع چنان شبپره، باشیم
زیبایی دنیا نشود حاصل و تا کی ؟!
حسرت کش ِ آرامش یک منظره باشیم
اشعار #سپهرم به جوابی نرسیده است
وقت است که من شاعر و تو شاعره باشیم!!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"کسی آهسته میخوانَد"
به زیر گوش شعر من کسی آهسته میخوانَد
به غیر از تو چه بنویسم؟ قلم مبهوت می مانَد
چو ریلی سرد و متروک است موازی های این دفتر
قطار شعرهایم را کسی جز تو نمی رانَد!
یکایک واژه هایم چون مسافرهای جا مانده
درون ایستگاه دل، کجا مقصد؟ نمی دانَد
خوشا آنروز شهر من پر از نجوا و غوغا بود
چه شد دیگر کسی اینجا بدون تو نمی ماند!
کنون ویرانه ی قلبم گرفتار فراموشی است
نه رونق دارد از راهی ، نه گنجی، دزد بستانَد.!
به هر سویی نظر کردم، #سپهر است و غبار غم
ببارد کاش بارانی، غبار ِ شعر بنشانَد ...
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به زیر گوش شعر من کسی آهسته میخوانَد
به غیر از تو چه بنویسم؟ قلم مبهوت می مانَد
چو ریلی سرد و متروک است موازی های این دفتر
قطار شعرهایم را کسی جز تو نمی رانَد!
یکایک واژه هایم چون مسافرهای جا مانده
درون ایستگاه دل، کجا مقصد؟ نمی دانَد
خوشا آنروز شهر من پر از نجوا و غوغا بود
چه شد دیگر کسی اینجا بدون تو نمی ماند!
کنون ویرانه ی قلبم گرفتار فراموشی است
نه رونق دارد از راهی ، نه گنجی، دزد بستانَد.!
به هر سویی نظر کردم، #سپهر است و غبار غم
ببارد کاش بارانی، غبار ِ شعر بنشانَد ...
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز هم خاطره ات بر دل من افتاده
مثل افتادنِ یک سنگ به روی جاده
چه بگویم که چه هنگامه ی سختی دارم !
دوست می دارمت ای عشق، همین قدر ساده ...
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مثل افتادنِ یک سنگ به روی جاده
چه بگویم که چه هنگامه ی سختی دارم !
دوست می دارمت ای عشق، همین قدر ساده ...
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"کوچ کرده"
من آن باغم پرستو از درختم کوچ کرده
کلاغی از زمستان بر درختم کوچ کرده
زده باران پاییزی ز سر تا دامنم خیس
وَ عطر یادت از آغوش رَختم کوچ کرده!
خیالت جویباری بود و آن هم از خیالم..
رَه چشمه گرفته سنگ ِ سختم، کوچ کرده
دلم خوش بود سلطانم من اندر وادی شعر
غزل ها از کنار تاج و تختم کوچ کرده
من و این فصل پاییزان، چه تقدیری #سپهرم!
خزان آمد ، بهار از باغِ بختم کوچ کرده
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من آن باغم پرستو از درختم کوچ کرده
کلاغی از زمستان بر درختم کوچ کرده
زده باران پاییزی ز سر تا دامنم خیس
وَ عطر یادت از آغوش رَختم کوچ کرده!
خیالت جویباری بود و آن هم از خیالم..
رَه چشمه گرفته سنگ ِ سختم، کوچ کرده
دلم خوش بود سلطانم من اندر وادی شعر
غزل ها از کنار تاج و تختم کوچ کرده
من و این فصل پاییزان، چه تقدیری #سپهرم!
خزان آمد ، بهار از باغِ بختم کوچ کرده
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" بايست "
مثل آدم باش سیبی خورده ای پایش بايست!
مثل مجنون باش و بر لیلا و رویایش بايست
گر که نقش ساحلی داری ز کوهِ زندگی.!
پیش روی موجهای سختِ دریایش بايست
کشتی دل را به اقيانوس حیرانی مَران
عقل را کن ناخدا و ، با خدا جایش بايست !
در بیابان گم شدی گر ، روزگاری تشنه لب..
میشود یک کاروان از دور پیدایش، بايست
گر به چاه انداختندَت آن برادرها ز کین
خواهد آمد عزت مصر و زلیخایش، بايست
تو شکوفه خواهی ات زد، زود می آید بهار
بر زمستان و زغال و روی رُسوایش بايست!
صبح نزدیک است جانا ای #سپهرم صبر کن
در شب طولانی ِ یلدا و ، غم هایش بايست
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مثل آدم باش سیبی خورده ای پایش بايست!
مثل مجنون باش و بر لیلا و رویایش بايست
گر که نقش ساحلی داری ز کوهِ زندگی.!
پیش روی موجهای سختِ دریایش بايست
کشتی دل را به اقيانوس حیرانی مَران
عقل را کن ناخدا و ، با خدا جایش بايست !
در بیابان گم شدی گر ، روزگاری تشنه لب..
میشود یک کاروان از دور پیدایش، بايست
گر به چاه انداختندَت آن برادرها ز کین
خواهد آمد عزت مصر و زلیخایش، بايست
تو شکوفه خواهی ات زد، زود می آید بهار
بر زمستان و زغال و روی رُسوایش بايست!
صبح نزدیک است جانا ای #سپهرم صبر کن
در شب طولانی ِ یلدا و ، غم هایش بايست
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"هیچ است"
عید، بی عاطفه ، بی مهر و محبت هیچ است
بی من و بی تو و آیین ِ رفاقت هیچ است!
مثل ايام دگر بی ثمر و بی بار است
به دل اَر عشق نباشد همه سالَت هیچ است
عمرمان می گذَرد بی هدف و بیهوده
گذر ثانیه و گردش ِ ساعت هیچ است
روزه و راز و نیاز و، سر به سجاده و مُهر
دل اگر بشکنی هفتاد عبادت هیچ است!
گر که صد مِی بخوری، بِه ز یکی نان بِبُری !
دست گیری نکنی آنهمه طاعت هیچ است
توکه از حال #سپهر، سیصد و شصت بی خبری!
پنج روزی مکن از حال سوالت، هیچ است !!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عید، بی عاطفه ، بی مهر و محبت هیچ است
بی من و بی تو و آیین ِ رفاقت هیچ است!
مثل ايام دگر بی ثمر و بی بار است
به دل اَر عشق نباشد همه سالَت هیچ است
عمرمان می گذَرد بی هدف و بیهوده
گذر ثانیه و گردش ِ ساعت هیچ است
روزه و راز و نیاز و، سر به سجاده و مُهر
دل اگر بشکنی هفتاد عبادت هیچ است!
گر که صد مِی بخوری، بِه ز یکی نان بِبُری !
دست گیری نکنی آنهمه طاعت هیچ است
توکه از حال #سپهر، سیصد و شصت بی خبری!
پنج روزی مکن از حال سوالت، هیچ است !!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" بگذار تا ببارم "
دستم چو قایقی مست در پیچ و تاب مویت!
چشمم چو ناز باران بر دشت سبز رویت
جانا گره تو بگشا از سبزه ی دو ابرو
تا من چنان بیایم سر جای پا ،به سویت
چون چشمه سار جوشان آوای تازه دارم
هر دم زلال و جاری، پر کن ز من سبویت
رودی شوَم خروشان آیم بسوی دریا
تکرار خیز موجم محتاج ِ گفتگویت
پروانه های شعرم دنبال باغ گلهاست
پر کرده چون هوا را جانبخش عطر و بویت
بارانی ِ #سپهرم ابری تر از همیشه است
بگذار تا ببارم بر خاک ِ راه و کویت !
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دستم چو قایقی مست در پیچ و تاب مویت!
چشمم چو ناز باران بر دشت سبز رویت
جانا گره تو بگشا از سبزه ی دو ابرو
تا من چنان بیایم سر جای پا ،به سویت
چون چشمه سار جوشان آوای تازه دارم
هر دم زلال و جاری، پر کن ز من سبویت
رودی شوَم خروشان آیم بسوی دریا
تکرار خیز موجم محتاج ِ گفتگویت
پروانه های شعرم دنبال باغ گلهاست
پر کرده چون هوا را جانبخش عطر و بویت
بارانی ِ #سپهرم ابری تر از همیشه است
بگذار تا ببارم بر خاک ِ راه و کویت !
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرقدَر حوصله کردم نشوی چون دگران
رفتی و باز نشستی لب ِ بام دگران
چون کبوتر بِنِشستی به لبِ ِ بام دلم
من نه صیاد شدم، تیر بگیرم به کمان
آمدی خسته شدی خویش چو همسایه ی ما
نه تو را دام بگستردَمت آرَم به میان
خوردی از دانه عشق و تو پریدی به هوا
گفتمت گوش نکردی؛ که در این خانه بمان
من نه اهل قفسم، نه که شکاری چون باز !
نزنم سنگ به بالی، نه هویدا نه نهان
ای دریغا که نماندی و پریدی ز دلم
بشِنو حال #سپهرم، قصه ی سوته دلان!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رفتی و باز نشستی لب ِ بام دگران
چون کبوتر بِنِشستی به لبِ ِ بام دلم
من نه صیاد شدم، تیر بگیرم به کمان
آمدی خسته شدی خویش چو همسایه ی ما
نه تو را دام بگستردَمت آرَم به میان
خوردی از دانه عشق و تو پریدی به هوا
گفتمت گوش نکردی؛ که در این خانه بمان
من نه اهل قفسم، نه که شکاری چون باز !
نزنم سنگ به بالی، نه هویدا نه نهان
ای دریغا که نماندی و پریدی ز دلم
بشِنو حال #سپهرم، قصه ی سوته دلان!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" دیدمت"
دیدمت وقتی که در زلف تو تاب افتاده بود
چشم هایم از قضا در دام خواب افتاده بود
زیر پلکم ساحلی آماده ی امواج بود
نقش تو بر سایه سار ماهتاب افتاده بود!
دیدمت ساغر به دست و، ساقی میخانه ای
یک جهان در پای تو مست و خراب افتاده بود
بر کویر سینه ام رویای باران داشتم
در خیالم، آب ها از آسیاب افتاده بود!
دیده ام دریا و دل اندر هوایت سوخته
گوئیا در آتشی ،جانِ کباب افتاده بود!
تا گشودم دفترم عطر تو آمد بر مشام
یاد تو همچون گلی لای کتاب افتاده بود
دیدمت در خواب و شیرین شد شبِ شعر #سپهر
آنچنان قندی که در لیوان آب افتاده بود
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیدمت وقتی که در زلف تو تاب افتاده بود
چشم هایم از قضا در دام خواب افتاده بود
زیر پلکم ساحلی آماده ی امواج بود
نقش تو بر سایه سار ماهتاب افتاده بود!
دیدمت ساغر به دست و، ساقی میخانه ای
یک جهان در پای تو مست و خراب افتاده بود
بر کویر سینه ام رویای باران داشتم
در خیالم، آب ها از آسیاب افتاده بود!
دیده ام دریا و دل اندر هوایت سوخته
گوئیا در آتشی ،جانِ کباب افتاده بود!
تا گشودم دفترم عطر تو آمد بر مشام
یاد تو همچون گلی لای کتاب افتاده بود
دیدمت در خواب و شیرین شد شبِ شعر #سپهر
آنچنان قندی که در لیوان آب افتاده بود
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" در سفرم "
هردم از کوچه تنهایی دل میگذرم
روی تو خاطره ساز است هرآن در نظرم
منظرَم سختی دیوار و یکی پنجره نیست !
هر طرف غربت سنگ است چو من مینگرم
تن دیوار پر از خاطره های من و توست
نه تو داری خبر از من، نه ز تو باخبرم
روی یک پله نشستیم ،به هنگام غروب
وعده کردی و سپردی به صبح سحرم!
یادگاری که تراشیدم و تنپوش درخت ..
زخمی نام تو شد پیش دو چشمان ترَم
عمری از کوچه دل ،خسته چنین می گذرم
نه که تنهام ، #سپهر است مرا همسفرم
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هردم از کوچه تنهایی دل میگذرم
روی تو خاطره ساز است هرآن در نظرم
منظرَم سختی دیوار و یکی پنجره نیست !
هر طرف غربت سنگ است چو من مینگرم
تن دیوار پر از خاطره های من و توست
نه تو داری خبر از من، نه ز تو باخبرم
روی یک پله نشستیم ،به هنگام غروب
وعده کردی و سپردی به صبح سحرم!
یادگاری که تراشیدم و تنپوش درخت ..
زخمی نام تو شد پیش دو چشمان ترَم
عمری از کوچه دل ،خسته چنین می گذرم
نه که تنهام ، #سپهر است مرا همسفرم
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
طعم لب تو طعم دلانگیز عسل بود
درمان منِ خسته کمی ناز و بغل بود
ابروت قصیده، مژه گویای رباعی!
چشمان تو با "مفتعلن" وزنِ غزل بود
از صورت تو ماه شب چارده خاموش
هم قصه ی تو مثنوی شوخ و دغل بود
چِل گیس کجا و تو آن خرمن مویت
صدها چو حسن عاشق تو،گرچه کچل بود!
ضرب المثل است لیلی و مجنون و،نگاهت ..
ضرب ِ همه ی مردم دنیا به مثَل بود
کو تا که ببینم رخ هندوت "جهانم" ؟!
چون حرمت عشق تو مرا "تاج محل" بود
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درمان منِ خسته کمی ناز و بغل بود
ابروت قصیده، مژه گویای رباعی!
چشمان تو با "مفتعلن" وزنِ غزل بود
از صورت تو ماه شب چارده خاموش
هم قصه ی تو مثنوی شوخ و دغل بود
چِل گیس کجا و تو آن خرمن مویت
صدها چو حسن عاشق تو،گرچه کچل بود!
ضرب المثل است لیلی و مجنون و،نگاهت ..
ضرب ِ همه ی مردم دنیا به مثَل بود
کو تا که ببینم رخ هندوت "جهانم" ؟!
چون حرمت عشق تو مرا "تاج محل" بود
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" غریبانه "
چرا دنیا قفس شد دام تنهایی ما شد؟
غمش چون شوکران در جام تنهایی ما شد
نمی دانم چرا روح اندر این جسمم نگُنجید
گمانم عشق هم بدنام تنهایی ما شد!
کبوتر وار جَلد آسمان هرکه گشتم
به هر قلبی نشستم، بام تنهایی ما شد
ز تشویش جهان رفتم بسوی ساحل خویش
جهان ، امواج ناآرام تنهایی ما شد
نه من دارم به شعرم ادعای پختگی را
که هر شعری سرودم خام ِتنهایی ما شد
جوانی مان چو پیران در ره ِ اغیار بگذشت
غریبانه، #سپهر فرجام تنهایی ما شد!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چرا دنیا قفس شد دام تنهایی ما شد؟
غمش چون شوکران در جام تنهایی ما شد
نمی دانم چرا روح اندر این جسمم نگُنجید
گمانم عشق هم بدنام تنهایی ما شد!
کبوتر وار جَلد آسمان هرکه گشتم
به هر قلبی نشستم، بام تنهایی ما شد
ز تشویش جهان رفتم بسوی ساحل خویش
جهان ، امواج ناآرام تنهایی ما شد
نه من دارم به شعرم ادعای پختگی را
که هر شعری سرودم خام ِتنهایی ما شد
جوانی مان چو پیران در ره ِ اغیار بگذشت
غریبانه، #سپهر فرجام تنهایی ما شد!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اینجا پر است از شعر و من ،جانا نمیابم تو را
یا من تو را گم کرده ام، یا که تو گم کردی مرا ؟
در ازدحام برگ ها چون غنچه ی یاسی یقین..
عطر تو می پیچد ولی، رویت نمیبینم چرا
اندر خزان عاشقی چشم انتظار رویش ام
چون برگ پاییزی تنَم، تو چون بهار هستی که را ؟!
هر روز در این بیت ها ،میگویم از دیدار تو
اما نمی آیی و من بی تو شدم دیوان سَرا !
شاید بیایی از رَه و پیدا کنم روزی تو را
هر صبح وعده میدهم این عاشق بیچاره را
چشمم چو پایم پیر شد!، نا آمدی و دیر شد
جز شعر ویران #سپهر راهی نماند آواره را
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یا من تو را گم کرده ام، یا که تو گم کردی مرا ؟
در ازدحام برگ ها چون غنچه ی یاسی یقین..
عطر تو می پیچد ولی، رویت نمیبینم چرا
اندر خزان عاشقی چشم انتظار رویش ام
چون برگ پاییزی تنَم، تو چون بهار هستی که را ؟!
هر روز در این بیت ها ،میگویم از دیدار تو
اما نمی آیی و من بی تو شدم دیوان سَرا !
شاید بیایی از رَه و پیدا کنم روزی تو را
هر صبح وعده میدهم این عاشق بیچاره را
چشمم چو پایم پیر شد!، نا آمدی و دیر شد
جز شعر ویران #سپهر راهی نماند آواره را
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو در دست رقیبی و منم آن شاه مغلوبم
مرا نایی نمانده تا به طبلِ جنگ بَرکوبم
تمام سرزمینم را گرفته ملت تاتار !
ببین افتاده در خاکم، سراسر غرق آشوبم
فتانده آتش هجرت شرر بر جسم بیجانم
نه در راهت چنان سنگم، که من خشکیده چون چوبم
ز هر ویرانه بگذشتم، خودم ویرانه ای گشتم
غبار از خانمان عشق، به هر ویرانه می روبم !
نگر سردار چالاکت نیام از تیغ خالی کرد
سپر انداختم تنها، مران از خویش محبوبم
چو میگوید #سپهر من ؛ بدان احوالِ من خوب است
تو باور میکنی آیا که من بی وصلِ تو خوبم ؟!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا نایی نمانده تا به طبلِ جنگ بَرکوبم
تمام سرزمینم را گرفته ملت تاتار !
ببین افتاده در خاکم، سراسر غرق آشوبم
فتانده آتش هجرت شرر بر جسم بیجانم
نه در راهت چنان سنگم، که من خشکیده چون چوبم
ز هر ویرانه بگذشتم، خودم ویرانه ای گشتم
غبار از خانمان عشق، به هر ویرانه می روبم !
نگر سردار چالاکت نیام از تیغ خالی کرد
سپر انداختم تنها، مران از خویش محبوبم
چو میگوید #سپهر من ؛ بدان احوالِ من خوب است
تو باور میکنی آیا که من بی وصلِ تو خوبم ؟!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀