نه باغ بود و نه انگور و می، نه بادهپرست
که دوست داد شرابی به عاشقان الست
هنوز در سر ما هست ذوق آن مستی
حریف مجلس او تا ابد بود سرمست
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که دوست داد شرابی به عاشقان الست
هنوز در سر ما هست ذوق آن مستی
حریف مجلس او تا ابد بود سرمست
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امشب که رسید دوست در منزل من
شد جان و دل از حضورش آب و گل من
آیینه دل یافت صفا از رویش
ای صبح مکن تیره صفای دل من
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شد جان و دل از حضورش آب و گل من
آیینه دل یافت صفا از رویش
ای صبح مکن تیره صفای دل من
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کرد طلوع آفتاب خیز برون بر چراغ
منزل ما ز آفتاب چون دل اهل صفاست
فتنهٔ صورت شود گو دل لعبت پرست
جان که به معنی رسید غافل از این ماجراست
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
منزل ما ز آفتاب چون دل اهل صفاست
فتنهٔ صورت شود گو دل لعبت پرست
جان که به معنی رسید غافل از این ماجراست
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا تویی ز جهان آرزوی جان ای دوست
حیات بهر تو خواهم در این جهان ای دوست
میان حلقه زلفت چو مرغ جان بنشست
ندید خوشتر از آن دام آشیان ای دوست
چه جای جان و دل ما که دلبران جهان
شدند بر سر زلف تو جان فشان ای دوست
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حیات بهر تو خواهم در این جهان ای دوست
میان حلقه زلفت چو مرغ جان بنشست
ندید خوشتر از آن دام آشیان ای دوست
چه جای جان و دل ما که دلبران جهان
شدند بر سر زلف تو جان فشان ای دوست
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دانی چگونه باشد از دوستان جدایی؟
چون دیدهای که مانَد خالی ز روشنایی!
سهل است عاشقان را از جانِ خود بریدن
لیکن ز روی جانان مشکل بُود جدایی
در دوستی نیاید هرگز خلل ز دوری
گر در میان جانان مهری بُود خدایی...
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون دیدهای که مانَد خالی ز روشنایی!
سهل است عاشقان را از جانِ خود بریدن
لیکن ز روی جانان مشکل بُود جدایی
در دوستی نیاید هرگز خلل ز دوری
گر در میان جانان مهری بُود خدایی...
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ماهرویان زلف مشکین را پریشان کردهاند
عاشقان دنیی و دین در کار ایشان کردهاند
نور صبح از پرده شب آشکارا میشود
گر چه عارض را به زیر زلف پنهان کردهاند
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاشقان دنیی و دین در کار ایشان کردهاند
نور صبح از پرده شب آشکارا میشود
گر چه عارض را به زیر زلف پنهان کردهاند
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با ما مگو حکایت شادی که تا به حشر
ماییم و سینه ای که در آن ماجرای توست!
#همام_تبریزی
#صل_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ماییم و سینه ای که در آن ماجرای توست!
#همام_تبریزی
#صل_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
میان روضه با رضوان چو بی روی تو بنشینم
در آن ساعت چنان باشم که با اغیار در زندان
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان روضه با رضوان چو بی روی تو بنشینم
در آن ساعت چنان باشم که با اغیار در زندان
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
...
در مه و مهر بهیاد تو نظر میکردم
غیرتم گفت به چشمم که زهی هرجایی ...
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
...
در مه و مهر بهیاد تو نظر میکردم
غیرتم گفت به چشمم که زهی هرجایی ...
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای آفتاب خوبان وی آیت الهی
حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی
جز روی دوست دیدن میبینم از معاصی
با دیگری محبت میدانم از مناهی
هم ماه مهربانی هم جان زندگانی
هم نور دیده و دل هم پشت و هم پناهی
#همام_تبریزی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی
جز روی دوست دیدن میبینم از معاصی
با دیگری محبت میدانم از مناهی
هم ماه مهربانی هم جان زندگانی
هم نور دیده و دل هم پشت و هم پناهی
#همام_تبریزی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک رنج تحمل کنی از صد بِرَهی
چون نیک شوی ز صحبت بد برهی
چون نفس تو با تو هیچکس را بد نیست
فارغ شوی از بدی گر از خود برهی
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون نیک شوی ز صحبت بد برهی
چون نفس تو با تو هیچکس را بد نیست
فارغ شوی از بدی گر از خود برهی
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ساقیا بر سر جان بار گران است تنم
باده ده باز رهان یک نفس از خویشتنم
من از این هستی خود نیک به جان آمدهام
تو چنان بیخبرم کن که ندانم که منم
نفس را یار نخواهم که نه زین اقلیمم
چه کنم صحبت هندو که ز شهر ختنم
گل بستان جهان در نظرم چون آید
روضه باغ بهشت است نه آخر چمنم
پیش این قالب مردار چه کار است مرا
نیستم زاغ و زغن طوطی شکر سخنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای نسیم سحری بوی نگارم به من آر
تا من از شوق قفس را همه درهم شکنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا ور یار
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
در میان من و معشوق همام است حجاب
وقت آن است که این پرده به یک سو فکنم
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باده ده باز رهان یک نفس از خویشتنم
من از این هستی خود نیک به جان آمدهام
تو چنان بیخبرم کن که ندانم که منم
نفس را یار نخواهم که نه زین اقلیمم
چه کنم صحبت هندو که ز شهر ختنم
گل بستان جهان در نظرم چون آید
روضه باغ بهشت است نه آخر چمنم
پیش این قالب مردار چه کار است مرا
نیستم زاغ و زغن طوطی شکر سخنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای نسیم سحری بوی نگارم به من آر
تا من از شوق قفس را همه درهم شکنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا ور یار
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
در میان من و معشوق همام است حجاب
وقت آن است که این پرده به یک سو فکنم
#همام_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀