💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
928 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram

#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب

خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش
رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش

شمعِ جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
"اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش"

آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش

صورتی دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست
خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش

باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوار خویش...

#حسین_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب

امشب را تو برایم نقاشی ڪن
تـــو
رنڪَ بزن بہ خیالم
میدانم ڪہ زیبا میشود ؛
تمام طول شب را
براے تو واژه میشوم

تو بخواب
شب بخیر هایت با مـــن ..!!


#لیلا_صابری‌منش

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب

جای ِ پای ِ نفست
مانده به صحرای خیال

ای فراسوی تجسم به دلم جا داری . . .


#حزین_لاهیجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب

امروز برای تو پیراهنی خریده‌ام
لطیف وُ نرم
مثل چشم‌هایت،
که تابستان به تنت نرسد...

فردا
برای تو شال می‌گیرم،
که باد موهایت را جایی تعریف نکند...

دیروز هم که دیدی
چه‌قدر برای تو ناز خریدم..!

حالا بخواب !
می‌خواهم برای خود
یک خوابِ آب‌دار بخرم...


#افشین_صالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب

زمانِ خواب است
نیمه‌ای از تنم
بر نیمِ دیگرم فرود آمده
انگار
سنگینی خویش را تاب نمی‌آورم
روی آن یکی شانه می‌چرخم
دوباره وزنه‌ای به نام قلب
تراز سینه‌ام را به‌هم میریزد
من بی تو میزان نیستم
خودت بگو چه کنم؟
جمجمه‌ام
پر از خاطرات خاک خورده است
کهنه ساعتی شنی
که هر سو بچرخانمش
خودم
خودم را
چال کرده‌ام و
غم بی کم و کاست
فقط این کاسه آن کاسه شده.


#رسول_ادهمی

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب


هیچ‌کس‌در هیچ‌جای زمین بقچه ای همراهش نیست که برایمان حال خوب بیاورد...
هنر این است که بلد باشیم
شاد باشیم
و شادی بیافرینیم...

#شب_خوش


‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب

فنجان اضافه ای که روی میز است
یخ کرده و از نبودنت لبریز است
من بیشتر از همیشه دلتنگ توام
شاید اثر آمدن پاییز است
چون قهوه ی بی شکر، جهانم بی تو
یک تلخی غیر قابل پرهیز است
باید که فقط زنده بمانم بی تو
انگیزه ی این غزل همین یک چیز است
ای کاش ببینم که تو اینجا هستی
و فاصله بینمان فقط یک میز است


#زهرا_حاصلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب

ما         
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم         
با صدایی ناتوان‌ تر ز آنکه بیرونید از سینه         
راویان قصه‌ های رفته از یادیم         
کس
به چیزی یا پشیزی
برنگیرد سکه هامان را         
گویی از شاهی ست بیگانه         
یا ز میری دودمانش منقرض گشته         
گاهگه بیدار می‌ خواهیم شد
زین خواب جادویی         
همچو خواب همگنان غار،         
چشم می‌مالیم و می‌گوییم:
آنک، طرفه قصر زرنگار         
صبح شیرین کار         
لیک بی مرگ است دقیانوس         
وای، وای، افسوس


#اخوان_ثالث
‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب


می‌گفت آدم‌ها
گنجشک‌های حیاط پشتی‌ خانه‌تان نیستند
که برایشان دانه بپاشی،
به هر روز آمدنت عادتشان بدهی‌،
گاه و بیگاه روی پله‌ها بنشینی
برایشان درد دل کنی‌
یا چشم‌هایت را ببندی
و در خلسه ی مالیخولیایی خودت
به جیک جیکشان گوش کنی‌...
و بعد یک‌روز حوصله‌‌ات سر برود،
خسته از شلوغی،
خسته از بودنشان، راهت را بکشی بروی...
آدم‌ها مثل گنجشک‌ها نیاز به کیش کیش ندارند،
می‌‌روند اما با دلی‌ شکسته ...

#نیکی_فیروزکوهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
‌‌


اسباب دلتنگی همواره مهیاست!
شب و
خیال او ...
و بی بودن‌هاى نفس‌گیر ...

اما....
گاهی باید رفت.
از وسعت ابدیت نداشتن‌ها...
و کوله بار خستگی‌های باران را
رها کرد....
بر رود روان روزگار...

گاهی باید سکوت کرد
در بغض‌های نهان شمع
و خطی نوشت از دلتنگی اشک
بر گونه‌های بیقرار باران...

و راهی شد، بی‌ چتر و بی نگاه
بر وداع آخرین غزلواره‌های باران...

و اینچنین هجرت کرد
بر فصل‌های بی‌امان اشک...
تا دیگر خطی از سلام آشنایی‌ها
بیدار نکند روح تشنه از دیدار...


#سمیه_خلج

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀