💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
‏نزدیک‌تر بیا
و کلید در باغ را ‏از من بگیر
‏من سال‌هاست دور مانده‌‌ام از تو
‏و می‌روم که بخوابم
‏من پرده را کنار زدم
‏حالا تو با خیال راحت، ‏پروانه‌وار
‏در باغ گردش کن
‏من بال‌های پروانه‌ها را هم
‏با رنگ‌های تازه
‏برای تو در این‌جا نوشته‌ام ...

‏‌ #رضا_براهنی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
.
از گوشه‌های شرقی چشمانش
خورشید روییده‌ست
اما دو لاله، از دو کرانه، از نیم‌رخ
رؤیای کهکشانیْ شیری را تفسیر می‌کنند

آیا دو لاله، از دو کرانه
مثل حلول معجزه پابرجاست
از نیم‌رخ، دو نیم‌رخ از یک گل
یک گل که پرتقالی از رؤیاست؟

آیا تمام خلق، نمی‌دانند
کز گیسوان شعله‌ورش یک شب
با کهکشان شعله سخن گفته‌ست؟
آیا تمام خلق خیابان‌ها
ــ آنان‌که در کرانه‌ی ظلمت نشسته‌اند ــ
نمی‌دانند
شب را به آفتاب بدل کرده‌ست؟

با یک نگاه
اقلیم غنچه‌های خرمایی را
با نام ما به‌ثبت رسانیده‌ست
آیا این را تمام خلق نمی‌دانند؟

در نهضت عظیم دو بازویش
که نهضت عظیمی از زیبایی‌ست
در عصر برگ‌ریز مسلسل‌ها حرفی زده‌ست
آیا پرنده‌وار؟ یا غنچه‌وار؟ یا آفتاب‌وار؟
در نهضت عظیم دو بازویش
من گریه‌ام گرفته که آخر،
آخر چرا پرنده به‌دنیا نیامدم؟



#رضا_براهنی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
فدای تو دو چشم من،که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند...
ببینمت
تو کجایی که چهره‌ات باغی‌ست،
که از هزار پنجره نور می‌وزد هر صبح!


#رضا_براهنی
‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

رها نمی کند این بغض، و گرنه می گفتم
با شما که عشق چه می کند با آدم...


‏امروز
‏از تخت سينه‌ام، دستی
دريچه مخفی را آهسته باز کرد
‏در من، تو را بيدار کردند
‏ای کاش در من
هميشه تو را بيدار می‌کردند


حالا مرا دوباره بخوابان
در زیر آفتاب بخوابان
از دیگران جدا بخوابان
تنها بخوابان
و در کنار حفره‌ی گنجشکی بخوابان
و در بهار بخوابان...

#رضا_براهنی

۲۱ آذر ۱۳۱۴ - ۵ فروردین ۱۴۰۱
درگذشت نویسنده، شاعر، منتقد ادبی و مترجم ایرانی

روحش شاد یادش گرامی

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
برای مُردن
مرا میان مریم‌ها و نرگس‌ها نگذار
مرا رها نکن در آب‌های جهان
به کهکشان‌ها هم مرا نسپار
مرا نخست از میان النگوی آن نگاه
زاویه‌دارِ اُریب عبور ده
و بعد مرا به دور من بچرخان
و در میان النگوی
آن نگاه زاویه‌دارِ اُریب نگاه‌دار
نگاه‌دار و بچرخان
که من نبوده‌ام

#رضا_براهنی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
نزدیک‌تر بیا و، کلید در باغ را
از من بگیر
نشانی آن باغ را
روی کلید
برای تو در این‌جا نوشته‌ام
من سال‌هاست دور مانده‌‌ام از تو
و می‌روم که بخوابم
من پرده را کنار زدم
حالا تو با خیال راحت
پروانه‌وار
در باغ گردش کن
من بال‌های پروانه‌ها را هم
با رنگ‌های تازه
برای تو در این‌جا نوشته‌ام


#رضا_براهنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ببینمت تو کجایی
که چهره ات باغی ست،
که از هزار پنجره
نور می وزد هر صبح!

#رضا_براهنی🌹
❀═‎‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شکفته بادا لبان من
که نیمه‌ماهِ نیمرخانِ تو را
شبانه می‌بوسند.
فدای تو
دو چشم من
که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند.
ببینمت! 
تو کجایی که چهره‌ات باغی‌ست،
که از هزار پنجره نور می‌وزد هر صبح!

#رضا_براهنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من در تمام پنجره ها انتظار تو را می کشم

#رضا_براهنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به من بگو که کجا می‌روی
پس از آن وقت‌ها
که رویاها تعطیل می‌شوند؛
و ما به گریه رو می‌آوریم
و ، گریه به رو، کجا...؟!
بمان!
منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟

#رضا_براهنی

     ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

و گاهی
در سکوت وحشی خورشید
و خاک و انزوا،
در مشت‌هایش
پنجهٔ صد شیر می‌روید،
و او می‌خواهد از جائی که خوابیده است
یا آرام بنشسته است،
برخیزد
و بگریزد میان دره‌های سبز،
و یا چون زنبقی وحشی
میان ریگ‌ها روید،
و یا خورشید را
در تپه‌ها بر سینه بفشارد
و او دیوانه‌ای تنهاست
با آوار صد دیوار...

#رضا_براهنی
‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک‌بار
-فقط یک‌بار- نگاه کند
که هیچگاه کسی جز تو را نبیند از پسِ آن
حتّی اگر هزاربار، هزاران هزار چهره را نگاه کند

یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان
اگر آدم‌هایش، بدون رؤیت تو
چشم گشوده باشند

چگونه جهان به غربت ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند...؟

#رضا_براهنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو از باغ آمدی، از خلوت آغوش آهوها
قدم‌های تو می‌گفتند:
تو ما را می شناسی،
تو، یقیناً می شناسی، تو
و با تو هجرت یک گام و گام دیگرت،
مبعوث در جولان
و من گفتم: به پهلوی چپت بنگر، شب
مهتاب در دوران
ز ایوان‌های مرمرپوش رویایم
دو پای تو  دو سایه
دو تصویر درشت نورافکن‌های گل‌ها بود
دو تصویر درشتی که  دریغا  دور می‌گشتند
و ایوان‌های مرمرپوش رویاها
فرو می‌ریخت

#رضا_براهنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صدای کف زدنت کبک‌های کیهانی را برای من
که زمینی هستم بیدار می‌کند،
منی که کف ندارم چگونه دست بزنم؟
ولی شکفته باد لبان من،
که نیم ماه نیم رخان تورا در شب می‌بوسند.
فدایی تو دو چشم من
که چشم های تورا خواب دیده اند،
ببینمت تو کجایی که چهره‌ات باغی است
که از هزار پنجره نور می‌وزد هر روز صبح،
و شانه‌های تو آن جا،
چه ابرهای سپیدی، که بر بلندی آن ها
چه تاج چهره، چه خورشیدی!
منی که دست ندارم چگونه گف بزنم!


#رضا_براهنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀