صاف تر از
زلال آب و آینه ای
لبریز از
عشق و اضطراب و دعا
و ذکر میان لبخندت
طرح ملیح پایان خستگی ها
مواج باش دریای من
این مرغ دریایی
تا ابد
بال زدن میخواهد
در بیکران تو
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زلال آب و آینه ای
لبریز از
عشق و اضطراب و دعا
و ذکر میان لبخندت
طرح ملیح پایان خستگی ها
مواج باش دریای من
این مرغ دریایی
تا ابد
بال زدن میخواهد
در بیکران تو
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کاش
لمس احساست
عمق دوست داشتنم را حس میکرد
و سرزنش نمیکردی
جنون خواستنم را
مگر میشود
با بودنت رویا نبافت!؟
با لبخندت عاشق نشد!؟
با نگاهت
دیوانه نشد!؟
از حرف هایت شعر نخواند!؟
از دستهایت آغوش نساخت!؟
و از رد قدم هایت رویش شکوفه ها را ندید!؟
بی تو ولی
فقط میشود
لابلای زنگار بغض ترانه ها
نفس کشید و نمرد...
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لمس احساست
عمق دوست داشتنم را حس میکرد
و سرزنش نمیکردی
جنون خواستنم را
مگر میشود
با بودنت رویا نبافت!؟
با لبخندت عاشق نشد!؟
با نگاهت
دیوانه نشد!؟
از حرف هایت شعر نخواند!؟
از دستهایت آغوش نساخت!؟
و از رد قدم هایت رویش شکوفه ها را ندید!؟
بی تو ولی
فقط میشود
لابلای زنگار بغض ترانه ها
نفس کشید و نمرد...
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خیالی گریزپا
از کنارم گذشت
رها در آغوش خاکستریِ باد.
چشم لرزانِ انتظار
خیره ماند به هیچ
اندیشیدم
از شعر اکسیری بسازم برای فراموشی
اما نبودنت
نمک بر زخم واژه پاشید
و التهاب
در دل شعر شعله کشید
ابرکی در چشمانم
چون ابر موسمِ بهار
باریدن گرفت
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از کنارم گذشت
رها در آغوش خاکستریِ باد.
چشم لرزانِ انتظار
خیره ماند به هیچ
اندیشیدم
از شعر اکسیری بسازم برای فراموشی
اما نبودنت
نمک بر زخم واژه پاشید
و التهاب
در دل شعر شعله کشید
ابرکی در چشمانم
چون ابر موسمِ بهار
باریدن گرفت
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به باد چه میآید
موهایت
نگاهم به چشمانت
لب هایم به شعرهایت
آغوشم به اندامت
دستانم به دستانت
زخمهایم به نوازشت
بودنت به تنهاییام
در من
نفس به شمار گامهای تو
کوک میشود
به پاهایت رفتن را یاد نده
نفس به آمدن جان میگیرد
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
موهایت
نگاهم به چشمانت
لب هایم به شعرهایت
آغوشم به اندامت
دستانم به دستانت
زخمهایم به نوازشت
بودنت به تنهاییام
در من
نفس به شمار گامهای تو
کوک میشود
به پاهایت رفتن را یاد نده
نفس به آمدن جان میگیرد
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوستت دارم
تا زمانی که قلبی در سینهام میتپد.
میبوسمت
تا لبی دارم
برای نوشیدنِ شهد لبهایت.
در آغوشت میکشم
تا روزی که دستی
برای به سینه فشردنت
به شانهام آویخته است.
اما...
روزی که دیگر
قلب و دست و لبی
نباشد،
شعرهایم را بخوان.
در هر شعر
هزاران بار عاشقانه دوستت داشتم
هزاران بار بوسیدمت
و سلولهایم
در پختگیِ گرمای سینهات
به بلوغ رسیدهاند.
من در هر عاشقانهای
هزاران بار
مستی را
با شراب ناب چشمانت چشیدهام.
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا زمانی که قلبی در سینهام میتپد.
میبوسمت
تا لبی دارم
برای نوشیدنِ شهد لبهایت.
در آغوشت میکشم
تا روزی که دستی
برای به سینه فشردنت
به شانهام آویخته است.
اما...
روزی که دیگر
قلب و دست و لبی
نباشد،
شعرهایم را بخوان.
در هر شعر
هزاران بار عاشقانه دوستت داشتم
هزاران بار بوسیدمت
و سلولهایم
در پختگیِ گرمای سینهات
به بلوغ رسیدهاند.
من در هر عاشقانهای
هزاران بار
مستی را
با شراب ناب چشمانت چشیدهام.
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوستت دارم
تا زمانی که قلبی در سینهام میتپد.
میبوسمت
تا لبی دارم
برای نوشیدنِ شهد لبهایت.
در آغوشت میکشم
تا روزی که دستی
برای به سینه فشردنت
به شانهام آویخته است.
اما...
روزی که دیگر
قلب و دست و لبی
نباشد،
شعرهایم را بخوان.
در هر شعر
هزاران بار عاشقانه دوستت داشتم
هزاران بار بوسیدمت
و سلولهایم
در پختگیِ گرمای سینهات
به بلوغ رسیدهاند.
من در هر عاشقانهای
هزاران بار
مستی را
با شراب ناب چشمانت چشیدهام.
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا زمانی که قلبی در سینهام میتپد.
میبوسمت
تا لبی دارم
برای نوشیدنِ شهد لبهایت.
در آغوشت میکشم
تا روزی که دستی
برای به سینه فشردنت
به شانهام آویخته است.
اما...
روزی که دیگر
قلب و دست و لبی
نباشد،
شعرهایم را بخوان.
در هر شعر
هزاران بار عاشقانه دوستت داشتم
هزاران بار بوسیدمت
و سلولهایم
در پختگیِ گرمای سینهات
به بلوغ رسیدهاند.
من در هر عاشقانهای
هزاران بار
مستی را
با شراب ناب چشمانت چشیدهام.
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی
دوستت دارم را
در جانم هجی میکنی
میان واژهها پر میگیرم .
نقطهها را
میپراکنم در هوا
و برهنگی کلمات شعر را
با تنپوشی از عشق میپوشانم .
وقتی میگویی دوستت دارم
بالِ کوچِ پرستو
رو به من برمیگردد .
و پروانهها
برای نوشیدنِ شهد گلهای لای دفترم
صف میبندند .
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوستت دارم را
در جانم هجی میکنی
میان واژهها پر میگیرم .
نقطهها را
میپراکنم در هوا
و برهنگی کلمات شعر را
با تنپوشی از عشق میپوشانم .
وقتی میگویی دوستت دارم
بالِ کوچِ پرستو
رو به من برمیگردد .
و پروانهها
برای نوشیدنِ شهد گلهای لای دفترم
صف میبندند .
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
دوستت دارم
تا زمانی که قلبی در سینهام میتپد
میبوسمت
تا لبی دارم
برای نوشیدن شهد لبهایت
در آغوشت میکشم
تا روزی که دستی
برای به سینه فشردنت
به شانهام آویخته است
اما...
روزی که دیگر
قلب و دست و لبی
نباشد
شعرهایم را بخوان
در هر شعر
هزاران بار عاشقانه دوستت داشتم
هزاران بار بوسیدمت
و سلول هایم
در پختگی گرمای سینهات
به بلوغ رسیدهاند
من در هر عاشقانهای
هزاران بار
مستی را
با شراب ناب چشمانت چشیدهام
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوستت دارم
تا زمانی که قلبی در سینهام میتپد
میبوسمت
تا لبی دارم
برای نوشیدن شهد لبهایت
در آغوشت میکشم
تا روزی که دستی
برای به سینه فشردنت
به شانهام آویخته است
اما...
روزی که دیگر
قلب و دست و لبی
نباشد
شعرهایم را بخوان
در هر شعر
هزاران بار عاشقانه دوستت داشتم
هزاران بار بوسیدمت
و سلول هایم
در پختگی گرمای سینهات
به بلوغ رسیدهاند
من در هر عاشقانهای
هزاران بار
مستی را
با شراب ناب چشمانت چشیدهام
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
بخوان
نامم را به تکرار
و صدایم کن
آهسته و عمیق
رسوخ کن در استخوانهایم
میخواهمت
شبیه تشنهای در توهم سراب
شبیه نفسهای بریده ی دوندهای نرسیده
شبیه حرفهای به لب ماسیده
از فهم لهجه گوشها
و شبیه منتظری رفته از نیامدنها
من از کدام هزاره عشق برگشتهام؟
که نیمی از من
چون روی دیگر ماه
همیشه پنهان است
و تو آنجا جاودانه
بر سرزمین خیالم میتابی
#مریم_امینی
.❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بخوان
نامم را به تکرار
و صدایم کن
آهسته و عمیق
رسوخ کن در استخوانهایم
میخواهمت
شبیه تشنهای در توهم سراب
شبیه نفسهای بریده ی دوندهای نرسیده
شبیه حرفهای به لب ماسیده
از فهم لهجه گوشها
و شبیه منتظری رفته از نیامدنها
من از کدام هزاره عشق برگشتهام؟
که نیمی از من
چون روی دیگر ماه
همیشه پنهان است
و تو آنجا جاودانه
بر سرزمین خیالم میتابی
#مریم_امینی
.❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کاش
لمسِ احساست
عمق دوست داشتنم را حس میکرد
و سرزنش نمیکردی
جنون خواستنم را
مگر میشود
با بودنت رویا نبافت!؟
با لبخندت عاشق نشد!؟
با نگاهت
دیوانه نشد!؟
از حرفهایت شعر نخواند!؟
از دستهایت آغوش نساخت!؟
و از رد قدمهایت رویش شکوفهها را ندید!؟
بی تو ولی
فقط میشود
لابلای زنگار بغض ترانهها
نفس کشید و نمرد...
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لمسِ احساست
عمق دوست داشتنم را حس میکرد
و سرزنش نمیکردی
جنون خواستنم را
مگر میشود
با بودنت رویا نبافت!؟
با لبخندت عاشق نشد!؟
با نگاهت
دیوانه نشد!؟
از حرفهایت شعر نخواند!؟
از دستهایت آغوش نساخت!؟
و از رد قدمهایت رویش شکوفهها را ندید!؟
بی تو ولی
فقط میشود
لابلای زنگار بغض ترانهها
نفس کشید و نمرد...
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما با چشمانی
که نگاه شاعرانه داشت
به هم خیره میشدیم
و به زبان مقدس شعر
حرف میزدیم
از عاشقانههای نزار
میخواندیم
از نامههای غسان کنفانی
به غاده السمان
من فروغ میشدم
او سهراب
من سیمین
او شاملو
دلبری کردن نمیدانستیم
فقط برای هم
شعر میخواندیم
و نمیدانستیم
کلمات
ما را تا کجا خواهند برد
و کجا رهایمان خواهند کرد
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که نگاه شاعرانه داشت
به هم خیره میشدیم
و به زبان مقدس شعر
حرف میزدیم
از عاشقانههای نزار
میخواندیم
از نامههای غسان کنفانی
به غاده السمان
من فروغ میشدم
او سهراب
من سیمین
او شاملو
دلبری کردن نمیدانستیم
فقط برای هم
شعر میخواندیم
و نمیدانستیم
کلمات
ما را تا کجا خواهند برد
و کجا رهایمان خواهند کرد
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یادت میآید
آن روز پاییزی ؟
بر نیمکتی زیر چنار کهنسال
دیوانه وار
به چشمانت نگاه میکردم
حرف میزدی
و خونی به سرخی گلهای انار
زیر پوست گونهات دویده بود
شرم مانع میشد
رازی را که سالها
کنج قلبم پنهان کرده بودم
زیر گوشَت زمزمه کنم
لرزش دستانم را
لای ریز نقش بازی کردنِ چشمهایم
پنهان
و میبلعیدم
ارتعاش صدای در اندوه تنیده را
یکی پس از دیگری میباریدند
برگهای زرد چنار
و شعلههای آتشِ نشسته بر گونههایم
زیر قطرات سرگردان باران
زبانه میکشیدند…
به راستی چه میشوند
دوستت دارمهایی
که زیر پوست شرم، سرخ میمانند
و بر زبان جاری نمیشوند؟
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن روز پاییزی ؟
بر نیمکتی زیر چنار کهنسال
دیوانه وار
به چشمانت نگاه میکردم
حرف میزدی
و خونی به سرخی گلهای انار
زیر پوست گونهات دویده بود
شرم مانع میشد
رازی را که سالها
کنج قلبم پنهان کرده بودم
زیر گوشَت زمزمه کنم
لرزش دستانم را
لای ریز نقش بازی کردنِ چشمهایم
پنهان
و میبلعیدم
ارتعاش صدای در اندوه تنیده را
یکی پس از دیگری میباریدند
برگهای زرد چنار
و شعلههای آتشِ نشسته بر گونههایم
زیر قطرات سرگردان باران
زبانه میکشیدند…
به راستی چه میشوند
دوستت دارمهایی
که زیر پوست شرم، سرخ میمانند
و بر زبان جاری نمیشوند؟
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀