💖کافه شعر💖
2.34K subscribers
4.29K photos
2.84K videos
11 files
957 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
کاش میشد همه شب نزدتو خاموش شوم
شمع سوزان تو در نقطه  آن جوش شوم

آنقدر مست شوم  در عطشت تا دم صبح
نزد تو ساقی جان هر دفعه بیهوش شوم

کاش میشد به غزلبافی گیسوی تو عشق
همچو یاسین معطر به شبت نوش شوم

صحبت از عشق تو را پر بدهم تا به کجا
حال سیمرغ تو در ساز پر از گوش شوم

تن تبدار من از عطرتنت سیر نگردد هرگز
تا که در خاک مزارم چو سیه پوش شوم

#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌


چشم به سوی ماه گشاده
در وراق آسمان
در بستر خاموش
رد پای ستاره ای را
روی تن شعرم می کشم
چشم واژه ها مردمک می چرخاند
پلک های بی قراریش را
به آینه ی شکسته شده می دوزد
رخی در چون و چرا
در آتش عشقی حزین
بارانی شده
زمین را تر می کند
و در تب و تاب گران
به رفتنی دور
و آمدنی محال
لبخندی تلخ می زند.


#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


دولت چشم تو چون آینه ی جان باشد
لب و دندان ودهان پسته خندان باشد

تو اگر حکم کنی هردم و هر جای فلک
حجت حکم تو چون برکت باران باشد

نقل قول تو در اندیشه ی جان و خردم
ساحلی دِبش ز خورشید  نمایان باشد

بینش دوستی و مهر تو بر خوانش دل
هنرش راوی خوش قلبی خوبان باشد

باز خوانی تو در شعر و غزلبافی جان
هدهدش بوسه ی سرریز بهاران باشد

مسلک و مذهب و آئین تو در باطن ما
نور خوش رنگی آن مظهر  تابان باشد

گویش و خوانش مستانه تو وادی دل
خوانش سعدی بستان و گلستان باشد


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


وقتی تو هستی
شعر به غزل عاشقانه
حوصله ی ماه را در اوج آسمان
به تپش قلب می رساند
دیده ی رویایی زمین
شاعر شنیدنی می شود
صراحت یک عشق را
در سماع مولوی می رقصاند
ای در خود فرو رفته
وقتی تو هستی
ساقه های ترد تن
به نوازشی به لرزش عشق می رسد
شب های شعر خوانی
عنوان فروغ را می گیرد
وفتی تو هستی
عشق می چرخد
پیوسته
مداوم
همانقدر هم لطیف و آرام
وقتی تو هستی....

#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


گاه به موج می زنم
گاه یک قطره شده
در دریا فرو می روم
فانوس شب به دلهره می افتد
آب دیگر گونه خیز برمی دارد

یقین دارم
جهان به خواب رفته
پنجره ها رو به سمت تماشا
علاقه ی سردی را
به گوش ستاره ها می خوانند
ابرها پرواز کرده
پڔ زخیم میانشان
آرزوهای فراموش شده را
درون سینه هایشان برملا می کنند

گاه به موج می زنم
گاه یک قطره شده
به سمت جنگل خیز برمی دارم
آهنگ باد و باران
به گوش درختان نواخته می شود
پرنده پر می کشد
بال زخمی شده اش را
در خم جاده ی طولانی
به نگاه هیجان می بندد

گاه به موج می زنم
گاه یک قطره شده
بر روی گونه ام می بارم.


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


در شب نشینی چشمانت
می خندید
ستاره ای چشمک زن
آسمان روشن بود
ماه به دستش حنا می بست
ابری می رقصید
لبی به عشق گشوده می شد
زمین
خیره به نگاه عاشق
آسمان را ذره به ذره
به التهاب باران می کشید
در چمنزارهای خیس
عشق
پشت عشق نواخته می شد...


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


در عزای حسین؛   زنجیر میزند مرگ
امسال دوباره ؛  ساز دگر میزند مرگ

دهان آسمان ؛   بــرای پرواز باز است
یعنی که خیلی زود به سر میزند مرگ

در لابه لای سکوت  ؛ زبان  بریده اند
بر خنجر صبر زمان  ؛ تبر میزند مرگ

نقشی شبیه زخم با شوردل بــا بغض
در علم های سرد سرد ؛ پر میزند مرگ

ماه خشکیده است در تاریکــی آسمان
از لابه لای ابرها ؛  به سر میزند مرگ

من در زجه های حسین فــکر می کنم
روزی هـــزاران بار به در میـزند مرگ

#ثریا_شجاعی_اصل

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


حضرت عشق ❤️

آن شب که نگاه غمگینم
به ماه طعنه می زد

با ترنم نگاهت باران عشق را
به کویری دلم پاشیدی

و من ، چون گل اقاقیا
در چشم پر غزل تو

در بوستان دلت عطر افشانی کردم
تا پشت پرده ماه و شب و گناه
از ابتدای بوسه تا نهایت عشق

در شبی بلند
نور چشمهایمان را
در سایه سار دوست داشتن
ردایی از نور بگیریم

تا لطیف و آرام
هوای دستانمان را
زیبایی نگاهمان را
بوی تنمان را
در اعماق وجود هم جاری سازیم...



#ثریا_شجاعی_اصل

🎙#رضا_ماد



❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


پرستیدنت
عــارفانـه ترین شعر من اسـت...
قــاصدکهایت
پـا به ایوان دلم گذاشـته
و ثانیه ها
در تـپش نـامت لحظـه شـماری می کنند
بـر بالای افق ایـستاده
و جـانم را بــه نــسیم صبـحگـاهـی ســپرده ام
وجـــودت 
در تــار و پــودم مـوج مـیزند
مــوجی‌ لـطیف
بـرخاسته از جان تــو
ڪه عــاشقانه هایم را
بر ‌لبانــم جــاری مـی سازد..
با سازی خوش مینوازم
مــا با هــم ســبز خواهیم شد
در ڪــویر ی عــشق
دســتهایم را بـگیر
که دستهایم فقط با تو آشناست
تا تمــام فصل را بــاهم قـدم‌ بــزنیم...
نــبض زندگــیم‌
در کنـار تـو به صدا در آید
طبـعم ‌در بــودن تو
پــر از تـرانه عــاشقانه شـود
تا مـست از شـنیدن ترنم صــدای دلنوازت
شاعرانه ترین شعرم را برایت بسرایم...

#ثریا_شجاعی_اصل
#عاشقانه_های_من_و_تو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


می خواهم نقش بلورین نگاهم را
در چشمه سار بودنت
یکی یکی توصیف کنم

دستی به موج گیسوانت بکشی
تا به لبخند نجوا کنم
لحن به عشق نشسته  را

در آبی دریای چشمانت
باران شوق  ببارد
و رهای رها بال گشایم
در سمفونی آغوشت
بگویم
دایره ی مشکی چشمانت
اقیانوسی ست زلال و پاک
به بیکرانگی  هفت آسمان
نگاهت
شناگریست رها شده
در مرداب  چشمانم
که ذره ذره عشق را
بر زبانم جاری می سازد

ناگزیر سینه من
عاشقانه ایست
تا بر رثنای چشمانت
بسرایم مثنوی دوستت دارمها را
و من در سپیدی چشمانت
قلم زنی کند مژگان بلندم
نگاه تورا ،
که  لبریز از احساس عاشقانه ایست
بی محابا دوستت دارمی بگوید
برای آرامش بی قراری های قلبم..


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀