عارفان زهد لباسی به جُوی نسْتانند
برو ای شیخ، به ما پاکی دامان مفروش
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برو ای شیخ، به ما پاکی دامان مفروش
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برای وقتی که با آدمهای مغالطهکار و خیلیتعصبی بحثمون میشه.
نیست درمان، مردم ِ کجبحث را جز خامُشی
ماهیِ لببسته، خون در دل کند قُلّاب را
#صائب
معنی: حق آدمهای سفسطهگر و کوردل خاموشی و سکوت است. مثل ماهی که با بستن دهانش، قلاب را حسرت به دل میگذارد و خون به دلش میکند.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نیست درمان، مردم ِ کجبحث را جز خامُشی
ماهیِ لببسته، خون در دل کند قُلّاب را
#صائب
معنی: حق آدمهای سفسطهگر و کوردل خاموشی و سکوت است. مثل ماهی که با بستن دهانش، قلاب را حسرت به دل میگذارد و خون به دلش میکند.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب
تا مگر آید به چشم خلق رنگین آفتاب
از بهشت روشنایی روزنی واکرده است
در دل هر ذره از مژگان زرین آفتاب
تا مگر روی ترا ز آیینه بیند پیشتر
می جهد هر صبحدم از خواب شیرین آفتاب
#صائب_تبریزی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا مگر آید به چشم خلق رنگین آفتاب
از بهشت روشنایی روزنی واکرده است
در دل هر ذره از مژگان زرین آفتاب
تا مگر روی ترا ز آیینه بیند پیشتر
می جهد هر صبحدم از خواب شیرین آفتاب
#صائب_تبریزی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز کویَت رفتم و الماسِ طاقت بر جگر بستم
تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش
به غیر از خونِ دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
به هر چوبِ قفس، پیوندِ دیگر بود بالم را
به زور، این قوّتِ پرواز را بر بال و پر بستم
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش
به غیر از خونِ دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
به هر چوبِ قفس، پیوندِ دیگر بود بالم را
به زور، این قوّتِ پرواز را بر بال و پر بستم
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر نه مدّ بسم الله بودی تاج عنوانها
نگشتی تا قیامت تو خط شیرازه دیوانها
نه تنها کعبه صحرائیست دارد کعبه دل هم
به گرد خویشتن از وسعت مشرب بیابانها
به فکر نیستی هرگز نمیافتند مغروران
اگر چه صورت مغراض لا دارد گریبانها
#صائب_تبریزی
#صـبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نگشتی تا قیامت تو خط شیرازه دیوانها
نه تنها کعبه صحرائیست دارد کعبه دل هم
به گرد خویشتن از وسعت مشرب بیابانها
به فکر نیستی هرگز نمیافتند مغروران
اگر چه صورت مغراض لا دارد گریبانها
#صائب_تبریزی
#صـبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آفتابی که بود ایمن از آسیب زوال
فرش در کلبه ویران سحرخیزان است
چمن سبز فلک با همه گلهای نجوم
تازه از دیده گریان سحرخیزان است
گوی زرین مه و مهر درین سبز چمن
روز و شب در خم چوگان سحرخیزان است
#صائب_تبریزی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فرش در کلبه ویران سحرخیزان است
چمن سبز فلک با همه گلهای نجوم
تازه از دیده گریان سحرخیزان است
گوی زرین مه و مهر درین سبز چمن
روز و شب در خم چوگان سحرخیزان است
#صائب_تبریزی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟
هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت
باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست
هر کجا سرو قدی هست دو بالاست بهشت
دل رم کرده ندارد گله از تنهایی
که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت
از درون سیه توست جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
دارد از خلد ترا بی بصریها محجوب
ورنه در چشم و دل پاک مهیاست بهشت
هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل
در دل سوختگان انجمن آراست بهشت
عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت
صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش
که درین آینه بی پرده هویداست بهشت
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت
باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست
هر کجا سرو قدی هست دو بالاست بهشت
دل رم کرده ندارد گله از تنهایی
که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت
از درون سیه توست جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
دارد از خلد ترا بی بصریها محجوب
ورنه در چشم و دل پاک مهیاست بهشت
هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل
در دل سوختگان انجمن آراست بهشت
عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت
صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش
که درین آینه بی پرده هویداست بهشت
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون آفتاب هر کس روشن ضمیر باشد
ذرات عالم اورا فرمان پذیرباشد
نقش مرادعالم در خانه اش زند موج
آن را که بالش از خشت فرش از حصیرباشد
فقرست و تنگدستی سرمایه شجاعت
از آدمی گریزد شیری که سیر باشد
#صائب_تبریزی
#صـبح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ذرات عالم اورا فرمان پذیرباشد
نقش مرادعالم در خانه اش زند موج
آن را که بالش از خشت فرش از حصیرباشد
فقرست و تنگدستی سرمایه شجاعت
از آدمی گریزد شیری که سیر باشد
#صائب_تبریزی
#صـبح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است
خانه چون تاریک شد بینا و نابینا یکی است
نیست مجنون را ز شور عشق پروای تمیز
گردباد و محمل لیلی درین صحرا یکی است
نیست تدبیر خرد را در جهان عشق کار
ناخدا و تخته کشتی درین دریا یکی است
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خانه چون تاریک شد بینا و نابینا یکی است
نیست مجنون را ز شور عشق پروای تمیز
گردباد و محمل لیلی درین صحرا یکی است
نیست تدبیر خرد را در جهان عشق کار
ناخدا و تخته کشتی درین دریا یکی است
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نیست سنگِ کم اگر در پلهٔ میزان ترا
کعبه و بتخانه باشد در نظر یکسان ترا
تا نبندی رخنهٔ چشم و دهان و گوش را
از درونِ دل نجوشد چشمهٔ حیوان ترا
همرهانِ سست در راهِ طلب سنگِ رهند
دل مخور، افتاد در پیری اگر دندان ترا
گر چه نگذارد کمان از خانهٔ خود پا برون
قامتِ خَم ساخت در پیری سبک جولان ترا
گوشمال آخر شود دستِ نوازش ساز را
سر مکش گر گوشمالی میدهد دوران ترا
نیست بی جمعیتِ خاطر تلاوت را ثمر
میشود سی پاره دل در خواندنِ قرآن ترا
از خجالت میشود هر دم به رنگی چهرهات
بس کز الوانِ گنه، آلوده شد دامان ترا
صبح زد از خندهرویی غوطه در خونِ شفق
تا چه گلها بشکفد از چهرهٔ خندان ترا
سوده شد از خوردنِ نان گر چه دندانهای تو
چشمِ کوتهبین پرد باز از برای نان ترا
چون به زیرِ خاک خواهی خفت، کز بس سرکشی
میفشانی گر نشیند گَرد بر دامان ترا
گر نشویی صائب از اشکِ ندامت روی خویش
جز سیهرویی نباشد حاصل از دیوان ترا
#صائب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کعبه و بتخانه باشد در نظر یکسان ترا
تا نبندی رخنهٔ چشم و دهان و گوش را
از درونِ دل نجوشد چشمهٔ حیوان ترا
همرهانِ سست در راهِ طلب سنگِ رهند
دل مخور، افتاد در پیری اگر دندان ترا
گر چه نگذارد کمان از خانهٔ خود پا برون
قامتِ خَم ساخت در پیری سبک جولان ترا
گوشمال آخر شود دستِ نوازش ساز را
سر مکش گر گوشمالی میدهد دوران ترا
نیست بی جمعیتِ خاطر تلاوت را ثمر
میشود سی پاره دل در خواندنِ قرآن ترا
از خجالت میشود هر دم به رنگی چهرهات
بس کز الوانِ گنه، آلوده شد دامان ترا
صبح زد از خندهرویی غوطه در خونِ شفق
تا چه گلها بشکفد از چهرهٔ خندان ترا
سوده شد از خوردنِ نان گر چه دندانهای تو
چشمِ کوتهبین پرد باز از برای نان ترا
چون به زیرِ خاک خواهی خفت، کز بس سرکشی
میفشانی گر نشیند گَرد بر دامان ترا
گر نشویی صائب از اشکِ ندامت روی خویش
جز سیهرویی نباشد حاصل از دیوان ترا
#صائب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی کنارم هستی و من را نمیبوسی
توهین به دنیا میکنم با فحش ناموسی
مانند هر پیری که میبیند تو را در شهر
ترسم نماند در دلم جز آه و افسوسی
پیچیده مثل شعر #صائب میشوی گاهی
گاهی شبیه شعر #سعدی سهل و ملموسی
در شعرهای قوم لُر بسیار آوررند
تشبیه بالای تو را با برنوی روسی
ای کاش میدیدی که من ،در مشهد عشقت
آورده بودم بالهایم را به پابوسی
غم از در و دیوار قلبم میرود بالا
پایین کشیده پرچمم را بُغض منحوسی
از داغ عشق و عاشقی مردند اجدادم
جا مانده از آنها برایم درد موروثی
باور کن این را آخر دنیاست ،محبوبم
وقتی کنارم هستی و من را نمیبوسی
#احمد_جم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
توهین به دنیا میکنم با فحش ناموسی
مانند هر پیری که میبیند تو را در شهر
ترسم نماند در دلم جز آه و افسوسی
پیچیده مثل شعر #صائب میشوی گاهی
گاهی شبیه شعر #سعدی سهل و ملموسی
در شعرهای قوم لُر بسیار آوررند
تشبیه بالای تو را با برنوی روسی
ای کاش میدیدی که من ،در مشهد عشقت
آورده بودم بالهایم را به پابوسی
غم از در و دیوار قلبم میرود بالا
پایین کشیده پرچمم را بُغض منحوسی
از داغ عشق و عاشقی مردند اجدادم
جا مانده از آنها برایم درد موروثی
باور کن این را آخر دنیاست ،محبوبم
وقتی کنارم هستی و من را نمیبوسی
#احمد_جم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عرقفشانی آن گلعذار را دریاب
ستارهریزی صبح بهار را دریاب
درون خانه خزان و بهار یکرنگ است
ز خویش خیمه برون زن، بهار را دریاب
ز گاهوارهٔ تسلیم کن سفینهٔ خویش
میان بحر حضور کنار را دریاب
ز فیض صبح مشو غافل ای سیاه درون
صفای این نفس بی غبار را دریاب
عقیق در دهن تشنه کار آب کند
به وعدهای جگر داغدار را دریاب
تو کز شراب حقیقت هزار خم داری
به یک پیاله من خاکسار را دریاب
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ستارهریزی صبح بهار را دریاب
درون خانه خزان و بهار یکرنگ است
ز خویش خیمه برون زن، بهار را دریاب
ز گاهوارهٔ تسلیم کن سفینهٔ خویش
میان بحر حضور کنار را دریاب
ز فیض صبح مشو غافل ای سیاه درون
صفای این نفس بی غبار را دریاب
عقیق در دهن تشنه کار آب کند
به وعدهای جگر داغدار را دریاب
تو کز شراب حقیقت هزار خم داری
به یک پیاله من خاکسار را دریاب
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند
به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند
همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی
ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟
مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا
که این افسانه ها را ژاژ خایی عشق می داند
به بزم عشق مهر بی نیازی بر مدار از لب
که همت خواستن را هم گدایی عشق می داند
دل خوش مشرب و پیشانی وا کرده ای دارد
که سنگ کودکان را مومیایی عشق می داند
چو دیدی دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو
که بال و پر زدن را بد ادایی عشق می داند
زسختی رو نمی تابد، زکوه غم نمی نالد
نژاد از سنگ دارد مومیایی، عشق می داند
نمی دانم چه سازم تا فنای مطلقم داند
که در خود گم شدن را خودنمایی عشق می داند
چو عشق آمد به دل صائب مکن اندیشه سامان
کجا چون عقل ناقص کدخدایی عشق می داند؟
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۳۱۵۰
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند
همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی
ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟
مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا
که این افسانه ها را ژاژ خایی عشق می داند
به بزم عشق مهر بی نیازی بر مدار از لب
که همت خواستن را هم گدایی عشق می داند
دل خوش مشرب و پیشانی وا کرده ای دارد
که سنگ کودکان را مومیایی عشق می داند
چو دیدی دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو
که بال و پر زدن را بد ادایی عشق می داند
زسختی رو نمی تابد، زکوه غم نمی نالد
نژاد از سنگ دارد مومیایی، عشق می داند
نمی دانم چه سازم تا فنای مطلقم داند
که در خود گم شدن را خودنمایی عشق می داند
چو عشق آمد به دل صائب مکن اندیشه سامان
کجا چون عقل ناقص کدخدایی عشق می داند؟
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۳۱۵۰
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار میماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبکرفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار میماند به جا؟
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار میماند به جا
#صائب_تبريزی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در کف گلچین ز گلشن، خار میماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبکرفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار میماند به جا؟
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار میماند به جا
#صائب_تبريزی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
دلبری از خم گیسوی سخن می آید
بوی فیض از گل شب بوی سخن می آید
عقده دل که در او ناخن الماس شکست
فتحش از جنبش ابروی سخن می آید
پنجه در پنجه اعجاز مسیحا کردن
از سبکدستی بازوی سخن می آید
آستین بر رخ گلزار بهشت افشاند
نکهتی کز گل خودروی سخن می آید
عرق کلک سبکسیر مرا پاک کنید
که ز گلگشت سر کوی سخن می آید
صائب از دست منه کلک گهربارت را
این نهالی است کز او بوی سخن می آید
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلبری از خم گیسوی سخن می آید
بوی فیض از گل شب بوی سخن می آید
عقده دل که در او ناخن الماس شکست
فتحش از جنبش ابروی سخن می آید
پنجه در پنجه اعجاز مسیحا کردن
از سبکدستی بازوی سخن می آید
آستین بر رخ گلزار بهشت افشاند
نکهتی کز گل خودروی سخن می آید
عرق کلک سبکسیر مرا پاک کنید
که ز گلگشت سر کوی سخن می آید
صائب از دست منه کلک گهربارت را
این نهالی است کز او بوی سخن می آید
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جهان ز پرتو خورشید غوطه زد در تیغ
هنوز شبنم ما مست خواب صبحدم است
مباد صرف کنی اشک و آه را بی وقت
که این متاع گرانمایه، باب صبحدم است
#صائب_تبریزی
#صـبح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هنوز شبنم ما مست خواب صبحدم است
مباد صرف کنی اشک و آه را بی وقت
که این متاع گرانمایه، باب صبحدم است
#صائب_تبریزی
#صـبح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز سختی های دوران دیده بینا شود پیدا
شرار زنده دل از آهن (و) خارا شود پیدا
جهد پیوسته نبض موج در دریای پرشورش
دل آسوده هیهات است در دنیا شود پیدا
#صائب_تبريزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شرار زنده دل از آهن (و) خارا شود پیدا
جهد پیوسته نبض موج در دریای پرشورش
دل آسوده هیهات است در دنیا شود پیدا
#صائب_تبريزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درشتی از فلکِ شیشهرنگ میبارد
زمانهای است که از شیشه سنگ میبارد
لب صدف زده تبخال و ابر بیانصاف
به کام شیر و دهان پلنگ میبارد
گشادهرو سخن سخت نشود ز کسی
به هر دری که بوَد بسته سنگ میبارد
نه هر که داغ گذارد ز دردمندان است
که زهر چشم ز داغ پلنگ میبارد
تو از فشاندن تخمِ امید دست مدار
که ابرِ رحمت حق بیدرنگ میبارد
اگر عیار تریهای روزگار این است
ز چهرۀ گلِ امّید رنگ میبارد
مدار از گل این باغ سازگاری چشم
که خون بیگنهانش ز چنگ میبارد
چرا عقیق نسازد به سادگی صائب
درین زمانه که از نام، ننگ میبارد
#صائب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زمانهای است که از شیشه سنگ میبارد
لب صدف زده تبخال و ابر بیانصاف
به کام شیر و دهان پلنگ میبارد
گشادهرو سخن سخت نشود ز کسی
به هر دری که بوَد بسته سنگ میبارد
نه هر که داغ گذارد ز دردمندان است
که زهر چشم ز داغ پلنگ میبارد
تو از فشاندن تخمِ امید دست مدار
که ابرِ رحمت حق بیدرنگ میبارد
اگر عیار تریهای روزگار این است
ز چهرۀ گلِ امّید رنگ میبارد
مدار از گل این باغ سازگاری چشم
که خون بیگنهانش ز چنگ میبارد
چرا عقیق نسازد به سادگی صائب
درین زمانه که از نام، ننگ میبارد
#صائب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در حضور بلبلان خاموش می باید شدن
همچو شاخ گل سراپا گوش می باید شدن
تا به اندک فرصتی گنجینه گوهر شوی
چون صدف در بحر هستی گوش می باید شدن
گر زبان آتشین چون شمع داری در دهن
پیش صبح خوش نفس خاموش می باید شدن
#صائب_تبریزی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همچو شاخ گل سراپا گوش می باید شدن
تا به اندک فرصتی گنجینه گوهر شوی
چون صدف در بحر هستی گوش می باید شدن
گر زبان آتشین چون شمع داری در دهن
پیش صبح خوش نفس خاموش می باید شدن
#صائب_تبریزی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ز گاهوارهٔ تسلیم کن سفینهٔ خویش
میان بحر حضور کنار را دریاب
ز فیض صبح مشو غافل ای سیاه درون
صفای این نفس بی غبار را دریاب
عقیق در دهن تشنه کار آب کند
به وعدهای جگر داغدار را دریاب
#صائب_تبریزی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان بحر حضور کنار را دریاب
ز فیض صبح مشو غافل ای سیاه درون
صفای این نفس بی غبار را دریاب
عقیق در دهن تشنه کار آب کند
به وعدهای جگر داغدار را دریاب
#صائب_تبریزی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀