حکایتِ تو را بر گوشِ قاصدکی
به نجوا زمزمه کردم
همراه با برگی از تبارِ پاییز
رهسپار با باد شد،
ابر ها در آغوشِ هم گریستند
آسمان دلش گرفت
باران آغاز شد،
قطره ای بر پنجره لغزید
شیشه ترک برداشت
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به نجوا زمزمه کردم
همراه با برگی از تبارِ پاییز
رهسپار با باد شد،
ابر ها در آغوشِ هم گریستند
آسمان دلش گرفت
باران آغاز شد،
قطره ای بر پنجره لغزید
شیشه ترک برداشت
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آغوش بگشا
تن وحشی گداخته ام را
در میانه ی بازوانت
رام کن ...
آرام کن ...
این روزها
بسان دوزخی شده ام
که راه میرود ...
#عارف_اخوان..
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تن وحشی گداخته ام را
در میانه ی بازوانت
رام کن ...
آرام کن ...
این روزها
بسان دوزخی شده ام
که راه میرود ...
#عارف_اخوان..
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تنت به رنگِ برهنگی ست ،
و چونان مزرعه ای،
از گل هایِ آفتاب گردان ،
که از سخاوت زیبایی اندامت ،
خورشید ،
عریان به سمت تو مایل است ،
و تنها برایِ رسیدن به تو میتابد ...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و چونان مزرعه ای،
از گل هایِ آفتاب گردان ،
که از سخاوت زیبایی اندامت ،
خورشید ،
عریان به سمت تو مایل است ،
و تنها برایِ رسیدن به تو میتابد ...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای امید
در تنگنای کدامین معبر خفتهای ؟
اینجا چشمهایی
انتظار تو را میکشند
که بی خستگی هر سو را دیدهاند
از پی انکه شادی را
به هزار تمنا تماشا کنند
در بستر خویش باز امیدوار
امیدوارتر از همه امیدواران
بیدار نشستهایم
تا لحظه طلوع را
تا لحظه گریز شب را
نظارهگر باشیم
ای سپیدای جاوید
در کدامین افق ارمیدهای؟
که ما بیخواب
ایستاده به انتظار خورشید
هزار شبح ذبح کردهایم
بازوانمان گشوده است
برای در اغوش کشیدن طلعیهی فروغ...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در تنگنای کدامین معبر خفتهای ؟
اینجا چشمهایی
انتظار تو را میکشند
که بی خستگی هر سو را دیدهاند
از پی انکه شادی را
به هزار تمنا تماشا کنند
در بستر خویش باز امیدوار
امیدوارتر از همه امیدواران
بیدار نشستهایم
تا لحظه طلوع را
تا لحظه گریز شب را
نظارهگر باشیم
ای سپیدای جاوید
در کدامین افق ارمیدهای؟
که ما بیخواب
ایستاده به انتظار خورشید
هزار شبح ذبح کردهایم
بازوانمان گشوده است
برای در اغوش کشیدن طلعیهی فروغ...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوستت دارم
و این تکرارِ شیرین را
در بسامدی مکرر
بر اشتیاقِ لبانم روان میدارم
همچون ضربان
که خاموشی نتواند
مگر در مرگ
بویِ دامنت
مفهومِ اصیلِ صلح است
وقتی چینههایِ شلیطهات
مزارِ خونینِ خیابان میساید
هزار گواهِ چاکچاک چانگرفته
دوباره به رقصِ اعتراض آیند
به اعجازِ لبانت
آنگاه که واژگان بر آن بوسه میکوبند
رخوت از کلام برخواسته
واخواهی بر قامتِ الفبا میتند
ای نجابتِ برهنه
باری بارقهیِ نور را
باز از کوچکترین روزنهها
بر قلبِ همه نومیدان بتابان
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و این تکرارِ شیرین را
در بسامدی مکرر
بر اشتیاقِ لبانم روان میدارم
همچون ضربان
که خاموشی نتواند
مگر در مرگ
بویِ دامنت
مفهومِ اصیلِ صلح است
وقتی چینههایِ شلیطهات
مزارِ خونینِ خیابان میساید
هزار گواهِ چاکچاک چانگرفته
دوباره به رقصِ اعتراض آیند
به اعجازِ لبانت
آنگاه که واژگان بر آن بوسه میکوبند
رخوت از کلام برخواسته
واخواهی بر قامتِ الفبا میتند
ای نجابتِ برهنه
باری بارقهیِ نور را
باز از کوچکترین روزنهها
بر قلبِ همه نومیدان بتابان
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
سوگند
به تیغه یِ آفتاب
و قسم به غرابتِ چشمانت
بی یادت هیچ طلوعی را ندیدم
که آخرین کلامِ شب هایم
و اولین واژه در صبح هایم نام توست
سَرِ عاشقی سلامت...
باز هم "سلام ات "می کنم
#عارف_اخوان
#سلام_دوستان_صبحتون_زندگی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سوگند
به تیغه یِ آفتاب
و قسم به غرابتِ چشمانت
بی یادت هیچ طلوعی را ندیدم
که آخرین کلامِ شب هایم
و اولین واژه در صبح هایم نام توست
سَرِ عاشقی سلامت...
باز هم "سلام ات "می کنم
#عارف_اخوان
#سلام_دوستان_صبحتون_زندگی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در آسمانِ چَشمانت
چند خورشید به مهربانی می تابند
که اینچنین با نیم نگاهت،
شکسته ساقه ها دوباره جوانه می زنند
و خشکیده رودها
تازگیِ چشمه ساران می گیرند،
در مرمرِ گام هایت چه راز نهفته ای
که تا راه می روی
خاربوته هایِ سوخته طراوت می یابند
وُ رمه هایِ رمیده
سویِ بهارانت می تازند،
و در لبانت چند هزار بوسه آرمیده
که تا دهان می گُشایی،
قناریان ترانه می سُرایند وُ
چلچله ها از نیمه راه کوچ رها می دارند
تا سمتِ آوایِ تو آشیان سازند،
نازنینا...شهدِ جانا !
بر بی سو چشمانم باری قدم بُگذار
عطشِ دیدار فرسود مرا .
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چند خورشید به مهربانی می تابند
که اینچنین با نیم نگاهت،
شکسته ساقه ها دوباره جوانه می زنند
و خشکیده رودها
تازگیِ چشمه ساران می گیرند،
در مرمرِ گام هایت چه راز نهفته ای
که تا راه می روی
خاربوته هایِ سوخته طراوت می یابند
وُ رمه هایِ رمیده
سویِ بهارانت می تازند،
و در لبانت چند هزار بوسه آرمیده
که تا دهان می گُشایی،
قناریان ترانه می سُرایند وُ
چلچله ها از نیمه راه کوچ رها می دارند
تا سمتِ آوایِ تو آشیان سازند،
نازنینا...شهدِ جانا !
بر بی سو چشمانم باری قدم بُگذار
عطشِ دیدار فرسود مرا .
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در حصار شب؛
که ماه و ستاره
همخواب می شوند
نزدیک تر بیا
تا بنوازم موسیقی بی کلام تنت را
و لبان سرخ تو
با ساز بوسه هایش
سیراب کند آرشه ی تشنه ی لبانم را...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که ماه و ستاره
همخواب می شوند
نزدیک تر بیا
تا بنوازم موسیقی بی کلام تنت را
و لبان سرخ تو
با ساز بوسه هایش
سیراب کند آرشه ی تشنه ی لبانم را...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای جا مانده
از نسیمِ بهار وُ عطرِ رازقی
ای جدا افتاده از هوش وُ
تن سپرده به بادِ بی کسی،
سبویت بی ملال وُ
جامت پر می باد،
غصه نخور عزیزِ همیشه
عاقبت روزی دوشادوشِ هم
به دروازه یِ باده فروشان می رسیم
تا رندانه پیاله ای شادمانی
نوش کنیم ،
گر چه اینجا شکوفه در بند وُ
گل در حصار وُ حبس است،
غصه نخور عزیزتر از جان
به نور وُ شرار سوگند
از طوفان تاریکی خواهیم رهید،
تنها نامِ کوچکِ آزادی را فراموش نکن،
فردا غنچه هایِ نورس
بوی بهار را از تو می خواهند،
پس تا پایانِ این گرگ وُ میش
قهقهه آواز کن
ای صبور...
ای شکیبا...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از نسیمِ بهار وُ عطرِ رازقی
ای جدا افتاده از هوش وُ
تن سپرده به بادِ بی کسی،
سبویت بی ملال وُ
جامت پر می باد،
غصه نخور عزیزِ همیشه
عاقبت روزی دوشادوشِ هم
به دروازه یِ باده فروشان می رسیم
تا رندانه پیاله ای شادمانی
نوش کنیم ،
گر چه اینجا شکوفه در بند وُ
گل در حصار وُ حبس است،
غصه نخور عزیزتر از جان
به نور وُ شرار سوگند
از طوفان تاریکی خواهیم رهید،
تنها نامِ کوچکِ آزادی را فراموش نکن،
فردا غنچه هایِ نورس
بوی بهار را از تو می خواهند،
پس تا پایانِ این گرگ وُ میش
قهقهه آواز کن
ای صبور...
ای شکیبا...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیمِ آن دارم
تو را به سرانگشتی نوازش کنم،
نکند ترک بردارد نازکایِ پوستِ تنت،
هراسِ آن دارم
به تندیسِ پیکرت انگشتی بسایم،
نکند بشکند
ملاحتِ شیشه یِ بلورینِ اندامت،
اما تو بی محابا
مرا به لطافتِ دستانت تیمار کن
تا تکّه پاره هایِ قلبِ خونینِ فروریخته ام
ترمیم یابد...
آرامِ خیال انگیز ، تو تمامت طراوت است،
و من تمامم از هم گسسته است ...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را به سرانگشتی نوازش کنم،
نکند ترک بردارد نازکایِ پوستِ تنت،
هراسِ آن دارم
به تندیسِ پیکرت انگشتی بسایم،
نکند بشکند
ملاحتِ شیشه یِ بلورینِ اندامت،
اما تو بی محابا
مرا به لطافتِ دستانت تیمار کن
تا تکّه پاره هایِ قلبِ خونینِ فروریخته ام
ترمیم یابد...
آرامِ خیال انگیز ، تو تمامت طراوت است،
و من تمامم از هم گسسته است ...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
بسوزان
تمامی چکامه هایِ عاشقانه ام را
و الفبایِ واژگان را
در دریایِ سکوت غرق کن،
اینک دوستت دارم
بی حرف...بی سخن...بی هیچ سطری،
اینک با موسیقیِ بی کلامِ چشمانم
دوست میدارمت را
خواهم نواخت،
ای که بند بندِ تنت
نت به نت نغمه هایِ
زندگی ست...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بسوزان
تمامی چکامه هایِ عاشقانه ام را
و الفبایِ واژگان را
در دریایِ سکوت غرق کن،
اینک دوستت دارم
بی حرف...بی سخن...بی هیچ سطری،
اینک با موسیقیِ بی کلامِ چشمانم
دوست میدارمت را
خواهم نواخت،
ای که بند بندِ تنت
نت به نت نغمه هایِ
زندگی ست...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سوگند
به تیغه یِ آفتاب ،
و قسم به غرابتِ چشمانت ،
بی یادت هیچ طلوعی را ندیدم،
که آخرین کلامِ شب هایم ،
و اولین واژه در صبح هایم نام توست،
سَرِ عاشقی سلامت...
باز هم "سلام ات "میکنم....
#عارف_اخوان
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به تیغه یِ آفتاب ،
و قسم به غرابتِ چشمانت ،
بی یادت هیچ طلوعی را ندیدم،
که آخرین کلامِ شب هایم ،
و اولین واژه در صبح هایم نام توست،
سَرِ عاشقی سلامت...
باز هم "سلام ات "میکنم....
#عارف_اخوان
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀