💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
926 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
دختر پاییزم و چشم ِ دلم شیدای ‌‌ اشک
فصل فصل سینه ی آشفته ام نجوای اشک

باغ مست تاک دل شد شوره زاری پر عطش
سوز سرد بی امانی ، خفته در رویای اشک

از هراس مرگ برگ و درد زخم بال باد
ساحل چشمان من با موج خون .دریای اشک

تکه ای بغضم اسیر قاب خیس خاطره
با تب دلواپسی تا نشکند مینای اشک

در پی ات زخمی شده دنیایم از خاشاک و خار
گر تو مجنونم شوی" زیبا "شود لیلای اشک

یوسفم ! با خنده ای زخم زلیخا چاره کن
کی دهد حال جنون عاشقی فتوای اشک؟

#زیبا_حسینی_جیرندهی

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شانه ات اشک مرا باز به دامان نگرفت
سینه ام سوخت و از صاعقه باران نگرفت

شال پاییزم و آواره ی طوفان غروب
سایه ام در پی خورشید تو سامان نگرفت

شدم از آتش این عشق و جنون خاکستر 
شعله شد در رگ و خون تو ولي جان نگرفت

خام احساس شده خاطرِ خوش باور من
دلم از منطق و از عقل که فرمان نگرفت

رفتی و چشم فرو بست ز عالم ، شعرم
بعد تو عشق  به چشم دلم  آسان نگرفت

قصه ی یوسف در بند به انجام رسید
غصه و تلخی این خاطره پایان نگرفت

#زیبا_حسینی_جیرندهی‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاشکی با بوسه ای قلب مرا  مهمان کنی
جرعه جرعه با غزل در شعر من طوفان کنی

دردها دارم به دل از رازهای سر به مُهر
با نفس هایت سکوت سینه را درمان کنی

کاش بگذارم  سرم را بر ستون شانه ات
شانه را از هق هق دل ، بسترِ باران کنی

عهد بستی تا که باشی همدم و هم سایه ام
کاشکی حال خوشت را وقف آن پیمان کنی

می گذارم جان خود را در کف دستان تو 
تا مبادا جان خود را بهر دل قربان کنی

باور خورشید فردا را برویان در دلم
تا تن تردید را سرریز از ایمان کنی

تو فقط تاج سرم باش و نگین افتخار
تا مرا چون شاهباز خطه ی گیلان کنی

#زیبا_حسینی_جیرندهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شده از آتش ِحسرت ، دل  ِ تو  پیر  شود؟
یاکه از تلخی ی دوران ز جهان سیر شود؟

شده در همهمه ی  ساکت  ِباران ِ خیال
تب و دلتنگی شب یکسره تکثیر شود؟

شده از آتش ِ افتاده به  نای  و  نیزار 
سینه ات شعله زند،  آه ِنفس‌گیر شود ؟

شده  پاییز  شود  جفت ِ تو با  کوچ  رود
و بهاران  نرسد  دیرتر  از  دیر   شود ؟

شده در زمزمه ی ساز ِدلت ،غرق شوی
یا  همه  سوز ِدلت ناله ی شبگیر  شود ؟

شده  دریای  نگاهت بشود شورستان
یا  که در ساحل جان تو نمک گیر شود؟

شده از بی کسی ات خیس شود شانه ی شب
بغض و تنهایی و غصه ز تو تفسیر  شود؟

شده  در  همهمه وشور جوانی ناگه
هرچه درد است به سمت تو سرازیر شود؟

انقدر از شود و اتش دل می گویم
تا که بر پای دلم ،زلف تو زنجیر شود

#زیبا_حسینی_جیرندهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غرق   موج   اضطرابم   از  تب  طوفان عشق
سرکشم با جرعه  جرعه مستی طغیان  عشق

گوشه ی محراب چشمت سجده گاه اشک و آه
جانماز  سرخ  سینه   خیس  از   باران   عشق

انقلاب  خون   به  راه  افتاده   با  فرمان  دل
می شود یاغی  صدای   قلبم از عصیان عشق

موج موج  گیسوانم چون  خزان از خستگی
می گذارد  کوله بار ِ شانه    بر  دامان   عشق

قوی غمگین دلم  ساحل نشین چشم   توست
مانده   فانوس  نگاهم   بر  سر  ایوان  عشق

قصه ی  این  پاره   شعر  عاشقی پایان گرفت
تا   ابد‌   پایان   ندارد  درد  بی   درمان  عشق

#زیبا_حسینی_جیرندهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چکد از چشم من شور غزل با ساز  شیدایی
که تا رسوا شود  هر عالمی  از  عشق  لیلایی

چنان از شوق سرشارم که در غرقاب دلتنگی
خزان  سرخ  تنهایی    شده   لبریز   زیبایی

سکوت دیده از محنت پر از مرگ دقایق بود
نگاهت داده بر چشمم  نفس های مسیحایی

تو مثل یوسف  مصری عزیز مصر و کنعانی 
و من آن شعله ی سوزان  سودای  زلیخایی

و خوابم خالی از آرامش سبز  محبت  بود
ولی آغوش  رویایت  شده  خوابی تماشایی

پر از نرگس شده باغ خزان با رجعت بویت
و شیرازی پر از آهو چکد از چشم  شهلایی

تو  آن اسطوره ای از سرزمین سبز باورها
گشودی چشم  دنیایم  به اعجاز شکوفایی

#زیبا_حسینی_جیرندهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شدم دیوانه وباسایه صحبت میکنم برگرد
و از وهم و‌ تب تردید وحشت میکنم برگرد

چنان آزرده از جمع وپریشان است احوالم
که  با آیینه وسجاده خلوت میکنم برگرد

اگرچه خاطرت،بوی تنت،نبض ودلت اینجاست
بدون چشم تواحساس غربت میکنم برگرد

برای حشمت عشق ونشان  فرٌ فردوسش
قسم بر قول قرآنم که دقت میکنم برگرد

نگاه ابری و غوغای پاپیزت نصیب  من
بهارخنده هارا با تو قسمت میکنم برگرد

در ودروازه ی دل را زچرک کینه ها شستم
نگاه  خانه را خالی ز محنت میکنم برگرد

از  ابر سینه ام  بر چشم  تو  باور  ببارانم
حریم دیده راسرشار عصمت میکنم برگرد

#زیبا_حسینی_جیرندهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اخگر  تابان  چشمت در  شفق  پاییدنی است 
نور  آرام  نگاهت  خلسه ای  بوسیدنی‌  است

می شود  تفسیر ، تصویر  دلم  با  خنده ات
خوشه های خنده ات از آسمان ها چیدنی است

شور شهنازی دگر شد سوز بغض و ساز چشم
زیر  باران  خیالت پای  دل  لغزیدنی  است

گل کند با  شعر  شبنم  فصل ها  در سینه ات
یاس چشمت موسم دلدادگی بوییدنی است

همچنان  رودی  روانم  سوی   دریای   دلت
موج طوفان نگاهت وقت طغیان دیدنی است

سبز گشته  گیسوان باورم  از بذر  عشق
ساقه ساقه،ریشه ی پیوند تو روییدنی است

فصل انگور   وصالت   شد  قرار  عاشقی 
حبه ی شیرینی و شهد لبت نوشیدنی است

تا ابد محراب چشمت قبله ام شد  در نماز
عشق سجاده نشینی آتشش بالیدنی است

#زیبا_حسینی_جیرندهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اخگر  تابان  چشمت در  شفق  پاییدنی است 
نور  آرام  نگاهت  خلسه ای  بوسیدنی‌  است

می شود  تفسـیر ، تصـویر  دلم  با  خنده ات
خوشه های خنده ات از آسمان ها چیدنی است

شور شهنازی دگر شد سوز بغض و ساز چشم
زیــر بـاران خیــالت پــای دل  لغـــ‌ـزیـــدنی است

گل کند با  شعر  شبنم  فصل ها  در سینه ات
یاس چشمت موســم دلـــدادگی بوییدنی است

همچنــــان  رودی روانــم ســــوی  دریــــای دلت
موج طوفان نگاهت وقت طغیان دیدنی است

سبـــز گشته گیســوان بــاورم از بــذر عشـ‍ـــــق
ساقه ساقه،ریشه ی پیوند تو روییدنی است

فصــل انگـــور وصــالت شـ‍ـد قــ‍ـرار عــــــاشقی 
حبه ی شیرینی و شهد لبت نوشیدنی است

تا ابد محراب چشمت قبله ام شد  در نـماز
عشق سجاده نشینی آتشش بالیدنی است

#زیبا_حسینی_جیرندهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با  طلوعت رنگ  گندمزار  یادم‌  می رود
بوی شب بو در شب دیدار یادم  می رود

می شود زخمی خیالم از خدنگ خاطرات
با خیالت خون و زخم خار یادم  می رود

میزندچشمان توچهچه چنان تیهوی مست
با  صدایت ، سِحر ساز  سار یادم  می رود

مست  شهلای خمارت می شودرویای من
خواب هم  با بوی تو انگار  یادم می رود

ریزد  از کنج  لبت  شهد عسل  با هر غزل
می شود  حیران لبم‌  اشعار یادم می رود
            
یوسفم!در چاه چشمت حبس کن روح مرا
با   شمیم  پیرهن   دیوار   یادم  می رود

رخ نما ای ماه بی  تکرار شب های  وصال
با طلوعت ، رنگ شب بسیار یادم می رود

#زیبا_حسینی_جیرندهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀