💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
دوبــاره درد بی مـهـری دوبـاره گـریــه و زاری
نـمـی دانــم  ز احــوال دل زارم خــبــر داری ؟

شـده کار دلم امشب فقـط خیره بـه در گشـتن
چـرا ای غم تو دست از حـال زارم بر نمیداری

چه بیرحمانه میخندی به بغض تلخ وجانکاهم
بگو حالا چه ها سازم من و این بغض تکـراری

تو ای درخواب و رویایم همیشه حاضرو ناظر
میان پرسـه های خود به حال من نظـر داری ؟

چنان کردی پریشانم که روز از شب نمی دانم
کمان شد قامتم زین غصه های سخت اجباری

ببین جانا چه حیرانم ، ز بی مـهـری گـریـزانـم
چـنـان ابـر بـهــارانـم ، میان خـواب و بیـداری

به نسیان می سـپارم من جـفـاهـای  تو را دلبر
که تا جان را فدا سازم به پای عشـق و دلداری

تمـام لحظه هـای من شده درد و غـم و انـدوه
نگـو ناصـح تو هم امشب به درد من گرفتـاری

#علی_فعله_گری  (ناصح )

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک دم بــیا زیـبای من، محـو ســراپایت شوم
در کوره راه عـاشـقی، شیـدای شیدایت شوم

دستی بکش برزلف،خود چرخی بزن ای دلربا
گاهی بـیا در بـزم مـا شمـع شـب آرایت شـوم

در خواب و رویایی منی ،پنهان و پیدای منی
گر ساغر مستانه ای ، من باده پیمـایت شــوم

چون بگذری ازپیش من،در وادی ودشت دمن
با دیـده ی جـان بنـگرم ،محو تماشایت شـوم

امشب میان واژگان،صد نکته دارم،جان جان
گر عاشقی با من بیا ، تـا غـرق رویـایت شوم

من ذره ای مستـانـه ام ، دلداده ای دیوانـه ام
گــر ساحــل قلبم شـوی ،امواج دریایت شوم

درگیر احساست منـم  ،عطـر گل یاسـت منـم
با راه و رسم عـاشـقی، مجنـون لیلایت شـوم

"ناصح"غزل را ختم کن،کتمان سرّرا حتم کن
ترسم که پیرانه سرم ،رسـوای رسوایت شوم

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در دل شب جز دل غمدیده کس بیدار نیست
بر من سودازده امشب کسی غـمـخوار نیست

اینـکه می بینی ز فرط غصـه می خنـدد دلـم
سـر به آغوش کسی جز سینه ی دیوار نیست

گـر بپــرسـد روزگار از چه تو را افـسرده کـرد
راز دل بـر او مگو ،کـس محـرم اسـرار نیست

دل اگـر خـواهی سپـردن ، تکیـه بـر دلبر مکن
کس به فکــر عـاشق غمـدیـده و تبدار نیست

نقض پیمان کردنش آسانتر از دل بردن است
قبـح این  مطلب شکسته بیوفایی عارنیست

من کجـا پنـهـان کنـم هجــری کـه آزرده  مــرا
درد جـــانکاه  فــراقــش قـابـل انــکار نـیست

آنچه میآیدبه ذهنم شور وشوق عاشقی است
ور نه این شعر و غزلها زاده ی خودکار نیست

" ناصـح "از بی مهـری او گفـتـه ها دارد ، ولی
درد عـاشـق پیـش جانان قـابل اظـهـار نیست


#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گهی مجنون گهی شیدا ، گهی اواره ی هر جا
به دنبال تو می گردم، به هر صحرا و هر دریا

نمی پرسی ز احـوالـم، شـکسته شـد پر و بالم
من از هجر تو می نالم ،گهی پنهان و گه پیدا

گسلهـای خـم زلفت ،چه غوغـا هـا به پا کـرده
گهی فکـرم بهـم ریزد ، گـهی صـد لرزه بر دلها

رخت چــون لاله ی زیبا ، خم زلفـت شب یلدا
به لطـف مهر و لبخندت قیامت می شـود برپا

به هر سو بنگرم هستی، زدلشادی و سرمستی
جـهـان محو تمـاشایت، زکـف بردی دل از دنیا

درون سیـنه پنهـانی ، ز رخسارم نمی خــوانی
من ان مجنون شیدایم، که می گردد پی لیلا ؟

چه سازم با دلی تنها، دراین شهـر پر از غـوغا
مـگـر ای یار مـه سیـما،  به رویایم دهی معـنا

به سودایت چو دلبستم،قدح با باده بشکستم
مگو ناصح که سرمستم،گهی اینجا وگه آنجـا


#علی_فعله_گری(ناصح)

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در سـر زمـین عـاشـقـان تنـهـای تـنـهـا مانـده ام
مخمـور چشـمـان تـوام  شیدای شیـدا مانده ام

دل را به عشقت داده ام، در دام  وی افتاده ام
بی هم نفس کنـج قفس اینحا و انجا مانده ام

در سـینه ی سـوزان من عشقت زبانه می کشد
چون در پی آرامـشت در طـور سینـا مـانـده ام

دل را به دریا می زنم ،سر را به صحرا می نهم
مجـنون صحـرای جنون، در فـکر لیلا مانده ام

زان موج گیسوی سیاه،افتاده دل بی دست وپا
در ساحـل دریای غـم ، افتــاده از پـا مـانـده ام

مـن محـو سیمـای تـوام ، غـرق تـمـاشـای تـوام
پـیدا  و پنـهان منی، درخـواب و رویـا مانده ام

افسرده شـد حـال دلـم، پـژمــرده شـد باغ  گلم
مـن بــا خیـال هـر شـبم در فکر فـردا مـانده ام

مـن می روم تـا نـا کجـا، در ازدحـام شـکـوه هـا
بـا ایـن هـمـه دلـدادگی، همپای غم ها مـانده ام

ناصح چه داری در سخن ، در بزم شعر وانجمن
بــا این سرای پـر محن ،  در کار دنیا مـانـده ام


#علی_فعله_گری( ناصح)

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در ایـن دیوانسرا گاهی، ز هـجـر یار می رقـصـم
به خود می پیچم از غـمهـا، شبـیه مار میرقصـم

من آن دیوانـه ی مستم ، قــدح افـتاده از دستم
میـان جمـع سر مستم ، ولی هــشیار می رقصم

چو محکومم به زندانش، بدور ازبـرق چشمانش
کجـا گیرم گــریبانش ، فقط  نا چار می رقـصم

فـلک بر چیـده جامم را ، شـراب خـام  خامـم را
ز کـف دادم دوامـم را، ولی دشـــوار می رقـصم

کجا شد عشق و دمسازی ؟ یکی مرغ هـمـآوازی
جدا از یار هـمـرازی ، چـه پر تـکرار  می رقصـم

بـگو آن شــور شـیدا کو ، قـرین و یـار زیبــا کـو
شـراب جـام میـنا کو ، بـه عشــق یار می رقصم

مـن آن مـرغ پــریـشـانـم ، درون سیـنـه نـالانــم
ز بی مهری گـریزانـم ،که صوفی وار می رقـصم

بــــه دل دارم هـوای تـو ، بـه سر نـاز و ادای تـو
دلـم پــر زد بــرای تــو ، شـب دیدار می رقـصـم


#علی‌_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شـرر عـشق بـه جـان آمــد و مـا دود شـدیـم
درسی از عشـق نفـهـمیده و  مـردود  شـدیـم

دل بـه دریــای خیـالی زده بــا حـســرت و آه
تـا که در مـوج جنـون یـکسره مفـقـود شدیم

بــا یـکی ســاغــر مــستــانــه و  نــاز نـگــهت
بــر در میکــده ی عشـق تـو مشـهـود شـدیـم

از هـمان روز کـه در کوی تـو سـاکن شده ایم
از نــگاه  هـمـه گان یکـسـره مطــرود شــدیم

چشــم دل بـر گـذر ثــانیـه هـا دوختـــه بـود
نــا گه  از آمـدنــت والـه و خـشنــود شــدیـم

در پی وصــل تــو با حـال پـریشـان و حـزین
دل بـه دریـا زده تــا سـاحـل غـم رود شـدیم

کعبــه ی عشـق هــمـه چهــره ی زیـبا تو بود
تـا فــراســوی رخت در پی مقـصـود شـدیـم

گر چـه دیـوانـه ی آن چشـم خمـار تو شدیم
درهم آغوشی شب پیش توچون عود شدیم

شــرری از نـگـهش بـا دل "نـاصـح" چه نـکرد
تـا که باغمـزه ی او هرچه که فـرمود شـدیم


#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آندم که او در سینه اش غوغای پنهان داشت
طفـلی دلـم ازدیدنـش حـالی پریشـان داشت

بــا ســاز نــاکـوکـش بـرایـم غصــه می بارید
غـم با دل دیـوانـه ام هـمــواره پیـمان داشت

ابــری که از تبخیر اشـکم هــر زمان برخاست
کی در کـویـر بی کـسی هـا میـل باران داشت

امـشب فـضـای سیـنـه ام آکـنـده از غـم بـود
اما بـه وصـل دلبرش پیـوسته ایـمان داشـت

اشکی که از سر چشمه هـای حُزن جاری بود
بر روح خاموش دلم بی وقـفه جریان داشت

گـــویـا تمــــام واژگان بـاغـم هــم آغــوشـنـد
زاندم که داغ خفته ای درسینه مهمان داشت

یک لحـظـه کی از خـاطـرم بیـرون رود مـاتم
وقـتی که امـواج بلا هم قصد طوفان داشت

گــر او طـبیـب درد آن افــسـرده جــانان بـود
آیا برای قلب من یک جـرعـه درمـان داشـت؟

آن( ناصحی) که بر خزان لحـظه ها می رفت
پیوسـته امیـدی به دل از لطف یـزدان داشت

#علی_فعله_گری (ناصح)

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی خـود از خـود شـدم و باز رهـایم کردی
از هـیـاهـــوی غــریبــانـه  جـدایــم کـردی

رشـتـه ی وصـل بـریدی  ز جـهانـم هـر دم
کـوهـی از غــم شدم و درد عـطایـم کردی

شعلـه ی عشـق دلم برد به صحرای جنـون
غل و زنجیر چو مجنـون،تو به پایم کردی

مـن که در گوش فلک نـاله ی مستـانه زدم
از پـس پــرده ی غــم از چـه صدایم کردی

از خــدا می طلبـم تــا بـه وصــالت بــرسم
مـست آن لعــل لــب و غــرق بـلایـم کـردی

من که درکلبه ی غم رو به خدا بودم وبس
تو به یک غمزه ی خود سر به هوایم کردی

غم عالم به سرم ریخت زهجران تـو مست
نــه طبـیبم شــدی آخـــر، نـه دوایـم کـردی

نـاصـح از داغ فـراقت شـده رسوای جهـان
ســر به زانـوی غـم  انگشت نـمایـم کــردی

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلــشاد از اینـم کـه امـشب خبـر اینجـاست
یک عـاشق دیوانه ی بی پا و سر اینجاست

شــوری به ســر و حـال دلـش بـاز پریشــان
اهی کـه کـنـد از غــم دلـدار اثـر اینجـاست

صـد واژه بـه رقـص آمـده از شــوق نــگارم
یک شاعردلسوخته ی خـون جگر اینجاست

آن عــاشـق رســوا که ز کــف داده قــرارش
باچهره ی شادان وسمین تاسحر اینجـاست

ای کاش بــدانــد کــه گــدای ســـر کـــویش
دلمـرده ی بـیمار غـمش محتضـر اینجـاست

یک عمـر به سـودای رخـش گر  به فـنا رفت
دلباخـته ای منتـظرش ، پشت در اینجاست

یـا رب کــه بـدانـد ، مـه دردانـــه ام امـشب
دلـداده ی او بــا نـگه و چشـم تر اینجاست

ناصح هـمه شب تا به سحر دیده به ره بود
چون داشت امیدی که مسیر قمر اینجاست

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دولت جاودان تویی، عاشق خسته جـان منم
از غم درد بیکسی ، دیده ی خون فشـان منم

روح تویی روان تویی جان من وجهان تویی
عاشق  بی اراده ای ، رفـتـه ز تـن روان منـم

شور تویی شرر تویی، افـسر روی ســر تویی
آنکه به رسـم عاشـقی، داده ز کف عنان منـم

بی تو شکوفه کی دهد شاخهء خشک زندگی
تـشــنه ی باغ بی بـرو ، گلشـن پر خزان مـنم

شـکوه ی نیمـه های شب از دل زار و پر غمی
آنکه صـدای هـق هقش ، رفته به آسمـان منم

نـالـه کجـا بـرد دلم ، نـاقـه ی مـانـده در  گلـم
مـرغـک پر شکـستـه ی ، خـرابه آشـیان  منـم

انکه نشسته در گذر، روز وشبش گشته سیـه
در طلـب وصــال تـو ، راهـی کهـکشـان مـنـم

نور دهـد به شـهـر دل ،جلـوه ی بی مـثال تـو
مست نــگاه نـمـکیـن ،تـا خـود لا مـکان مـنـم

نـاوک مـژه شـد رهــا ، بر تن نیـمـه جـان مـن 
قــامـت قـد خـمیده و تیـر تـو را نـشـان مـنم

ناصح دل شکستـه ای کز همه دل برید ه بود

محو و مرید تو شد و گفت که بی نشان منم

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشـق ورزیدن نـگارا ! بهترین کار من است
دل به سودای تو دادن اصل اقرار من است

ترسم از عشقت عزیزم! راهی صحرا شـوم
بد جـنونی نازنین در قلب بیـمار من اسـت

می سـرایم خال هندوی تو را در هـر غزل
این همه دلدادگی از حسرت یار مـن است

با دل پـر درد خـود ،دارم هـزاران آه و غم
زآنکه آن مستانه دلبر ، فـکر آزار من است

سال ومـاهی روزه ام تنهـا به سـودای لبت
خندهء مستانه ات خرمای افطار من است

چنگ ودف را واگذار و پنچه دردستم گذار
مـوی افـشان  تو دلبر ، تــار گیتار من است

از سـر بی مـهـری ات دیوانه  میخوانی مرا
این جنون،عشق من وگرمای بازار من است

عقل و دل با هم گلاویزند، ومن درمانده که
مـن گرفـتار دلـم ، یـا دل گـرفـتار مـن است

واژگانم  صف کشـیده ، تا غـزل شـیوا شود
در هوایت دل سپردن لطف اشعار من است

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اینجا دلِ بی عشق چون یک سینه پرآه است
یک بـرکه ی متروکه و بی جلـوه ی ماه است

صـد واژه در گنجـینه ی ذهـنش فــرو مـانده
شـاعر نگاهـش گیـر یک تعبـیر دلخـواه است

شــعـر از عبـــور  واژگان گـریان و نـالان شد
شاید که فهمیده نگاهش سرد وجانکاه است

از تــو ســرودم ، تا دلم راحت شود ،هر چند
در چشمهایم خیره گفتند، اینکه گمراه است

یک سـو ردیف و قـافـیه، یک ســو دلی تـنها
شـاید برایـم شـاعـری ،آسـان ترین راه است

شرط وفا داری مگر ماندن به پیـمان نیست
دردا که عمـر عـاشقـی ، کـوتاه کـوتاه اسـت

در زیــر بــاران غـمــش صــد جلـوه دارد دل
چون شبنمی که محو خورشیدسحرگاه ست

ناصح میان  واژگان غم را نهان کـرده اسـت
گـویـا ز مـضـمـون نــگاه ، دلبــر آگاه اســت

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خسته را زلف خم یار بـه این روز انـداخت
تشنه ی وعده ی دیدار به این روز انداخت

کشته ی درد فراقت چه کند با غم خویش
زنـدگی را غـم دلدار ، بـه این روز انـداخت

هــمـدم آه جگر سـوز  سـرا پـرده ی عـشـق
مانده در حسرت دیدار به این روز انداخت

در بیابان جنون شکوه کنان در پی کـیست
غمزه و جـلوه ی بسیار به این روز انداخت

گـرد پیـری بـه سـرم ریخـت ز انـدوه فراق
غـم آن بـاده ی خمـار بـه این روز انـداخت

غنـچه ی سرخ بهاران به خزان رفت خزان
هـمدمی در کنـف خار به ایـن روز انداخت

شمـع جانسوز مـرا برد بـه شـب های سیاه
طعنه ی دشمـن غـدار به این روز انداخت

من که در حلقه ی افکار تو در پیچ و خمم
عاقبت ذهـن گرفـتار به این روز انـداخـت

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عـامل چشمـان گـریانـم تـویی
خـانه ی از پایه ویرانـم تویی

دل پــریـشـانـم  میـان واژگان
واژه ی پــیدا و پـنـهـانم تویی

در مســیر باد ســـرد بی کسی
آتــش افتـــاده بـر جانم تـویی

می روم امـا نـمی دانــم کجــا
رهنمون سـوی  بـهـارانـم تویی

این منـم افـتاده از پا ، بی وفا
بـاعـث این قـلب نـالانم تــویی

کهنه زخمی مانده بر دل،نازنین
حـامل دردم ،کـه درمـانم تویی

مثل رودی درکویر خشک وگرم
بی بـهـارم ، شـوق بارانـم تویی

برکه ی متـروکه ام در پیـش تو
در خـیالـم ، مـاه تـابـانـم تـویی

قصه ها دارم زمویت روز وشب
قبله ی دل ، دین و ایمانـم تویی

ناصحـم در کلبه ی تاریک وسرد
در شبـم ، شـمـع فـروزانـم تویی


#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شــاعــر  عـاشق  دیـوانه تو را می خواهــد
بی نوایی است که شاهانه تو را میخـواهد

واژه را مـست نـگاهت کــنـد او  در غـزلش
بی می و ساقی و پیمـانه تو را می خواهد

گرچه باقلب شکسته زجهان خسته شده ست
کنـج این کلبه ی ویـرانـه تـو را می خـواهد

او که از جـور فـلک دست و دلـش می لـرزد
باز هم بی چک و بی چانه تو را می خواهد

ای کـه لیـلا صفـتی را تــو بـه غــایت  داری
بی هــوا این دل دردانـه تـو را می خـواهـد

شب بی هم نفسی با دل پرخـون چـه کـند
تا سـحـر بر در میخـانه  تو را می خـواهـد

او کـه گـم گشته مـیان هـمـه آفــاق وجـود
تـا بسـازد ز تـو افـسانــه تو را می خـواهـد

گــرد شـمـع رخ تــو" ناصح" شـیدای پریش
جان نثارست و چو پروانه تورا می خواهـد

گـر چـه طعنـم زده صـد کـفر نـثارم کـردند
بــاز ایـن عـاقـل دیوانـه تو را می خـواهــد


#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀