چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بیکرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه عیشونوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما را غم بیکرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه عیشونوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بیکرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه عیشونوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما را غم بیکرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه عیشونوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیگناهی گر به زندان مُرد با حال تباه
ظالم مظلومکش هم تا ابد جاوید نیست
......
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت غیر حبس و کشت ن و تبعید نیست
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ظالم مظلومکش هم تا ابد جاوید نیست
......
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت غیر حبس و کشت ن و تبعید نیست
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دنیای ضعیف کش که از حق دور است
حق را بقوی می دهد و معذور است
بیهوده سخن ز حق و باطل چکنی
رو زور بدست آر که حق با زور است
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حق را بقوی می دهد و معذور است
بیهوده سخن ز حق و باطل چکنی
رو زور بدست آر که حق با زور است
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این ستمکاران
که میخواهند سلطانی کنند
عالـمی را کشته تا یکـدم هــوسرانی کنند
تا به کی با پول
این یک مشت خلــق گرسنه
صبح عید و عصر جشن و شب چراغانی کنند
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که میخواهند سلطانی کنند
عالـمی را کشته تا یکـدم هــوسرانی کنند
تا به کی با پول
این یک مشت خلــق گرسنه
صبح عید و عصر جشن و شب چراغانی کنند
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن سبزه که ترک این چمن گفت، منم
آن لاله که از اشک به خون خفت، منم
وآن غنچه لب بسته که از تنگدلی
صد بار بهار آمد و نشکفت، منم
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن لاله که از اشک به خون خفت، منم
وآن غنچه لب بسته که از تنگدلی
صد بار بهار آمد و نشکفت، منم
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است
لیک دیوانهتر از من دل شیدای من است
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو در پای من است
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
جامهای را که به خون رنگ نمودم امروز
بر جفا کاری تو شاهد فردای من است
چیزهایی که نبایست ببیند بس دید
به خدا قاتل من دیدهٔ بینای من است
سر تسلیم به چرخ آن که نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای من است
دل تماشایی تو دیده تماشایی دل
من به فکر دل و خلقی به تماشای من است
آن که در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبلهٔ بادیه پیمای من است
❤️
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لیک دیوانهتر از من دل شیدای من است
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو در پای من است
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
جامهای را که به خون رنگ نمودم امروز
بر جفا کاری تو شاهد فردای من است
چیزهایی که نبایست ببیند بس دید
به خدا قاتل من دیدهٔ بینای من است
سر تسلیم به چرخ آن که نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای من است
دل تماشایی تو دیده تماشایی دل
من به فکر دل و خلقی به تماشای من است
آن که در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبلهٔ بادیه پیمای من است
❤️
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غارتِ غارتگران شد مالِ بیت المال ما
با چنین غارتگرانی، وای بر احوال ما
اذنِ غارت را به این غارتگران داده است سخت
سستی و خونسردی و نادانی و اهمال ما
زاهدِ ما بهرِ استبداد و آزادی به جنگ
تا چه سازد بختِ او تا چون کند اقبال ما
حال ما یک چند دیگر گر بدین سان بگذرد
بدتر از ماضی شود ایامِ استقبال ما
شیخ و شاب و شاه و شحنه و شبرو شدند
متفق بر محوِ آزادی و استقلال ما
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با چنین غارتگرانی، وای بر احوال ما
اذنِ غارت را به این غارتگران داده است سخت
سستی و خونسردی و نادانی و اهمال ما
زاهدِ ما بهرِ استبداد و آزادی به جنگ
تا چه سازد بختِ او تا چون کند اقبال ما
حال ما یک چند دیگر گر بدین سان بگذرد
بدتر از ماضی شود ایامِ استقبال ما
شیخ و شاب و شاه و شحنه و شبرو شدند
متفق بر محوِ آزادی و استقلال ما
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تپیدنهای دلها، ناله شد، آهسته آهسته
رساتر گر شود این ناله ها، فریاد می گردد
ز اشک و آه مردم، بوی خون آید که آهن را
دهی گر آب و آتش، دشنۀ فولاد می گردد
ز بیدادِ فزون،آهنگری گمنام و زحمتکش
علمدارِ عَلم،چون کاوۀ حداد می گردد
علَم شد در جهان فرهاد،در جانبازی شیرین
نه هر کس کوهکن شد در جهان، فرهاد می گردد
به ویرانی این اوضاع، هستم مطمئن، زان رو
که بنیان جفا و جور، بی بنیاد می گردد
دلم از این خرابیها بُوَد خوش زآنکه می دانم
خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رساتر گر شود این ناله ها، فریاد می گردد
ز اشک و آه مردم، بوی خون آید که آهن را
دهی گر آب و آتش، دشنۀ فولاد می گردد
ز بیدادِ فزون،آهنگری گمنام و زحمتکش
علمدارِ عَلم،چون کاوۀ حداد می گردد
علَم شد در جهان فرهاد،در جانبازی شیرین
نه هر کس کوهکن شد در جهان، فرهاد می گردد
به ویرانی این اوضاع، هستم مطمئن، زان رو
که بنیان جفا و جور، بی بنیاد می گردد
دلم از این خرابیها بُوَد خوش زآنکه می دانم
خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جای ما در گوشه صحرا بود مانند كوه
گوشه گير و سربلند و سخت پيونديم ما
در گلستان جهان چون غنچه های صبحدم
با درون پر ز خون در حال لبخنديم ما
#فرخی_یزدی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گوشه گير و سربلند و سخت پيونديم ما
در گلستان جهان چون غنچه های صبحدم
با درون پر ز خون در حال لبخنديم ما
#فرخی_یزدی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرقِ خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد
بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرقِ خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد
بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم امروز چون قمری سر نالیدنی دارد
مگر آن سرو قد فردا به خود بالیدنی دارد
چو من در این چمن جز غنچه دلتنگی نشد پیدا
که در شب گر خورد خون صبحدم خندیدنی دارد
ز حسن بی بقا ای گل مکن خون در دل بلبل
که دست انتقام باغبان گل چیدنی دارد
#فرخی_یزدی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مگر آن سرو قد فردا به خود بالیدنی دارد
چو من در این چمن جز غنچه دلتنگی نشد پیدا
که در شب گر خورد خون صبحدم خندیدنی دارد
ز حسن بی بقا ای گل مکن خون در دل بلبل
که دست انتقام باغبان گل چیدنی دارد
#فرخی_یزدی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀