💖کافه شعر💖
2.59K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
تا دیده ام، خیره به آن ابرو کمان شد
حُسنش به چشمم آمد و عیبش نهان شد

خورشید مات از دیدن روی چو ماهش
هفت آسمان از ذوق او رنگین کمان شد

خوشبو ترین گل از گلستان خداوند
زیباترین مخلوق او در هر مکان شد

از رنگ رخسار و پریشان حالی من
شیدایی و دل دادگی هایم عیان شد

حالم دگرگون و نفس در سینه افتاد
از دیدگانم اشک چون سیلی روان شد

ای کاش، من راز دلم را گفته بودم
رازی که در من، همچو دردی بی امان شد

رنجیده خاطر از سکوتم، رفت و اما
با رفتنش مرغ دلم بی آشیان شد

آن خاطرات در دفتر ذهنم ورق خورد
افسوس و صد افسوس بهاری که خزان شد

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جلوه رخسار تو همچون طلوع آفتاب
آن دو چشم نرگست، گیراتر از جام شراب

تا که باران می زند بر گونه های نرم تو
شبنم گلبرگ رویت، بس معطر چون گلاب

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گاهی تو هم بنگر به من ای دلبر طناز من
آواز تو بس دلنشین، چون نغمه ای بر ساز من

رودی که می ریزی مدام، گویی به دشت خاطرم
با غمزه ای بنما نظر، ای نازنین شهناز من

دنیا نمی خواهد که ما، همراز یکدیگر شویم
زیرا نمی داند که تو آرامشی بر راز من

این زندگی انگشتری، یاقوت رخشانش تویی
رنجم مده، دوری مکن، بالی تو بر پرواز من

در سینه ام صاحب دلی، در خاطرم هور و پری
ای راه بی پایان من، ای نقطه آغاز من

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح پاییز آمده، چشم دلت را باز کن
سر بزن سوی طبیعت، عاشقی آغاز کن

جامه الوان به تن کرده عروس فصلها
نغمه عشقی بخوان،راز دلت، آواز کن

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شاید که بخت کور را یک خنده تو وا کند
مرغ دل درمانده را، بار دگر شیدا کند

از دیدن رویت چنان، حالم دگرگون می شود
کابوس شب های مرا، زان پس همه رؤیا کند

هرگز نداری تو خبر، در من چه غوغایی شده
دستان لرزان، رنگ رخ، آخر مرا رسوا کند

من دلخوشم به یک نگاه، من قانعم به یک نظر
مرهم تویی بر زخم دل، بگذار شفا پیدا کند

ای کعبه آمال من، دل در درون سینه ام
تنها به امید وصال، امروز را فردا کند

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفته بودم بعدِ تو
این زندگی غوغا ندارد
شام تیره، روز روشن
در دلم معنا ندارد

قلب و روحم ساکت و سرد
بی تو اما، روز من فردا ندارد

گفته بودی از من و عشقم حذر کن
درس عبرت گیر و بر فرهاد و مجنون ها نظر کن
حاجت دل را رها، از آتش حرمان گذر کن

گفته بودی، درد عشق درمان ندارد
رنج و محنت بعد از آن، پایان ندارد

سال ها بر من گذشت و حرف تو باور نکردم
عاقبت پیری رسید و سهم من شد آه سردم

نو بهار من گذشت و فصل پاییزی زردم
من به ظاهر استوار و در نهان چون کوه دردم

صد دریغا، صد دریغا در جوانی
حرف تو باور نکردم
حرف تو باور نکردم....

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زندگی را ثمری نیست
به جز مهر تو در دل داشتن
یاد زیبای تو را هر روز و هر لحظه
به خاطر داشتن

من سرا پا شوقم
شوق دیدار تو در من جاری ست
تو نباشی
به دلم هزار زخم کاری ست

در هوایت زندگی کردم و یک عمر نمی دانستی
که چگونه واژه عشق، زچشمان تو
بر روح و دلم پل میزد

حال من، حال همان قایق سرگردانی ست
که میان امواج
در پی ساحل امن می گردد
و تویی ساحل امن
برق چشمانت فانوس امید

چه سر انجام خوشی ست
با تو یکجا بودن
با تو عاشق شدن و
همیشه شیدا بودن

من کنار تو به اعجاز خدا پی بردم
وبه سال های بدون تو، حسرت خوردم

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در میان خیل مه رویان، دو دیده بسته ام
تو نباشی دلبر و دلدار می خواهم چه کار

هدیه ناب خدایی و چو گوهر قیمتی
ارمغان و گوهر بازار می خواهم چه کار

با رفیق و دوست درد خود نمی گویم، بِدان
من به تو دل بسته ام، غمخوار می خواهم چه کار

کاسه صبر و قرارم گشته لبریز و دگر
بی قراری و تن تب دار می خواهم چه کار

نو بهارم شد خزان و فصل پاییزم رسید
نغمه بلبل، گل و گلزار می خواهم چه کار

بعد از آن چشم انتظاری ها که فرجامی نداشت
پلک های خسته بیدار می خواهم چه کار

ای همه عشق و امیدم، مایه آرامشم
چون نداری باورم، اصرار می خواهم چه کار

در جوانی عهد و پیمانت شکستی و کنون
پیری آمد، وعده دیدار می خواهم چه کار

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سلامت کردم و انگار صدایم را تو نشنیدی
چرا رنج فراقت را ز رخسارم نفهمیدی

من آن جادوی چشمانت، به جان خود خریدارم
بیا و از سر لطفت، نگاهی کن، نیازارم

هوایت چون بهاران و دمادم رو به تغییر است
هوای من، ز بی مهری تو، ابری و دلگیر است

ز رفتارت همیشه ماتم و همواره سر گردان
چگونه اخم هایت، آشکار و خنده هایت را کنی پنهان

من این را خوب می دانم، که مهرم را به دل داری
لجاجت می کنی و از جفا، دست بر نمی داری

خدا داند که من غیر از تو را هرگز نمی بینم
سر سجاده عشقم، تویی محراب و آئینم

قطار عمر، روزی میرسد به مقصد آخر
نبودی همسفر بامن، نمانده فرصتی دیگر

#مسعود_ثروت
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زمستان است، چرا برفی و بارانی نمی بارد
زمین خشک است و رعیت در دلش بذری نمی کارد

هوا آلوده و بحرانی و راه نفس بسته
زگفتن ها و نشنیدن، همه فرسوده و خسته

نه ایمانی، نه وجدانی، چه شد اخلاق انسانی
چنان زخمی به جان افتاد، دریغ از راه درمانی

برای التیام درد ها، تجویزشان باشد فراموشی
طرفداران جهل اند، آمران لب به خاموشی

هزاران وعده دنیا و عقبیٰ شان، تو خالی
همه تفسیرشان از دین، سخیف و جعل و پوشالی

مگر این زندگی، جز رحمت یزدان بی همتاست
چو چشمت را بشویی از کدورت، زندگی زیباست

به اصل خویش برگردیم، به اصل آدمیزادی
سفر از این کویر خشک، به قصد آب و آبادی

زنیم بر طبل شادی و بخوانیم از دل و از جان
سرودی خوش، برای صبح آزادی و فردامان

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در میان خیل مه رویان، دو دیده بسته ام
تو نباشی دلبر و دلدار می خواهم چه کار

هدیه ناب خدایی و چو گوهر قیمتی
ارمغان و گوهر بازار می خواهم چه کار

با رفیق و دوست درد خود نمی گویم، بِدان
من به تو دل بسته ام، غمخوار می خواهم چه کار

کاسه صبر و قرارم گشته لبریز و دگر
بی قراری و تن تب دار می خواهم چه کار

نو بهارم شد خزان و فصل پاییزم رسید
نغمه بلبل، گل و گلزار می خواهم چه کار

بعد از آن چشم انتظاری ها که فرجامی نداشت
پلک های خسته بیدار می خواهم چه کار

ای همه عشق و امیدم، مایه آرامشم
چون نداری باورم، اصرار می خواهم چه کار

در جوانی عهد و پیمانت شکستی و کنون
پیری آمد، وعده دیدار می خواهم چه کار

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نشستن بر لب جویی، گره بر سبزه ها بستن
هزاران آرزو در دل، ز نومیدی و غم رستن

طبیعت حال خوش دارد، همه یکسر شکوفایی
لبالب چشمه ها جاری، جهانی غرق زیبایی

شکوفه می زند بر شاخه هایی سرد و خشکیده
هوای زندگی با عطر عشق و مهر پیچیده

و این اعجاز بی همتا، پیامی در خودش دارد
چو بارانی به دشت خشکِ نومیدی، رجا بارد

نگاهی کن به افکارت، تویی خود بخت و اقبالت
هوایت را خدایی کن، بهشتی می شود حالت

چه خوش باشد که دنیا را به چشم معرفت دیدن
طراوت می دهد جان را شکفتنها و روئیدن

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من از خیام می گفتم تو از سعدی شیرازی
من از بهار نارنج و تو از برگای پاییزی

می گفتم از نسیم و عطر گلها و نم بارون
صدای اون چکاوک که، با عشق آواز خوش میخوند

مث یک کفتر جلدم، که آروم نگاتم من
سر شطرنج عشق تو همیشه کیش و ماتم من

وقتی که بهاری ام، چرا زمستونی میشی
واسه دلخوشیام، دشمن پنهونی میشی

خسیس عشق و لبخندی، ولی استاد لجبازی
سر قهر و جدایی ها همیشه دست و دلبازی

توی محکمه عشقت، منم محکوم و تو راضی
ولی با این همه احوال، بازم شیرین و طنازی

وقتی که بهاریم، چرا زمستونی میشی
واسه دلخوشیام دشمن پنهونی میشی

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀