💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
922 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا
بریده غصّه‌ی دل‌کندنت امان مرا

قبول کن که مخاطب‌پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا

گذشتی از من و شب‌های خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو جهان مرا

سریع پیر شدم آن‌چنان‌که آینه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا

به فکر معجزه‌ای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا

نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دَم بگیر جان مرا

تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلخ‌تر از این مکن دهان مرا

چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا

تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا


#امید_صباغ_نو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خوشا به حال تو ای دل، سرِ سفر داری
همیشه در تب و تابی رهِ گذر داری

منِ اسیریِ این خاک را رهایی ده
بگیر دستِ من امشب که همسفر داری

عجیب بر منِ خاموش و بیقراری تو
مرا خبر کن از آنچه تو هم خبر داری

پرنده های مهاجر تو را خبر دارند
از آسمان تو بگو، ای که بال و پر داری

به جشنواره ی غمها به شب نشینی عشق
ببَر مرا که حضوری تو معتبر داری

همیشه بشکن و بشکن ز خانه ات برپاست
به یُمن نغمه ی شورت، چه شور و شر داری

بیا، مرا تو ز من، ای همه تو، من ! بِرَهان
که آشنایِ منی، حال من خبر داری

#قاسم_یوسفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به صبح شنبه می مانی...
در غربت!
به غروب جمعه می مانی...
در دلگیری!
و به عصرهای سه شنبه...
در کسالت بار بودن!
هرطور که بخواهی حساب کنی
دوست داشتنی نیستی،
من اما به طور احمقانه ای...
عاشقت هستم!
 

#طاهره_اباذری_هریس
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
.

چشمانت گرما بخش کدام جان
روشنی بخش کدام افق ست
که تلالو خورشید نگاهت در بلندترین
ارتفاعِ زیبایی جلوه گری می کند
که هر چی می نگرم
هر چه می نگارم
ساقه ی نحیف و تُرد واژه هایم
به تماشای بلندای آفتاب دیدگانت نمی رسد
درخشندگی حضورت
طلوع و روشنی بخش سرزمین کدام قلب است؟؟؟
که نیستی و من در  نداشتنت
دستانم بی رمق می شود  و اندیشه هایم ناچیز
در برابر شکست این فاصله ها...

آنهنگام ست که بارانی می شوم و می بارم
بغض یک عمر نبودن هایت را
بر سر تمام واژه های دلتنگی
و کلمات را سطر به سطر کنار هم می گذارم
که شعری شوند
به درازای فاصله های دور بودنم از تو
تا از اینجا که منم ،
این "وادی سکوت و تنهایی "
و آنجا که تویی،سرزمین شرجی عاشقانه ها
بوی نم خاک باران خورده ی شعرهایم
فضا را پر  کند
و بر جان و احساس رهگذران بنشیند .....!!!


#باران_مقدم


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم ڪن بہ عشقت ♥️♥️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غم درآمد ز درم چون ز برم یار برفت
عیش و نوش و طربم، جمله به یکبار برفت

بنوشتم چو ز بی مهریت ای مه، شرحی
آتش افتاد به لوح و، قلم از کار برفت

خواست نرگس که به چشم تو کند همچشمی
نتوانست، سر افکنده و بیمار برفت

مگر از روی تو، بلبل سخنی گفت به گل
که بزد چاک گریبان و، ز گلزار برفت؟

چهره زرد من، از هجر رخت گلگون شد
بسکه خون دلم از دیده به رخسار برفت


#شاطر‌عباس_صبوحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


بودنی زیبا
با چشمانی خاکستری
که با دستانش عشق می نوازد
و در لبانش ماهور می رقصد
با رویا گیسوان بلندم را در گندم زار
به دست باد می گشاید
نگاه می کند با دوستت دارم
با جرقه ی کلام موسیقی را
به جان می دهد
چون فرشته ای مرا روی ماه می نشاند
نگاه عاشق بینش را
به نخستین بوسه
به پیشانی ام می گذارد
می خندم مستانه
چشمان سبز شگفت انگیزم
سبز زیتونی
سبز یشم
سبز به رنگ بهار
هستی وجودش را به
در جنب و جوشی به تاراج
ثانیه های قهقهه
به دورم می چرخاند...


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مژگان به هم بزن كه بپاشی جهان مـــن
كوبــی زمــین من به سر آســمــان مـــن

درمان نخواستم ز تو من درد خواسـتم
یک درد ماندگار ! بلایت به جان مـن ...

تشخیص درد من به دل خود حواله كن
آه ای طبـیـب درد فـروش ِ جــوانِ مــن

نبض مــــرا بگیر و بــبر نــام خویش را
تا خــون بدل به باده شود در رگان من

گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است ؟
كاین شهر از تـو می‌شنود داستان من ...

#حسین_منزوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پر از کفرم ولی دارم؛ به ایمان باز می گردم
بیاور چتر؛ دارم زیر باران باز می گردم

به اعجاز کلام تو؛ که از گفتار شیرینت
نخواندم آیه ای اما، غزلخوان باز می گردم

سرابی سینه سوزم که پس از یک عمر جان دادن
به عشق رویش از قلبِ بیابان باز می گردم

به شوقِ مرهمِ عشق از، نبردِ نفرتی خونین
منِ دل زخمیِ خسته، به درمان بازمی گردم

نمی آرامش از جامِ قرار خود مهیا کن
که‌چون دریای طوفانی، پریشان باز می گردم

به تعمیر دل ویران، سزاوارست بنشینی
من آن آوار در خویشم؛ که ویران باز می گردم

قلم شد پای دل اما به آغوش نجیب تو
اگر چه دیر اما لنگ لنگان باز می گردم
برویم باز کن آغوش؛ احیا کن مرا، آخر
منِ دلمرده از چنگال شیطان باز می گردم

تلی از آتش سوزنده تر از شعله ی مهرت
مهیا کن که دارم غرق عصیان باز می گردم

#زهرا_وهاب_ساقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز هم نبودنت
بیخ گلویِ لحظه هایم گیر کرده است
و تنهاییم را به رخ تمام افکار پریشانم
میکشد
گاهی وقتها ...
آنچنان محتاج میشوم به تو
که غیر از تو
از هر چه هست و نیست فارغ خواهم شد
و در وهم خیال تو ،
تو را از تو تمنا میکنم
اما جز اشک سردی لغزان در چشمانم
چیزی نصیب دل ِ تنگم نمیشود ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا

جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟

هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار می‌ماند به جا


#صائب_تبريزی
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برای فتح منِ خسته، جنگ لازم نیست
فقط بخند تو -آری- تفنگ لازم نیست

نیاز نیست به تزریق، کشتن ما را
هوا هوای تو باشد، سُرنگ لازم نیست

به جز همین که تو در ساحلی، دگر چیزی
برای خود‌کشیِ یک نهنگ لازم نیست

خرابه کردنِ یک شهر را، غمت بس بود
مغول نخواهد و تیمورِ لنگ لازم نیست

دلِ گرفته‌ی ما را به قلب خود نسپار
که در شکستنِ این شیشه سنگ لازم نیست

سیاه‌مویی و لب سُرخ، یک‌کدام بس است
که میزبان تو که باشی، دو رنگ لازم نیست

من از نگاه بیفتم، تو می‌روی بالا
در این مقایسه الّاکلنگ لازم نیست

بهانه کرد که چون شاعرم، هوس‌بازم!
بگو نخواستمت دیگر، انگ لازم نیست...

#سجاد_شهیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مهستی

تقدیم شما عزیزان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرامِ تو شد ای عشق، حلالت!

طاووسی و حُسنت قفسِ پرزدن توست
ای مرغِ گرفتار، چه سود از پَروبالت؟!

زیباییِ امروزِ تو گنجی ابدی نیست
بیچاره تو و دل‌خوشیِ روبه‌زوالت!

مانندِ اناری که سرِ شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت!

پرسیدی‌ام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوارِ سکوت است سؤالت!

یک‌بار به اصرارِ تو عاشق شدم ای دل!
این‌بار اگر اصرار کنی، وای به حالت!

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گیسوانت را
ڪمینْ‌گاهِ احساس وُ
شعور مےبینم.

در چشمْ‌هات
نَہیبِ اُمید است وُ
در مَرڪبِ شانہ‌هات، نَفَس.

فاصلہ‌ے میانِ اَنگشتانت
یادآورِ ڪوچہ‌هاے دلْگُشاےِ
مُنتہے بہ دریاست.

گامْ‌بہ‌گامِ تُو
نورڪوچ است وُ
قلبِ زَربَفت‌اَت
شعرخیز.

تا ڪُنون
هر چہ نوشتم،
بہ خواندنِ تُو مےاَرزید، وَرنَہ
شاعرِ مجرَّدِ تُو بودن
شوخے نیست!

راضےاَم بہ رِضات،
ڪہ لبخندت
از رانده شدن یَلْ‌تَر است
وَ نیڪْ‌بخت وُ مُفتخرم
بہ این گناه وُ نگاه،
ڪہ با دو چشمِ خویش دیدم
سیب، نصیبِ تُو مےشود وُ
صُمُّ بُڪْمِ عُصیانےاَت شدم!

اِےْ نگاهِ تُو
چراغِ آشیانِ من!
از تبلورِ جانْ‌مستےاَم
تا هِزاره‌ے حضورِ حضرتَت
درودے نابِدرود...!

بارے،
من:
آرشِ بےڪمان،
شاعرتَرینِ تُو
مُصِرّانہ
-با بُغضے دلْباز وُ
شَرمے ڪہ بَر
گوشہ‌ے اِیوانِ نگاهم
نِشستہ‌ است-
تا اَبَدُالاَّباد
سینہ‌خیزِ ڪِردارِ ڪوےِ تُو
خواهم مانْد
وَ خوشْ‌مےخرامَم اگر:
تصنیفِ فریماهِ صِدات
لالایےِ لَیل وُ
تَشمیمِ نامِ شریفہ‌اَت
گہواره‌ے گورم باشد...!


#آرش_شاهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشق یعنی چشمان زیبای تو!
آن لحظه که نگاهت با نگاهم تلاقی می کند
و انگار ...
زمین باز می ماند از چرخش!

عشق یعنی لبخند تو!
وقتی که بر لبانت نقش می بندد
و تمام غمهایم را فراموش می کنم...

عشق یعنی صدای تو!
وقتی که دوستت دارم را
در گوشم زمزمه می کنی...
و روزم بهشت می شود...

و عشق...
یعنی خود تو!
که مهربان ترین فرشته در دنیای منی...


#یاشار_عبدالملکی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در دو چشم‌ روشنت هر چند پیدا نیستیم
جز خیالت با کسی اهل مدارا نیستیم

هر چه خواهی؛ سرزنش کن؛ نقصِ کار خویش را
فاش می گوییم ما؛ در بند حاشا نیستیم

صد نشان آوردی از خود تا بدانیمت ولی
عیب کار اینجاست: ما اهل تماشا نیستیم

جز تهی دستی مخواه از ما که‌ شاهنشه تویی
می کنیم اقرار شاها!چون تو دارا نیستیم

گفته بودی از بدان اکراه  می داری؛ ولی
آنکه می داری کراهت از بدش؛ ما نیستیم

شرط می بندم که در پرهیز روزی از کَرَم
غرق در ما می شوی هر چند دریا نیستیم

از جدل با این دل بی خانمان بردار دست
در پی صلحیم ما؛ دنبال دعوا نیستیم

آمدیم از عصر یخبندان به سمت عشق تو
بعد از این دلواپس سرما و گرما نیستیم

#زهرا_وهاب_ساقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀