💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.36K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
باید تو را پنهان کنم در بین اشعارم


باید کسی جز تو نفهمد دوستت دارم!



#علی_صفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود دوستش از نامزدش دل برده
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
که به پرونده ی جرم پسرش برخورده

خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ
بین دعوای پدر مادر خود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق
که پر از چشم بد و تهمت مردم شده است

خسته مثل پدری که پسر معتادش
غرق در درد خماری شده فریاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس
پسرش پیش زنش بر سر او داد زده

خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است

خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه
که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خسته ام بیشتر از پیر زنی تنها که 
عید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود

خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید
غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای راهی مشهد شده است


#علی_صفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
تمام عمر دنبال دلیل زندگی گشتم

در آغوش تو فهمیدم که شرحی مختصر دارد...

#علی_صفری



❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مثل آشفتگیِ مجرمِ در حال فرار
برو! از خاطره‌هایت اثری جا نگذار

من کجا، طاقت زیبایی چشم تو کجا!
عشق، دنیای مرا بست به این ریل قطار

بعد من، شعرم اگر چشم نگاری بشود
رنگ چشمان تو سر می‌رود از سنگ مزار

ترسم این است اگر باز نگاهم بکنی
زندگی را بگُذارم سر این میز قمار

عشق بازار بزرگی‌ست، درآمد دارد
از تو‌ معشوقه درآورد و از این مرد دَمار!

تا به امروز که با عشق کنار آمده‌ام
زنده‌ماندن هنرم بوده، حماقت به کنار

بعد از امروز اگر خواب به چشمت نرسید
روزهایی که به تو باخته‌ام را بشمار...

#علی_صفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برکه بودم در خیالم شوق ماندن داشتم
بر تنم، تصویر ماهش را نگه می‌داشتم

رفت و بی‌او مرگ هم جویای حال ما نشد
زنده‌بودن را چنین مشکل نمی‌پنداشتم

گفت بعد از من به دنبال کسی دیگر بگرد
کاش بعد از رفتن او پای گشتن داشتم

با تمام شهر اگر ناسازگاری کرده‌ام
جای او را در دلم خالی نگه می‌داشتم

دوست‌ها را حذف کردم تک‌تک از تنهایی‌ام
جا برای هیچکس جز یاد او نگذاشتم


وصل او را از خدا می‌خواستم تا قبل از این!
دیدمش با دیگری... دست از دعا برداشتم

#علی_صفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبر کن آیه قسم جور کنم تا نروی!
یا در و پنجره را کور کنم تا نروی

صبر کن لشگری از خاطرهٔ روز نخست
بر سر راه تو مأمور کنم تا نروی!

قّـــدِ زیبــایی تو نیستم امّا چه کنم؟
صورتم را پُر هاشور کنم تا نروی؟

نذر کردم  گره یِ پنجره فولاد شوم
صبر کن تا به خدا زور کنم تا نروی!

من بلایی به سرت آمده ام، می دانم ...!
از سرت درد و بلا دور کنم تا نروی

تیغ بر روی رگ غیرت من منتظر است
صبر کن حادثه ای جور کنم تا نروی!

#علی_صفری


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفتی و دل را رها کردی ولی آزاد نه 
دست‌هایت رفت از دستم ولی از یاد نه 

لحظه‌ی آخر شنیدی حرفهایم را ولی 
گفتنی‌ها در نگاهم بود در فریاد نه 

عشق دنیای‌مرا ازمن گرفت و دلخوشم 
زندگی را پای عشقت داده‌ام ، برباد نه 

رفته‌ای و رد پایت در نگاهم مانده است 
روز وشب باخاطراتت دلخوشم، دلشاد نه 

ازمن ایمان برده‌ای از دیگران دل می‌بری 
هرچه می‌خواهی ببر، اما مرا از یاد نه...

#علی_صفری


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد
بعد از این دیدن او فرض محالت باشد

از خدا ساده بپرسی که تو اصلا هستی !؟
گریه ات باعث تکرار سوالت باشد

چمدان پر بکنی خاطره ها را ببری
عکسهایش همه ی عمر وبالت باشد

روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد
باز پیچیده ترین شکل خیالت باشد

توی تنهایی خود فکر مسکن باشی
قرص اعصاب فقط چاره حالت باشد

"ای که از کوچه معشوقه ما می گذری"
قسمت ما نشد این عشق...حلالت باشد...

#علی_صفری

#عصر_خوش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شبیه شیشه بود اما شکستن را نمی فهمید
تمام درد اینجا بود ، او من را نمی فهمید

خودش با خنده هایی تلخ بند کفش من را بست
وگرنه پای من تردید ماندن را نمی فهمید

اگر تنها رفیقم هر کسی، غیر از صداقت بود
دلم اینقدر ارزش های دشمن را نمی فهمید

وجود شعر در دنیای ماشینی غنیمت بود
وگرنه هیچ مردی در جهان زن را نمی فهمید

سکوتم کوهی از حرف و نگاهم خیس ماندن بود
ولی او فرق شب با روز روشن را نمی فهمید

من او را خوب فهمیدم کمی عاقل تر از من بود
همیشه درد اینجا بود، او من را نمی فهمید


#علی_صفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی تو جای خالی‌ات انکار می‌خواهد فقط
زندگی لبخند معنادار می‌خواهد فقط

چشم‌ها به اتفاق تازه عادت می‌کنند
سر اگر عاشق شود ،دیوار می‌خواهد فقط

با غضب افتاده‌ام از چشم‌های قهوه‌ایت
حال و روزم قهوه قاجار می‌خواهد فقط

حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی
حرف حق هرجور باشد دار می‌خواهد فقط

نیستی حتی برای لحظه‌ای یادم کنی
انتظار دیدنت تکرار می‌خواهد فقط

بغض وقتی می‌رسد، شاعر نباشی بهتر است
بغض وقتی گریه شد، خودکار می‌خواهد فقط

چشم‌های خیسم امشب آبروداری کنید
مرد جای گریه‌اش سیگار می‌خواهد فقط

#علی_صفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
درست آمده بودم، زمان زمانِ بدی بود
برای هر دوی ما عشق امتحان بدی بود

نگفته‌های زیادی به دست بغض سپردیم
سکوت اگر چه در این بین گفتمانِ بدی بود

قبول کن که من و تو به داد هم نرسیدیم
برای قصه‌ی ما صبر، قهرمان بدی بود

به فصل کوچ رسیدی، ببخش چلچله جانم!
اگر برای تو این باغ میزبان بدی بود

صلاح عشق در این بود از تو دور بمانم
گذشت و عشق به هر شکل چیدمان بدی بود

من و تو مقصدمان را به اتفاق سپردیم
برای قایق ما عشق، بادبان بدی بود

زمانه تجربه‌ها را به ما دریغ نمی‌کرد
هر آن‌چه یاد به ما داد با تکان بدی بود

به روزگار بگویید من گلایه ندارم
گذشت هر چه شد اما، جهان جهان بدی بود

#علی_صفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀