💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
شاخه به شاخه سبزی بید است می سوزد
صفحه به صفحه شادی عید است می سوزد
 
آتش گرفته برگ های شمسی تقویم؟
یا در غروبی تلخ خورشید است می سوزد؟
 
اسکندری خونریز در چشم تو می بینم
در من شکوه تخت جمشید است می سوزد
 
روشن تر از این دود مبهم چیست تقدیرم؟
در من چراغ شک و تردید است می سوزد
 
پا می گذارم پیش تر ، چشمم نمی بیند
اما دلم... انگار فهمیده است می سوزد!

#جواد_زهتاب

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
رد می‌شود ز کوچه‌ی بی‌تابی‌ام هنوز
می‌تابد از دریچه به بی‌خوابی‌ام هنوز

مبهوت مانده‌است به دنبال آن نگاه
پلکی نمی‌زند شب مهتابی‌ام هنوز

زاینده‌رودِ من شبی از اصفهان گذشت
روزی که بازگردد... مرغابی‌ام هنوز

ماهی شد و کنار نیامد، زدم به آب
موجش گذشت از من و گردابی‌ام هنوز

می‌خواستم بگیرمش اما پرید و رفت
دنبال آن پرنده‌ی چشم آبی‌ام هنوز...

#جواد_زهتاب


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
رد می‌شود ز کوچه‌ی بی‌تابی‌ام هنوز
می‌تابد از دریچه به بی‌خوابی‌ام هنوز

مبهوت مانده‌است به دنبال آن نگاه
پلکی نمی‌زند شب مهتابی‌ام هنوز

زاینده‌رودِ من شبی از اصفهان گذشت
روزی که بازگردد... مرغابی‌ام هنوز

ماهی شد و کنار نیامد، زدم به آب
موجش گذشت از من و گردابی‌ام هنوز

می‌خواستم بگیرمش اما پرید و رفت
دنبال آن پرنده‌ی چشم آبی‌ام هنوز...

#جواد_زهتاب


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خیالت جمع! روزی عاقبت بی‌باک می‌رقصی
و مطرب ضرب می‌گیرد تو هم چالاک می‌رقصی

غزلخوان و صراحی‌درکف و خندان‌لبی آن‌ روز
که زلف‌آشفته و مست و گریبان‌چاک می‌رقصی

گهی پا بر زمین بر گردش ایام می‌خندی
گهی سر بر سرِ افلاک با افلاک می‌رقصی

دمی همراهِ برجاماندگان، شادان و دست‌افشان
دمی یادِ شهیدان می‌کنی؛ غمناک می‌رقصی

درفش کاویان در دست می‌بینم تو را آن‌روز
که داری پای‌کوبان بر سرِ ضحاک می‌رقصی

#جواد_زهتاب         

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کدامین راه می‌جوید دلِ گم‌کرده‌راهم را؟
کدامین سایه می‌پاید سرِ بی‌سرپناهم را؟

اگر از خویش جا ماندم، چه جای شِکوه از یاران؟ 
که در آیینه می‌بینم رفیق نیمه‌راهم را

دمی ای پادشاه من! ندارم دستت از دامن
به مژگان بشکنی حتّی اگر قلب سپاهم را

پی دیدارِ خوبان یک‌دَم از جستن نمی‌ماند
کدامین شوخ‌چشم آیا نگه دارد نگاهم را؟

سرم را باش! بر سنگ آمد و از سنگ می‌پرسد:
کجای این شب تیره بیاویزم کلاهم را...؟

#جواد_زهتاب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا نسیم از گذر پیرهنت می آید
عطر تو زودتر از آمدنت می آید

تار یحیی مگر افتاد به چنگ شهناز؟
این چه شوریست که از در زدنت می آید

منتی باشد اگر بر سر باغ است و بهار
اینکه پیراهنی ازگل به تنت می آید

بوسه ای بر لب اگر بوی شکفتن دارد
شرمش از غنچه تنگ دهنت می آید

شیوه تازه‌ای از ناز بنا کردی و باز
بوی اشعار کهن از سخنت می آید

می رود صبر و قرارم پی استقبالش
که دل از زلف شکن در شکنت می آید

قصه شیرین‌تر از اینهاست که بی‌شک این بار
خسروی کردن از کوه کنت می آید

#جواد_زهتاب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀