قلب جانم
امروز حالت چگونه است ؟
چقدر پیر شده ای عزیز دلم
چقدر مثل پاییز زرد شده ای
چقدر ضربانت نامنظم می زند
دوست داری
از کدام خاطره برایت بگویم
اینروزها
به خاطرات
روزهای پایانی نزدیک می شویم
سرت را روی شانه هایم بگذار
می ترسم
میان لحظه های رفتنش
حالت دوباره بد شود........!!!
#محمد_بشیری
#ق
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
امروز حالت چگونه است ؟
چقدر پیر شده ای عزیز دلم
چقدر مثل پاییز زرد شده ای
چقدر ضربانت نامنظم می زند
دوست داری
از کدام خاطره برایت بگویم
اینروزها
به خاطرات
روزهای پایانی نزدیک می شویم
سرت را روی شانه هایم بگذار
می ترسم
میان لحظه های رفتنش
حالت دوباره بد شود........!!!
#محمد_بشیری
#ق
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#دیوانه شدن
در این زمانه کمی سخت است
مجنون شدنم
به پای #لیلی نبودنت هم تلخ است
گفته بودی #تـღـو
هم عاشق شده ای به مثل مجنون
پس،بگو چرا
دوستت دارم هایت انقدر سرد است
#محمد_بشیری
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در این زمانه کمی سخت است
مجنون شدنم
به پای #لیلی نبودنت هم تلخ است
گفته بودی #تـღـو
هم عاشق شده ای به مثل مجنون
پس،بگو چرا
دوستت دارم هایت انقدر سرد است
#محمد_بشیری
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
صدای تپش های #قلـღبـــم
تنها همدمی است
که #سکوت شب را می شکند
و چشم هایم
از لابه لای سیاهی محض
به تاریکی کمرنگ تری اشاره میکنند
و دل ،
مرا خیلی زود
به سرزمین
نیست های زیبایی می بَرد ،
که زمانی بود
لبخند های خشکیده ای که تازه بود
چشمان کم سویی که برق می زدند
#و_سهم_من
#از_عشق_همانجا_جا_مانده_بود
#محمد_بشیری
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تنها همدمی است
که #سکوت شب را می شکند
و چشم هایم
از لابه لای سیاهی محض
به تاریکی کمرنگ تری اشاره میکنند
و دل ،
مرا خیلی زود
به سرزمین
نیست های زیبایی می بَرد ،
که زمانی بود
لبخند های خشکیده ای که تازه بود
چشمان کم سویی که برق می زدند
#و_سهم_من
#از_عشق_همانجا_جا_مانده_بود
#محمد_بشیری
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گوش کن ...
#عشق صدا می زند از دور
#غبارها_را_بتکان
قدم هایت را تند کن
و بیا تا جایی که
#زمان ،
در زنجیر نگاهمان متوقف شود...!
#محمد_بشیری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#عشق صدا می زند از دور
#غبارها_را_بتکان
قدم هایت را تند کن
و بیا تا جایی که
#زمان ،
در زنجیر نگاهمان متوقف شود...!
#محمد_بشیری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#ایستاده_در_چارچوب_در....
و خاطراتی که تو را بدرقه می کنند
پنجره ای که اشک می ریزد
دیواری که سعی می کند
بگوید ،
هنوز هم می شود به او تکیه کرد
قاب عکسی که به تو لبخند می زند
و عقربه هایی که
قدرت خداحافظی ندارند...
من حتی ،
#عکسِ
دو نفره یمان را بر نداشته ام...
جنگ تلخی بود
و من شکست را قبول کرده ام
و با چمدانی خالی
#جای_خالی_تــــو_را_برداشته_ام
و سفر در راه بی برگشت گذاشته ام...
#محمد_بشیری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
و خاطراتی که تو را بدرقه می کنند
پنجره ای که اشک می ریزد
دیواری که سعی می کند
بگوید ،
هنوز هم می شود به او تکیه کرد
قاب عکسی که به تو لبخند می زند
و عقربه هایی که
قدرت خداحافظی ندارند...
من حتی ،
#عکسِ
دو نفره یمان را بر نداشته ام...
جنگ تلخی بود
و من شکست را قبول کرده ام
و با چمدانی خالی
#جای_خالی_تــــو_را_برداشته_ام
و سفر در راه بی برگشت گذاشته ام...
#محمد_بشیری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#عشق_بود_چشمانت
اصلا همان چیزی بود
که از عشق برای من می گفتن ...
و چه عشق تر بود
که چشمانم
همان چیزی بود
#که_از_عشق_برای_تو_می_گفتن....
#محمد_بشیری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
اصلا همان چیزی بود
که از عشق برای من می گفتن ...
و چه عشق تر بود
که چشمانم
همان چیزی بود
#که_از_عشق_برای_تو_می_گفتن....
#محمد_بشیری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دنیایم از پنجره ی خیال
و از روزنه ی چشم های تو
آنطرف تر نمی رود
سالهاست
که در پیچ و تاب موهایت
گم شده ام
و کسی نمی داند
چه میگذرد
بر نگاهی
که پشت قدم های عشق
خیره مانده است....
#محمد_بشیری
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
و از روزنه ی چشم های تو
آنطرف تر نمی رود
سالهاست
که در پیچ و تاب موهایت
گم شده ام
و کسی نمی داند
چه میگذرد
بر نگاهی
که پشت قدم های عشق
خیره مانده است....
#محمد_بشیری
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
می خواهم در بهترین جای شعر
#تو را جای دهم
در ابتدای آن
در وسط های آن
وَ ،
شاید در انتها...
اصلا می خواهم در همه جای آن باشی
شعری پر از تووووو
#محمد_بشیری
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#تو را جای دهم
در ابتدای آن
در وسط های آن
وَ ،
شاید در انتها...
اصلا می خواهم در همه جای آن باشی
شعری پر از تووووو
#محمد_بشیری
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀