💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
928 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
" نفهمیدیم و رفت "

از بهار زندگی چیزی نفهمیدیم و رفت
یک دَمی در نوجوانی ها نخندیدیم و رفت

صد سوال بی جواب از روزگاران داشتیم
از هزاران پرسش اما ، یک نپرسیدیم و رفت

کاروان لحظه ها از پیش چشم ما گذشت
سِکه ای زآن کیسه ی زَر چون ندزدیدم و رفت!

پنجه در پنجه جوانی را فرو انداختیم!
از یَل ِ پیری و پایانش نترسیدیم و رفت

سعی ِ ما بیهوده بود و قُلّه ی شادی بلند ..
فتح ِ کوهستان نکردیم و ، نکوشیدیم و رفت

از زُلال زندگی جامی پر است این شعرها .!
با #سپهرم جرعه ای از او ننوشیدیم و رفت ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" کتاب زندگی "

از کتاب زندگی یک نام می ماند بجا
از شب مستان شکسته جام می ماند بجا

هرچه نوشیدی و نوشاندی به اهل میکده..
ساغری و ساقیِ خوشنام می ماند بجا

از شکار لحظه ها ناگه چنان پر می کشیم..
چون پرنده، دانه ها و دام می ماند بجا

زآنهمه رفتن تورا گر مقصدی حاصل نشد
جای پایی مختصر زآن گام می ماند بجا !

در میان دعویِ اندیشه و عقل و دلت ..
گر نمودی بر دلت اِبرام ، می ماند بجا

ای #سپهرم ،عاشقی ناپخته ای در زندگی
از تو اما شعرهای خام می ماند بجا ..!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" غم های جهان "

عمریست که غمهای جهان را به تو دادند..
ای دل، ز چه بر دوش تو این ، بار نهاندند؟

غیر از تو مگر هیچ کسی اهل ِ زمین نیست؟
که این سنگ ِ گران را به دو پای تو فتاندند!

از روز ازل می چکد از هر طرفَت خون
تیغی زده بر جانت و ، مرهَم نرساندند

بی هیچ، گناه ِ تو مسَلّم شد و کردند..
از پیش مجازات و ، ز فردوس بِراندند!

اندر قفس خاک به زنجیر کشیدند
در چرخش ایام چه بیهوده رهاندند!

ای دل نفسی دست بدار از سر ِ این عشق
یاران همه از دامن عشق، دست کشاندند

چندی ست که رسوای جهانی و ، #سپهرم..
هر جا غزل از عشق نوشته است، نخواندند ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"تفسیر چشمهایت"

در صد غزل نگنجَد تفسیر ِ چشمهایت!
هرجا که بَزم جنگ است،تقصیر ِ چشمهایت!

فرعون به خواب خود دید یک کهکشان ستاره..
یوسف رسید و بنمود ، تعبیر ِ چشمهایت!

آرش فُتاند تیری در بیکرانه افتاد .!
صدها چو او نشان است بر تیر چشمهایت

بگرفت چون سِکندر نیم از همه جهان را..
نیمی دگر اسیر است در زیر چشمهایت.!

بهرام گور می دوخت در یک هدف سر و دست
صدها فسانه چون او ، درگیر ِ چشمهایت

ترسَد دلم چو آهو از نعره های شیران
گیرد کجا دل آرام ،، از شیر چشمهایت؟!

هرچه #سپهر بنوِشت از زلف بود و گیسو
زین پس کند به دفتر ، تقریر ِ چشمهایت ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" آنچنانم ز غمت "

آنچنانم ز غمت ،، لاله ی پرپر دیدی؟!
مرغ بشکسته پر و بلبل بی سر دیدی؟

ناله ی ابر سیاهی به دَم سرخ غروب..
بارش یکسره و بغض مُکرر دیدی ؟!

تیغه ی داس و تبر ،شاخه ی نازک دیدی؟!
تیشه بر ریشه و رگهای صنوبر ،دیدی؟!

ظلم و تاراج مغول بر تن هر آبادی ..
یا به تاریخ جهان جور سِکندر دیدی؟

قلعه ی خالی و متروکه و ویران شده ای..
شعله بر پنجره و آتش ِ بر دَر دیدی؟!

سر به زانوی خیالت منم و شعر و غزل
خواب ِ دیوار گِلی، یاس ِ مُعطر دیدی ؟!

آنچنانم ز غمت ، حال #سپهرم این است..
ریل فرسوده ، قطاری به آخر دیدی ...؟!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" ردیف "

من نه زندانی وزنَم نه که حیران ردیف
وزن دلتنگی خودرا میکنم اینسان ردیف

خشت خشت ِ واژه ها را می گذارم روی هم
دور تا دور دلم ‌دیوار چون زندان ردیف

می گشایم از تن دیوارها یک پنجره ..
رو به مغرب منظر و یک راه بی پایان ردیف

هرچه می آید به سر می آورَم پای ِ قلم
در سرم هرآنچه می آید شود در جان ردیف

در سکوت دفترم دشتی پر از آلاله هاست
تا شود تشنه خیالم می کنم باران ردیف

پُشته پشته بغض ها آماده ی باریدنَند
در هوای آسمانم ابرها گریان ردیف

داستان شاعری های #سپهرم ساده است
قصه ی موج است و ساحل در شب طوفان ردیف ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک دل عاشق فدای چشم زیبای شما
صد چو من دیوانه مستِ چشم شیدای شما

یک سپاه از بیکران تا بیکران چشم انتظار..
عالمی غرق ِ تماشا و تمنّای شما

لشکر ایران و توران را یکی فرمان دهد!
تا بیاُفتند و بمیرند، در بر ِ پای شما

هر کجا پروانه ای خوابیده بیدارش کنید..
تا ببافد خواب ِ ابریشم به دیبای شما !

ناز ِ گل را بلبل از شوق شما کرده رها
آمده بنشسته در ایوان ِ آوای شما

ماهی و مرغان دریایی ندارند میل ِ آب
تا که می آید نسیم از سمتِ دریای شما

گیسوانش را رها کرده شب و، مهتاب هم ..
با ستاره می زنَد شانه به شب های شما !

یک #سپهر است و هزاران همچو او بیهوده گوی.!
صد چو من شاعر گرفتار غزل های شما ..!!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" خودت باش"

گرت رفتی به شهر رونق کوران، یکی بربند..
تو چشمت را، که درمی آورند از حلقه دو ،کوران!

دیار خفتگان رفتی گَهی خمیازه ای برکش.!
که خواب افتادگان ترسند،ز بی خوابیِ بیداران

به لِی لِی بازی لنگان نظر کردی، به زانو شو
چو ارّه می کنندت پا ز ران در بازی ِ لنگان!

خَفا کن عقل و هوشت را میان شهر نادانان
که میخندند به دانایی چو در اَقصای نادانان

حماقت چون ندارد حدّ و مرزی، هان! مرو آنجا..
ندانسته شوی با مردم احمق تو هم پیمان

"مرو راهی که بازآرَد تو را عمری پشیمانی"
که ره گم کردگان جان می دهند در وادیِ حِرمان

به شهر دل، خودت باش و خودت باش و خودت باش!
#سپهر ِ من غلام توست، تویی اورا شَه و سلطان ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" در کجای این زمین "

من در کجای این زمان، تو در کجای این زمین؟!
ما را چه کس آواره کرد در غربت این سرزمین؟

درگیر بارانت منم، کشتی و ،، طوفانم تویی!
غرق شب بارانی ام ساحل ندارم صد یقین!

لیلای رفته از نظر ،گویا تویی مجنون منم
در بزم هجرَت تا ابد بنشسته ام چلّه نشین

خواب از دو چشمم رفته است پِلکم ز رویا خسته است
از نقش ِ خام روی تو آشفته هستم اینچنین

همچون که نِی دارد گره، بُغضی به نای ام بسته شد
آوای غم آید برون از نای و نِی های حَزین

چون شمع نالانم نگر سر درگریبانم ، دگر ..
حتی ندارم شعله ای ، پروانه ای را همنشین!

نه تو چنان زندانی و، نه من چنانم در قفس
افتاده اما بین ما دیوار ،بالاتر زِ چین!

شعر #سپهرم چون پُلی ،مَحو است چون ،از هر طرف..
من در کجای این زمان تو در کجای این زمین ؟!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خزان و رقص پروانه به ایوان!
گل ناز و کرشمه ،ماه ِآبان !

بهاران رفته اما عشق مانده
قرار عاشقی ها ، پای گلدان

گل لیلی شکفته فصل پاییز
برَش پروانه مجنون وار ،گردان

عجب دارم ز گلدانی که گل داد
پریشانم چو پروانه، پریشان!

اگر پروانه باشی در ره عشق
چه توفیری بهاران برگریزان؟!

گرت عشق است در دل ای #سپهرم..
تو عاشق باش حتی در زمستان ...


#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀