This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهتاب شب که جامش از اختر لبالب است
گر هر ستاره ماه شود، باز شب، شب است...!
#م_امید
#شبتون_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر هر ستاره ماه شود، باز شب، شب است...!
#م_امید
#شبتون_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
دلِ مجنون من از
؏شـقِ ٺو دیوانه شده
ای خدا سهم ِ دلم
ڪن دل ِ آن لیلا را......
ڪَر ڪه ٺصویرِ من
از چشم ٺو پیدا بشود
میدهم من به
نڪَاهٺ همه ی دنیا را......
#م_شیرانی_طلوع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلِ مجنون من از
؏شـقِ ٺو دیوانه شده
ای خدا سهم ِ دلم
ڪن دل ِ آن لیلا را......
ڪَر ڪه ٺصویرِ من
از چشم ٺو پیدا بشود
میدهم من به
نڪَاهٺ همه ی دنیا را......
#م_شیرانی_طلوع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در باغ ِ دو چشمٺ
ڪَل ِخورشید چه زیباسٺ
عطر ِ نفسٺ بر لب ِ
هر غنچه هویداسٺ.....
روی لب ِ ٺو
خندهی خورشید دمیده
ٺو صبحِ بهاری، دلم
از شوقِ ٺو شیداسٺ......
#م_شیرانی_طلوع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ڪَل ِخورشید چه زیباسٺ
عطر ِ نفسٺ بر لب ِ
هر غنچه هویداسٺ.....
روی لب ِ ٺو
خندهی خورشید دمیده
ٺو صبحِ بهاری، دلم
از شوقِ ٺو شیداسٺ......
#م_شیرانی_طلوع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو چه میدانی!
چه میدانی که من بی تو
نخواهم زندگانی را.
پس ،
خاطره ای نساز با نگاه پر از تب و تاب عشق....
ساختن خاطره از جنس عشق ،
نیازمند پاسداشت است
در این ویرانه های بی وفایی ....
ای معشوقه باد
پس
برایم برقص وحیران شو ،
و شرارهای آتش بر روی شانه هایت برپا کن ،
بمان برایم!!!
تا لذت حضورت را در اولین غروب غربت به تصویر بکشد.....
#م_رستگار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه میدانی که من بی تو
نخواهم زندگانی را.
پس ،
خاطره ای نساز با نگاه پر از تب و تاب عشق....
ساختن خاطره از جنس عشق ،
نیازمند پاسداشت است
در این ویرانه های بی وفایی ....
ای معشوقه باد
پس
برایم برقص وحیران شو ،
و شرارهای آتش بر روی شانه هایت برپا کن ،
بمان برایم!!!
تا لذت حضورت را در اولین غروب غربت به تصویر بکشد.....
#م_رستگار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوسه هایت شعله درجانم می اندازدگلم!
اززمستانخانه .آتشخانه می سازدگلم
چشم هایت،چشم های مست وتیراندازتو
لشکرچنگیز را،ازپامی اندازد گلم !
ِ جلوه ی رخسارتودرلحظه ی خندیدنت
جشن میلادشکفتن رامی آغازد گلم!
کودک دشت محبت،برسمندبادها
سوی آتشگاهِ آغوشِ تومی تازد گلم !
پنجه ی مرغ سعادت،برفرازآسمان
پرچم نام بلندت را،می افرازد گلم !
باغ عشق آسمانی باتباهی. دشمن است
هرگیاهی راکه حنظل داد،سرما،زدگلم !
ساقیِ الهام،تو،طنازِسرواندام،تو
شاه خوبان نیز،برنازِتومی نازدگلم !
بازی شبدیز،بالیلاج گردون، دیدنی ست
گرنباشی درقمارعشق،می بازدگلم
#م_شبدیز
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اززمستانخانه .آتشخانه می سازدگلم
چشم هایت،چشم های مست وتیراندازتو
لشکرچنگیز را،ازپامی اندازد گلم !
ِ جلوه ی رخسارتودرلحظه ی خندیدنت
جشن میلادشکفتن رامی آغازد گلم!
کودک دشت محبت،برسمندبادها
سوی آتشگاهِ آغوشِ تومی تازد گلم !
پنجه ی مرغ سعادت،برفرازآسمان
پرچم نام بلندت را،می افرازد گلم !
باغ عشق آسمانی باتباهی. دشمن است
هرگیاهی راکه حنظل داد،سرما،زدگلم !
ساقیِ الهام،تو،طنازِسرواندام،تو
شاه خوبان نیز،برنازِتومی نازدگلم !
بازی شبدیز،بالیلاج گردون، دیدنی ست
گرنباشی درقمارعشق،می بازدگلم
#م_شبدیز
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا به یڪ #عصــر بی دغدغه
مرا به عمق صدایت وقت گفتنِ
" دوستت دارم " میهمان ڪن
مرا مخاطب خاص ،
مرا میهمان ویژه ی دلت ڪن
#چیستا_یثربـــی
#م
#عصــــرتوندلچـسبڪناردلدار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا به عمق صدایت وقت گفتنِ
" دوستت دارم " میهمان ڪن
مرا مخاطب خاص ،
مرا میهمان ویژه ی دلت ڪن
#چیستا_یثربـــی
#م
#عصــــرتوندلچـسبڪناردلدار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درونِ چشم هایت شیشه ے عمر مرا دارے
به رویم چشم مے بندی،مگر قصدِ جفا داری؟
طلبڪار ِ محبت مے شوے حتے دم ِ مرگم
تو از مقتول ِ خود هم انتظارِ خونبها دارے !
برایم قصه ها از مهربانے ، دوستے گفتی
تو ڪه در بین دشمن هاے من صد آشنا داری!
به زیرِ بارِ عشقت حال من را دیدے و گفتی:
تو هم تقدیرِ گندم زیرِ سنگ آسیا داری
به سمتِ ڪوچه ها زل میزنے اے پنجره، تا ڪے ؟
مگر چون من تو هم گم ڪرده اے در ناڪجا دارے ؟
ڪجا راهے شدے اے رودِ خوش باور... پیِ دریا ؟
سراب است آنچه مے بینے، نرو...عزم فنا داری؟
#م_شیرانی_طلوع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به رویم چشم مے بندی،مگر قصدِ جفا داری؟
طلبڪار ِ محبت مے شوے حتے دم ِ مرگم
تو از مقتول ِ خود هم انتظارِ خونبها دارے !
برایم قصه ها از مهربانے ، دوستے گفتی
تو ڪه در بین دشمن هاے من صد آشنا داری!
به زیرِ بارِ عشقت حال من را دیدے و گفتی:
تو هم تقدیرِ گندم زیرِ سنگ آسیا داری
به سمتِ ڪوچه ها زل میزنے اے پنجره، تا ڪے ؟
مگر چون من تو هم گم ڪرده اے در ناڪجا دارے ؟
ڪجا راهے شدے اے رودِ خوش باور... پیِ دریا ؟
سراب است آنچه مے بینے، نرو...عزم فنا داری؟
#م_شیرانی_طلوع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح که می آید
آسمان به نور میاندیشد
غنچه به بوسه های نسیم
جویبار به نوازش ِ زمین
و گنجشکها به ترانه های امروزشان!
اما من
به خورشید ِ چشمهای تو
بوسه ی لبخند و صدایت
و به ترانه ی امروز دستهای مهربانت
می اندیشم
«صبحت بخیر زیباترین اندیشه ها..»
#م_شیروانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آسمان به نور میاندیشد
غنچه به بوسه های نسیم
جویبار به نوازش ِ زمین
و گنجشکها به ترانه های امروزشان!
اما من
به خورشید ِ چشمهای تو
بوسه ی لبخند و صدایت
و به ترانه ی امروز دستهای مهربانت
می اندیشم
«صبحت بخیر زیباترین اندیشه ها..»
#م_شیروانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب ، ماه را بر دامانِ آسمان آویخته
و با لهجه ی ستارگان
می سرایید تنهایی اش را
باغهای زیتونِ چشمهایت
ابتدای آفرینش
و سیبِ گونه هایت
تکرارِ هبوط
سالهاست بوسه های من
در فاصله ها سرگردانند
از سمتی که تو می آیی
بهار می آید و نمی رود
از سمتی که تو می آیی
جوانه ها بر تنم خواهند رویید
مرا به خاطر بیاور
آنزمان که در عطرِ آغوشت
راه را گم خواهم کرد
#م_شیرانی_طلوع ♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و با لهجه ی ستارگان
می سرایید تنهایی اش را
باغهای زیتونِ چشمهایت
ابتدای آفرینش
و سیبِ گونه هایت
تکرارِ هبوط
سالهاست بوسه های من
در فاصله ها سرگردانند
از سمتی که تو می آیی
بهار می آید و نمی رود
از سمتی که تو می آیی
جوانه ها بر تنم خواهند رویید
مرا به خاطر بیاور
آنزمان که در عطرِ آغوشت
راه را گم خواهم کرد
#م_شیرانی_طلوع ♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خرابِ عشق شدن ابتدای آبادی ست
غمِ تو در دلِ من پر بهاتر از شادی ست
قفس ز بازوانِ تو باشد، چگونه دگر؟
اسیرِ حصرِ تنِ تو به فکرِ آزادی ست
ببین که صید شد این شیرِ در کمین ز دمی
که چشمِ آهوی ما رغبتش به صیادی ست
هدایتم کنی ای عقل و غافلی که مرا
جنونِ عشق و خطا هر دو ارثِ اجدادی ست
رهاست موی تو در باد و وای بر دل و دین
که هست و نیست این دو به دستِ هر بادیست
#م_شیرانی_طلوع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غمِ تو در دلِ من پر بهاتر از شادی ست
قفس ز بازوانِ تو باشد، چگونه دگر؟
اسیرِ حصرِ تنِ تو به فکرِ آزادی ست
ببین که صید شد این شیرِ در کمین ز دمی
که چشمِ آهوی ما رغبتش به صیادی ست
هدایتم کنی ای عقل و غافلی که مرا
جنونِ عشق و خطا هر دو ارثِ اجدادی ست
رهاست موی تو در باد و وای بر دل و دین
که هست و نیست این دو به دستِ هر بادیست
#م_شیرانی_طلوع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما به دلتنگی فصلهای رفته
غربتِ فصلهای نیامده
و بغضِ ابرهای غمگین در نفسِ زردِ پاییز
قسم خوردیم
تا به رویای باران
و حرمتِ چشمه
ایمان بیاوریم
ما با زخمهایمان
به هم رسیدیم
و به رسمِ درختان کهنسال
از امیدِ اواخرِ اسفند خواندیم
این کلماتِ سرگردان
که هنوز تو را میجویند
لحظه ای که چشمهایت
در شعرهای من جاری شدند را بخاطر دارند
بگو که
میشود دوباره
به ضیافتِ انارهای پاییز
و دیوانگی عطرِ پرتقال برگردیم
و من نام تو را هزاران بار نفس بکشم
و با صدای هیاهوی تو
بر شاخه هایم
هر صبح از مرگ بازگردم
#م_شیرانی_طلوع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غربتِ فصلهای نیامده
و بغضِ ابرهای غمگین در نفسِ زردِ پاییز
قسم خوردیم
تا به رویای باران
و حرمتِ چشمه
ایمان بیاوریم
ما با زخمهایمان
به هم رسیدیم
و به رسمِ درختان کهنسال
از امیدِ اواخرِ اسفند خواندیم
این کلماتِ سرگردان
که هنوز تو را میجویند
لحظه ای که چشمهایت
در شعرهای من جاری شدند را بخاطر دارند
بگو که
میشود دوباره
به ضیافتِ انارهای پاییز
و دیوانگی عطرِ پرتقال برگردیم
و من نام تو را هزاران بار نفس بکشم
و با صدای هیاهوی تو
بر شاخه هایم
هر صبح از مرگ بازگردم
#م_شیرانی_طلوع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀