قلیان و زغال و چای و تنباکو را
با شربتِ سرکه انگین ، کاهو را
می چسبد اگر تو باشی و در #عصری
شیرین بکنم به آن لبت لیمو را
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
عصرانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با شربتِ سرکه انگین ، کاهو را
می چسبد اگر تو باشی و در #عصری
شیرین بکنم به آن لبت لیمو را
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
عصرانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هوا ابریّ و بارانیّ و خوابی
به آغوشم ، بیایی با شرابی
نگاهِ نیمه باز و ، بوسه و #عصر
به این گفتند؛ #پاییز حسابی🍁
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به آغوشم ، بیایی با شرابی
نگاهِ نیمه باز و ، بوسه و #عصر
به این گفتند؛ #پاییز حسابی🍁
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر #تــ❤️ــو نبودی
به شوق کدام آفتاب آغاز میکردم؟!
چشم هایم را به هوای کدام نگاه
به پنجره می دوختم؟!
به روی کدام واژه میخندیدم؟
و به جان کدام جمله می افتادم
که خواب را رها کند؟
و برای دلم،
از بودن و ماندن
و از #عشق بگوید
اگر تو نبودی
رنگ شب
سرود همیشگی گنجشکها بود
و خواب، عبور را
تصاحب میکرد.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به شوق کدام آفتاب آغاز میکردم؟!
چشم هایم را به هوای کدام نگاه
به پنجره می دوختم؟!
به روی کدام واژه میخندیدم؟
و به جان کدام جمله می افتادم
که خواب را رها کند؟
و برای دلم،
از بودن و ماندن
و از #عشق بگوید
اگر تو نبودی
رنگ شب
سرود همیشگی گنجشکها بود
و خواب، عبور را
تصاحب میکرد.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پیچک به تَنی ، جوانه بر اسلیمی
تک نقش گلیم و قالی و جاجیمی
با طرز نگاه و خنده هایت، هر #صبح
آغـازگـر و طلوع هــر اقلیمی
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تک نقش گلیم و قالی و جاجیمی
با طرز نگاه و خنده هایت، هر #صبح
آغـازگـر و طلوع هــر اقلیمی
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با جویِ عسل ریز ، روان آمده نامت
بر دوش غزل #صبح ، دوان آمده نامت
چون عطر گل میخک و آلاله و پونه
از دامنه هـای #سبلان ، آمـده نامت
#مطرب
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر دوش غزل #صبح ، دوان آمده نامت
چون عطر گل میخک و آلاله و پونه
از دامنه هـای #سبلان ، آمـده نامت
#مطرب
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یا مهر تو یا قهرت؟ این آخر باورهاست
در پای شب مویت ، افتاده قلندرهاست
در چشم پر از خونت ، تا ساحل کارونت
صد ها بلم و قایق ، زنجیر به لنگرهاست
خواب است به راه من ، ماه منِ بی چاره
بیدار نخواهد شد ، با خشم تو محشرهاست
گیلاس لبت شیرین ، احساس غمت دیرین
آن خنجر ابرویت ، فرمانده ی لشکر هاست
می آیی و می بازم ، می سوزم و میسازم
با هر گذرت نامم ، دیوانه ی معبر هاست
خون و شریانم تو ، هر سو جریانم تو
شادّی جهان بی تو ، یک سلسله از شرهاست
مهتاب نمی بارد ، تالاب به درد آمد
پایان غزل #امشب ، درگیر به ساغرهاست
تار و دف و نی پیشم ، کفر و شررت کیشم
با #مطرب و ساقی، دل، همپای ستمگرهاست
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در پای شب مویت ، افتاده قلندرهاست
در چشم پر از خونت ، تا ساحل کارونت
صد ها بلم و قایق ، زنجیر به لنگرهاست
خواب است به راه من ، ماه منِ بی چاره
بیدار نخواهد شد ، با خشم تو محشرهاست
گیلاس لبت شیرین ، احساس غمت دیرین
آن خنجر ابرویت ، فرمانده ی لشکر هاست
می آیی و می بازم ، می سوزم و میسازم
با هر گذرت نامم ، دیوانه ی معبر هاست
خون و شریانم تو ، هر سو جریانم تو
شادّی جهان بی تو ، یک سلسله از شرهاست
مهتاب نمی بارد ، تالاب به درد آمد
پایان غزل #امشب ، درگیر به ساغرهاست
تار و دف و نی پیشم ، کفر و شررت کیشم
با #مطرب و ساقی، دل، همپای ستمگرهاست
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوباره #شب،
با همه ی خیال هایی که می آید
و خواب هایی که می رود.
دوباره شب،
با همه ی مجهولاتش
بجز معادله ی چشمانت
که به آغوش کشیده، سپیدی
سیاهی را.
و دوباره تو
و برای همیشه، ما
بدون توقف در مسیر
مگر برای صرف لقمه ای با چاشنی بوسه.
یا چیدن چند ستاره از پولک آسمان
یا فنجانی قهوه برای بیداری
تا صبح فرداها.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با همه ی خیال هایی که می آید
و خواب هایی که می رود.
دوباره شب،
با همه ی مجهولاتش
بجز معادله ی چشمانت
که به آغوش کشیده، سپیدی
سیاهی را.
و دوباره تو
و برای همیشه، ما
بدون توقف در مسیر
مگر برای صرف لقمه ای با چاشنی بوسه.
یا چیدن چند ستاره از پولک آسمان
یا فنجانی قهوه برای بیداری
تا صبح فرداها.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در قاب نگاه من به تصویر برس
تا خاطرههای خوش ، به تقدیر برس
بـا نیش و کنایه هـا کنار آمده ام
هرچند ، «به تأخیر و کمی دیر» برس
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا خاطرههای خوش ، به تقدیر برس
بـا نیش و کنایه هـا کنار آمده ام
هرچند ، «به تأخیر و کمی دیر» برس
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هوا دلتنگ ، من دلتنگ یک زنگ
چه داری در سرت زیبای دلسنگ؟
همه حسرت شده ، کارم به راهت
چه دادی ارمغان جز آه و فرسنگ؟
برای هـر نت تکراری از قلب
صدای خنده هایت بود آهنگ
به شعر فاصله تن داده ام با
نگاه و واژه های ناهماهنگ
کسی باید بیاید مثل خورشید
شبیه قصّه های ماه و شبرنگ
بگیرد دست سردم را ، بگیرد
بخواباند مرا در سینه ای تنگ
بریزد ، انگ و نامش را سبویم
به جامم پُر کند از مایه ی ننگ
کسی مثل تو که خوب است هرچند
همیشه داشته ، با دل ، سر جنگ
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه داری در سرت زیبای دلسنگ؟
همه حسرت شده ، کارم به راهت
چه دادی ارمغان جز آه و فرسنگ؟
برای هـر نت تکراری از قلب
صدای خنده هایت بود آهنگ
به شعر فاصله تن داده ام با
نگاه و واژه های ناهماهنگ
کسی باید بیاید مثل خورشید
شبیه قصّه های ماه و شبرنگ
بگیرد دست سردم را ، بگیرد
بخواباند مرا در سینه ای تنگ
بریزد ، انگ و نامش را سبویم
به جامم پُر کند از مایه ی ننگ
کسی مثل تو که خوب است هرچند
همیشه داشته ، با دل ، سر جنگ
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#شبی را که در زد یادم هست
هوا خوب شده بود
خیلی خوب.
شبیه آنچه در هیچ جایی نیست،
مگر در چشم هایش.
از آنشب به بعد،
هوای شب ها خوب شد
حتی وقتی دور بود
چون یاد چشم هایش خیالم را
به جشنی باشکوه میخواند
که تا خود صبح ادامه می یابد
دستم را به دست خورشید میدهد
تا برای زمستان های بی او
کمی گرم باشد.
خوب میداند، دیر یا زود
بهار از در و دیوار باغ
به جوانه هایمان سرک میکشد.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هوا خوب شده بود
خیلی خوب.
شبیه آنچه در هیچ جایی نیست،
مگر در چشم هایش.
از آنشب به بعد،
هوای شب ها خوب شد
حتی وقتی دور بود
چون یاد چشم هایش خیالم را
به جشنی باشکوه میخواند
که تا خود صبح ادامه می یابد
دستم را به دست خورشید میدهد
تا برای زمستان های بی او
کمی گرم باشد.
خوب میداند، دیر یا زود
بهار از در و دیوار باغ
به جوانه هایمان سرک میکشد.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک #شب ازجاده ی عفت به برون خواهم زد
سر به تنهایی و صحرایِ جنون خواهم زد
بی گمان ، ناله کنان ، از تن خود برخیزم
تا لبی چند ، به دریای فسون خواهم زد
پشت تصویر محبت ، همه را خواهم دید
روی رویای نجابت ، چه وُ چون خواهم زد
کمی از جا و مکان دورتَرَک ، خواهم گشت
و به سودای زمان ، چشم زبون خواهم زد
تازه و تُرد و طربناک و معطر باشم
راز دنیا چه نَهَم ؟ نامِ کنون خواهم زد
پرده ها را بزنم تک تک و #مطرب گردم
زیر و بم را ، به همآغوشیِ خون خواهم زد.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سر به تنهایی و صحرایِ جنون خواهم زد
بی گمان ، ناله کنان ، از تن خود برخیزم
تا لبی چند ، به دریای فسون خواهم زد
پشت تصویر محبت ، همه را خواهم دید
روی رویای نجابت ، چه وُ چون خواهم زد
کمی از جا و مکان دورتَرَک ، خواهم گشت
و به سودای زمان ، چشم زبون خواهم زد
تازه و تُرد و طربناک و معطر باشم
راز دنیا چه نَهَم ؟ نامِ کنون خواهم زد
پرده ها را بزنم تک تک و #مطرب گردم
زیر و بم را ، به همآغوشیِ خون خواهم زد.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی که دلم تنگ میشود
درست مثل این است
که غزل سنگ میشود
و چنگِ ثانیه ها
گلوی واژه هایم را میفشارد
وقتیکه دلم تنگ میشود،
خیال نمی پَرد
و بال نمیزند.
آفتاب، پشت ابر رویا را گرم نمیکند
و مهتاب در شب هایم رنگ و رو ندارد.
حوض قدیمیِ جا مانده در «قصه های نه خیلی دور» به شمعدانی ها نمیخندد،
وقتیکه دلم تنگ میشود
پیاده رو جایی برای جولان ندارد
و خیابان، ترافیک نبودن هاست.
دنیا به اندازه سلول در،
چشم غیرمسلح است.
وقتیکه دلم تنگ میشود
دیوارها نگاهم را می خورند
و خروارهای خاکی خاطره
در جان شانه هایم سنگینی میکنند.
وقتیکه دلم تنگ میشود....
آآخ! بیخیال!
وقتیکه دلم تنگ میشود نمیخواهم چیزی بنویسم
جز نامت بدون هیچ خط فاصله ای
مثل جریمه های دوران دبستان.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درست مثل این است
که غزل سنگ میشود
و چنگِ ثانیه ها
گلوی واژه هایم را میفشارد
وقتیکه دلم تنگ میشود،
خیال نمی پَرد
و بال نمیزند.
آفتاب، پشت ابر رویا را گرم نمیکند
و مهتاب در شب هایم رنگ و رو ندارد.
حوض قدیمیِ جا مانده در «قصه های نه خیلی دور» به شمعدانی ها نمیخندد،
وقتیکه دلم تنگ میشود
پیاده رو جایی برای جولان ندارد
و خیابان، ترافیک نبودن هاست.
دنیا به اندازه سلول در،
چشم غیرمسلح است.
وقتیکه دلم تنگ میشود
دیوارها نگاهم را می خورند
و خروارهای خاکی خاطره
در جان شانه هایم سنگینی میکنند.
وقتیکه دلم تنگ میشود....
آآخ! بیخیال!
وقتیکه دلم تنگ میشود نمیخواهم چیزی بنویسم
جز نامت بدون هیچ خط فاصله ای
مثل جریمه های دوران دبستان.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀