💖کافه شعر💖
2.28K subscribers
4.26K photos
2.79K videos
11 files
927 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است
اما چه سود، حاصل گل‌های پرپر است!

شرم از نگاه بلبل بی‌دل نمی‌کنید
کز هجر گل نوای فغانش به حنجر است؟!

وقتی بهار، وصله ناجور فصل‌هاست
وقتی تبر، مدافع حق صنوبر است

وقتی به دادگاه عدالت، طناب دار
بر صدر می‌نشیند و قاضی و داور است

وقتی طراوت چمن از اشک ابرهاست
وقتی که نقش خون به دل ما مُصور است

وقتی که نوح، کشتی خود را به خون نشاند
وقتی که مار، معجزه یک پیامبر است

از من مخواه شعرِ تر، ای بی‌خبر ز درد!
شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است!

ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم
تیغ زبان، بُرنده‌تر از تیغ خنجر است

این تخته‌پاره‌ها که با آن چنگ می‌زنید
ته‌مانده‌های زورق بر خون شناور است

حرص جهان مزن که در این عهد بی‌ثبات
روز نخست، موعد مرگت مقرر است

هرگز حدیث درد به پایان نمی‌رسد
گرچه خطابه غزلم رو به آخر است

اما هوای شور رجز در قلم گرفت
سردار مثنوی به کف خود، عَلَم گرفت

در عرصه ستیز، رجزخوان حق شدم
بر فرق شام تیره، عمود فلق شدم

مغموم و دل‌شکسته و رنجور و خسته‌ام
در ژرفنای درد عمیقی نشسته‌ام

پاییز بی‌کسی نفسم را گرفته است
بغضی گلوگه جرسم را گرفته است

دیگر بس است هرچه دوپهلو سروده‌ام
من ریزه‌خوار سفره ناکس نبوده‌ام

ای بیستون فاجعه، فرهاد می‌شوم
قبضه به دست تیشه فریاد می‌شوم

تا برزنم به کوه سکوت و فغان کنم
رازی هزار از پس پرده عیان کنم

اینجا نفس به حنجره انکار می‌شود
با صد زبان به کفر من اقرار می‌شود

با هر اذان صبح به گلدسته‌های شهر
هر روز دیو فاجعه بیدار می‌شود

با ازدحام این همه شمشیر تشنه‌لب
هر روز روز واقعه تکرار می‌شود

آخر چگونه زار نگریم برای عشق
وقتی نبود آنچه که دیدم سزای عشق؟!

دیدم به حکم خار، به گل‌ها کتک زدند
مهر سکوت بر دهن قاصدک زدند

دیدم لگد به ساقه امید می‌زنند
شلاق شب به گُرده خورشید می‌زنند

دیدم که گرگ، بره ما را دریده است
دیدم خروس دهکده را سر بریده است

دیدم "هُبَل" به جای خدا تکیه کرده بود
دیدم دوباره رونقِ بازارِ برده بود

دیدم خدا به غربت خود، زار می‌گریست
در سوگ دین، به پهنه رخسار می‌گریست

دیدم، دیدم هر آنچه دیدنش اندوه و ماتم است
"باز این چه شورش است که در خلق عالَم است؟!"

از بس سرودم و نشنیدید، خسته‌ام
من از نگاه سرد شما دل‌شکسته‌ام

ای از تبار هرچه سیاهی، سرشت‌تان
رنگ جهنم است تمام بهشت‌تان

مردم! خدانکرده مگر کور گشته‌اید؟!
یا از اصالت خودتان دور گشته‌اید؟!

تا کی برای لقمه نان، بندگی کنید؟!
تا کی به زیر منت‌شان زندگی کنید؟!

اشعار صیقلی‌شده تقدیم کس نکن!
گل را فدای رویش خاشاک و خس نکن!

آزاده باش هرچه که هستی عزیز من!
حتا اگر که بت بپرستی عزیز من!

مردم! به سِحر و شعبده در خواب رفته‌اید
در این کویر تشنه، پیِ آب رفته‌اید

تا کی در انتظار مسیحی دوباره‌اید؟!
در جستجوی نور کدامین ستاره‌اید؟!

مردم! برای هیبت‌مان آبرو نماند
فریاد دادخواهی‌مان در گلو نماند

اینان تمام هستی ما را گرفته‌اند
شور و نشاط و مستی ما را گرفته‌اند

اندوه این حدیث، دلم را به خون کشید
عقل مرا دوباره به طرْف جنون کشید

باید دوباره قبله خود را عوض کنیم
با خشت عشق، کعبه‌ای از نو بنا کنیم

جای طواف و سجده برای فریب خلق
یک کار خیر، محض رضای خدا کنیم

در انتهای کوچه بن‌بست حسرتیم
باید که فکر عاقبت، از ابتدا کنیم

با این یقین که از پسِ یلدا سحر شود
برخیز تا به حرمت قرآن دعا کنیم
 

#امیر_حسین_خوشنویسان ( #بیداد )
(اصل این شعر زیبا طولانی تره و بدلیل محدودیت تلگرام خلاصه شده است)


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
خاطرت آسوده من در خلوتم با #یاد تو
مثل آتش در نیستانم من از #بیداد تو

در پے تو شب به شب در کوچه ها بے تابم و
خواب از چشم تر من مي ستاند #یاد تو

#لیلا_جعفرے🌹

❀═‎‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀