💖کافه شعر💖
2.6K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
‌غزل گره عشق خدا


چشم یاهو که نظر بر دل ما بگشاید
گره از کار دلت  ؛ عشق خدا بگشاید

چون که باران بزند بر ره دلدادگی ات
اشک غم قفل در آن مژه ها بگشاید

می ساقی چو بریزد به همان ساغر ما
ساقی مست ؛   در میکده ها بگشاید

غم اگر بار سفر بسته ز عالم بدرود
خنده از غنچهٌ گل ؛درهمه جا بگشاید

این جهان پر شده از شوکت ربانی او
چون نسیم سحری باد صبا بگشاید

حذر از مهر نکن مهر خدا موهبتست
شربت شهد گلان؛ بر تو سوا بگشاید

مرهم دل که دوایش همه جا میجویی
نفس صبح سحرگاه ؛ که هوا بگشاید

آیت عشق؛ فقط تربت سر منزل دل
که ثریا تو ببین؛ عشق کجا بگشاید


#ثریا_شجاعی_اصل

🎙#رضا_ماد


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀



شبی‌ در خواب و بیداری‌ نوایی‌ آشنا دیدم
گشودم‌ چشم‌ خود را و نپرس‌از من‌ چه‌ها دیدم

شیار سرخی‌ از نور از زمین‌ تا آسمان‌ می‌رفت
هزاران‌ روح‌ سرگردان در آن هاله‌ رها دیدم

نشسته‌ بر ستونی‌ از گلِ‌ مهتاب‌ و نی می‌زد
به دستانِ بلورینِ ‌مَلَک، جام فنا دیدم

زمین‌ در آخرین‌ گردش، زمان‌ در اوج‌ یک پایان
قَدَر را، شاه و دنیا را به دستان قضا دیدم

سبک‌ در حالِ‌ بی‌وزنی‌ به سوی‌ نور می‌ رفتم
تمام‌ آنچه در اطراف‌ خود دیدم‌ رها دیدم

نشسته بر سریرِ نور و در سیری خیال انگیز
افق را در حصار نوری از هر حد، فرا دیدم

دلم‌ در لرزشی‌ از اشتیاق‌ و سوز می‌رقصید
و شوری‌ عاشقانه در دل دردآشنا دیدم

صدایی‌ از میانِ‌ نورِ ‌محض‌ آهسته‌ می‌پیچید
و گوشِ دل، گرفتارِ طنینِ آن صدا دیدم

تمام حسِ من پیوستنِ در نورِ مطلق بود
و در رویای‌ خود آن‌ نورِ مطلق را خدا دیدم

🎙
#رضا_ماد

#ناشناس


@navayemastaneh
🥀😔

همه‌ خاطرات میگذرن از سرم
از اون کافه الان دارم میگذرم 
همون میز چوبی که لق بود یه پایه ش
یکم قهوه می‌ریخت رو اون میز ساده ش
میخندیدیم هربار صدامون بلند بود
می‌چرخید نگاها همه سمتتمون زود
برامون به جز ما نبود هیچکی انگار
گره خورد نگامون به هم دیگه هربار
از اون کافه دارم الان میگذرم
هوای تو بدجور زده به سرم
نگاهم به کافه کمی لرز تو دلم
بیام رو به رو شم یا باید برم
هوا سرده انگار یخ زد تنم
تو پاییز این فصل زده به سرم
به دستگیره ی در نگاه میکنم
چرا بی تو حس گناه میکنم
باید رو به روشم یا که رد بشم
ببینم میتونم , از تو دلسرد بشم
میچرخه سرم جام تو این‌کافه نیس
نشستن بدون‌تو اینجا برام ساده نیس
چشامو میبندم  که اشکام نیاد
چقدر جات خالیه همینجا زیاد


#سارا_محسنی

🎙#رضا_ماد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

هِی گم‌ شدی توو عمق تنهایی
هی مونده ای پشت در بسته
اینجا میون باور چشمات
هر ‌کوچه ای تاریک و بُن بسته

داری فرو می پاشی و هرگز
هیچ کی تورو اینجا نمیبینه
حتی کسی که جون‌ پناهت بود
از شونه هات دردی نمی چینه

سخته ولی آسونه جون دادن
وقتی نفس... لبریز‌ تردیده
وقتی میون بُهت و ویرونی
عمری لبات هرگز نخندیده

بارون نمیاد آسمون خسته ست
انگار اونم با تو نمی سازه
مثل نگاهت ساکت و‌ خاموش
اما پُر از فریادِه و رازه

اینجا هوای موندنش سرده
حسی میگه باید بری تنها
با کوله بار حسرت و افسوس
پنهون بشی توو غربت شبها

عمری شکستی و نفهمیدی
توو صورتت زخمای پُر درده
آیینه هم اینجا دروغ میگه
دنیای ما... دنیای نامَرده.....


🖌#سمیه_خلج

🎙#رضا_ماد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ثریا شجاعی اصل@ پاییز است
آوا رضا ماد☆REZA MAAD
🍁🍂

پاییز است
من زاده ی پاییز
متولد شده از جوانه ی درد
لبهایم خشک است
انگشتانم به صبر می نویسد
قلبم از درد ناعلاجی رنج می برد
گاهی خودم را
در سرزمینی می نشانم

دستانم را به وحشت
به سوی آسمان می گیرم
از رگ دستانم
شاخه شاخه گناه
به هذیان تب
به سوی آسمان
خیز برمی دارد

زندگی ام در پرده تن ابر
آغاز می شود
می گذرم...
از مسیر ماه و خورشید

لمس می کنم
هوای گرفته شده
در آسمان را

نوازش بارانه
از اعماق وجودم
پروانه ای پر می گیرد
صدایم روی لب هایم
طنین انداز می شود
من ملاقات می شوم با نور

با هر بار دیدن
قلبم چون اهو می لرزد
در اطرافم ابرها
به پچ پچ می افتند
نور ، گونه هایم را
نوازش می دهد
دوباره متولد می شوم
در پاییز
با گیسوانی باز
و چشمانی سبز
شمع خاموش....


#ثریا_شجاعی_اصل

🎙#رضا_ماد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کجای راهو اشتباه رفتم
که حال و روز من این شد

کجاها اشتباه کردم
که روزگار ساده ام این شد

جان خسته شده ام، به اندازه مسافری که
هزاران بار زمین و بشریت را تجربه کرده درد می کند ،
اندوه از خطوط فرسوده نگاهم خجل شده
حتی حالی در بیان رنج نمانده
کالبد روح غریبم از جور زمانه در خود اشک میریزد
و تن، از سوز استخوانهایم به جان آمده

و نمیدانم نمیدانم
رو در روی وراونگی های زندگی تا کی شاهد سیلی خوردنهای پی در پی اش باشم
تن یخ زده ام به سرمای فرومایه گی جنس آدمیان انگار نفس نمی کشد
و منی در من به فاصله کهکشانی دور، گم شده
و جان به لب ازین نسل وامانده
در گوشه خلوت تنهایی
در دوری دلهای یخ زده
از جماعتی که شالوده ذاتشان نیرنگ
یک مشت نقابدار و نقاب پرست
بس که به طعنه ها زخمم زدند
تاولهایم با گریه از درون فریاد میکشند
و در مقابل انسان نمایانی که چاک در گریبانم کردند
خودم را حاشا می کنم

من نمی دانم
کجای راه و اشتباه رفتم
که حال و روز من این شد

کجاها اشتباه کردم
روزگارم، ساده داغون شد


#دلنویس
#رضا_ماد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#جرعه_آگاهی
#دلنویس

تو کیستی ،
با من چه کرده ای
که در بطن پرده های حجاب
در عین سکوت فقط نگاهت می کنم
نمی دانم این چه حس غریبیست
که در اوج دلارامی
آشوبی از داغ مذاب ،
فواره های خون عاشقان بی تاب را
به درونم طغیان می دهند
انگار بارها و بارها
این لحظه را تجربه کرده بودم
ندایی در گوشه گوشه ذهنم
نام اعظمت را
به حی القیوم زمزمه می کرد
و کرمهای شب تاب رقص کنان
با همراهی قاصدکهایی
از جانب حضرت عشق
خوشه خوشه بذر نور
درون وجودم می پاشیدند
و عاشقتر و عاشقترم می کردند
کاش زمان در آن لحظات شیرین و نورانی
یخ می زد و عقربه ها
با تیک تاک آخر متوقف می شدند
من رهایی را درون قطرات دریا
با سرخوردن در امواج حس کردم
و معنای عشق را در نگاه زلال
دخترکان سر چشمه
با پیچش افسون ذرات باد
لابلای گیسوانشان فهمیدم
من ذات آزادی را در بندگی او یافتم
من با غرور عاشقانه ام
افتاده افتاده و کشان کشان آمدم
من با سبدی پر از بذر عشق
به بزم رنگین کمانت آمدم
همانهایی که خودت
به من هدیه داده بودی
من برای خلق وحدتی آمدم
که تو در عدم آموختی ام
من دویی را و تاریکیهای وجودم را
یافتم و سوزاندم و سوختم
به هرچه غیر تو بود
و آن لحظه دیگر من نبودم
همه تو بودو تو بود

بسم الله العشق ❤️
یا حی القیوم

🎙#رضا_ماد
🎙#پروانه


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


#اجرای_خاص

میچرخم در شانه باد
دنیای نقاب ها
وحشتم را دو چندان می کند؟

نمی توانم..!
پنجره ی ماه و خورشید را ببینم
تاریکی در قلبم به ریتم سنگین
طعنه به زمین سفت و سخت می زند

خرمن گیسوانم را طناب دار می کنم
که دست باد در موجش فرو رفته است
در شکن شکن وجودم
نگاهم را به آسمان می دوزم
رعشه تمام هوا را در برمی گیرد
موریانه ها ابرها را می جوند

سرم سوت می کشد
سینه آه می کشد
دستانم در اسارت زنجیری
معلق میان زمین و زمان می ماند


عقربه ها دیگر نمی چرخند
قدمهایم تاب می خورند
به سمت چپ سینه ام گوش می کنم
دیگر نمی کوبد
آری مرگ در من رخ نمی دهد


#ثریا_شجاعی_اصل
🎙
#رضا_ماد

🔺موزیک  متن
🎙محمد معتمدی
🎧  گل سنگ

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای دل چه نویسم که بخوانی قلم از دوست
ای عشق تو دانی دل و جانم همه از اوست


من مرغ اسیرم که نوایم غم و درد است
در کنج قفس،راز نفس،نغمه ام از اوست


چون شمع که پروانه بر آن بوسه گذارد
پروانه ی مستم که لبِ آتشم از اوست


چون جام می ام در بَرِ میخانه نهادند
من مست نگشتم زِ دمی،مستی حالم دگر از اوست

این حرف مرا سر در میخانه نوشتند در آخر
جام قلم و دانه و پروانه ومیخانه ام از اوست..

🖌#امید_درکشیده

🎙#رضا_ماد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پلک نمے زند زمین ڪه نبضِ ماه نشڪند
دراین سڪوت ؛ناگهان بلورِ آه نشڪند

بگونسیم بے صدا گذر ڪند ازاین طرف
ڪه حُسنِ یوسفِ مرا درونِ چاه نشڪند

ببند چشمِ فتنه را ڪه لیلیِ نگاه تو
جنون جنون قبیله رامیانِ راه نشڪند

بپیچ دورِ صورتت حریر خیسِ ماه را
ڪه برقِ چشمهاے تو شبِ سیاه نشڪند

ڪنارِ سنگها منم حبابِ شیشه ایے ؛؛بیا
صواب ڪن ڪه تُنگِ دل دراین گناه نشڪند

مریز روے صبح مان  ڪبودیِ غروب را
ڪه درهبوطِ اشڪمان دلِ نگاه نشڪند


#اڪــرمـ_نورانی

🎙#رضا_ماد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀