💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
کاش چون اصحابِ کهف، این روح را
حفظ کردی، یا چو کَشتی، نوح را

تا از این طوفانِ بیداریّ و هوش
وارهیدی این ضمیر و چشم و گوش

ای بسا اصحابِ کهف اندر جهان
پهلویِ تو پیشِ تو هست این زمان

غار با او، یار با او در سرود
مُهر بر چشم است و بر گوشَت چه سود؟!

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_اول_صص_۲۱و۲۲



جناب #مولانا زندگی در دنیای بیداری و بکارگیری عقل و هوش آدمی و کشیدن بار مسئولیت و تکلیف در عالم کثرات را گرفتاری در طوفانی می داند که به سلامت بیرون شدن از آن فقط به مدد و حفظ خدا ممکن است.

خدایا همانطوری که اصحاب کهف را در غار پناه دادی و نوح و یارانش را توسط کشتی نجات دادی، روح ما را هم در این دریای طوفانی کثرات و ابتلائات در کهف حصین و کشتی نجات خود قرار ده!

روح انسان گرفتار در طوفان افکار و خیالات و نسبت ها و دعواهای این دنیاست. هر روز چشم و گوش و ذهن و ضمیر ما درگیر اخبار و مسائلی است که همه وجود ما را در بیداری فرا گرفته است.
تنها راه نجات، حفظ و مراقبت از روح در حصن و حصار عالم وحدت و فنا، یا ورود در سفینه نجات اولیا خداست.

بیداری و هوش از نظر مولانا در دو ساحت است:
یکی بیداری و هوش در این دنیا و در ساحت نیازهای مادی که انسان با اتکا بر آن بر این تصور است که می تواند بسلامت از این طوفان کثرات و تعلقات دنیا بیرون برود.
دیگری "هوش و بیداری" در ساحت وجودیست که پس از گسسته شدنِ رشته های تعلقات به انسان دست می دهد. مثلا انسان در وقت بیماریِ صعب و در حالت استیصال و اضطرار چنین حالتی دارد و خود را در لب ساحل ساحت وجودی تنها می یابد:

پس یقین گشت اینکه "بیماری"تو را
می ببخشد "هوش و بیداری" تو را

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای بســا دانــش که اندر سَـر دَوَد
تا شود سَروَر بدان، خود سر رَوَد!

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم


علم بدونِ اخلاق و معرفت نه تنها موجب پیشرفت و کمال نمی شود بلکه زمین و انسان ها را در خطر نابودی قرار می دهد.

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
باطـــلان را چـه رُبایـــد؟ باطـــلی!
عاطلان را چه خوش آید؟ عاطلی!

زآنکـه هر جنسی رُباید جنسِ خود
گاو ســـویِ شیـــرِ نر، کی رُو نَهَد؟!

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم
#قانون_سنخیت
#معیت


حکیمی دید لکلک و زاغی در گودالی با هم می دوند تعجب کرد که میان این دو چه قرابت و سنخیتی است؟ از حیرت نزدیکتر شد و دید هر دو لنگ اند!

آن حکیمی گفت: دیدم در تگی
می دویدی زاغ با یک لکــلکی

در عجب ماندم بجُستم حال شان
تا چه قَــدرِ مشتــرک یابــم نشــان

چون شدم نزدیک من حیران و دَنگ
خود بدیــدم هر دُوان بــودند لنــگ!

همراهی و معیّت با دوستان و همراهان سنخیّت می خواهد و اگر سنخیت نباشد دوستی دوامی نخواهد داشت.
قانونِ سنخیت هم در ظاهر و هم در عالم معنا صادق است.
اگر اتفاقی دو نفر را دیدید که سنخیت ندارند و درکنار هم هستند بر اساس قدر مشترک و منافع زودگذری است که یا به دشمنی میان آن دو خواهد انجامید یا بزودی از هم جدا خواهند شد.
قانون سنخیّت و معیّت در حالتی کلی تر گویای مطلبی عمیق تر است و آن اینکه جان شیرانِ اهل حق در وحدت با هم یکی است گرچه فرسنگ ها از هم جدا باشند و جان های سگان و گرگانِ اهلِ کثرت در جدایی و افتراق است گرچه در ظاهر با هم باشند! دوستی های اهل کثرت فقط در دنیا و در عالم کثرت به شکلی ظاهری و موقّت و بر اساس منافعی کوتاه مدت ادامه می یابد در حالی که دوستی و رفاقت اهل حقیقت پس از دنیا هم ادامه می یابد و ابدی است.
_____
*عاطل: بیکار، بیهوده؛ تگ: گودال؛ دنگ: گیج، مات؛

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورندهٔ لقمه‌های راز شد

گر ز شیر دیو تن را وابری
در فطام اوبسی نعمت خوردی

ترک‌جوشش شرح کردم نیم‌خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام

در الهی‌نامه گوید شرح این
آن حکیم غیب و فخرالعارفین

غم خور و نان غم‌افزایان مخور
زانک عاقل غم خورد کودک شکر

قند شادی میوهٔ باغ غمست
این فرح زخمست وآن غم مرهمست

غم چو بینی در کنارش کش به عشق
از سر ربوه نظر کن در دمشق

عاقل از انگور می بیند همی
عاشق از معدوم شی بیند همی

جنگ می‌کردند حمالان پریر
تو مکش تا من کشم حملش چو شیر

زانک زان رنجش همی‌دیدند سود
حمل را هر یک ز دیگر می‌ربود

مزد حق کو مزد آن بی‌مایه کو
این دهد گنجیت مزد و آن تسو

گنج زری که چو خسپی زیر ریگ
با تو باشد ان نباشد مردریگ

پیش پیش آن جنازه‌ت می‌دود
مونس گور و غریبی می‌شود

بهر روز مرگ این دم مرده باش
تا شوی با عشق سرمد خواجه‌تاش

#دفتر_سوم
#مثنوی_معنوی
#مولوی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من نِیَم جنسِ شهنشه، دور از او
لیــک دارم در تجلّـــی نــور از او


#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم_ص_۲۲۷




گرچه از بارگاه کبریایی حق دور شدم و لایق همنشینی اش نبودم ولی او خود را کوچک کرد و پایین آورد و نور خود را در این تنِ خُرد و متناهی ام قرار داد و بر ذره ذره ام متجلی ساخت و برین یادِ او آرام و خرسند و امیدوارم تا روزی که به مأمن و آشیان اصلی ام بازگردم.

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
از برایِ لطف عالَم را بساخت
ذره‌ها را آفتابِ او نواخت

فُرقت از قهرش اگر آبستن است
بهرِ قدرِ وصلِ او دانستن است

تا دهد جان را فِراقش گوشمال
جان بداند قدرِ ایّام وِصال

#مثنوی_مولوی
#دفتر_دوم



به مهر و لطف جهان آفرید،
و همه ذرات آفرینش را از تابش آفتاب ذات اقدسش بهره مند ساخت؛
و اگر آدم و ابلیس را از قرب خود راند نه به قهر و کین؛
بل برای گوشمالی ابلیس و ادب آدم بود،
تا قدر و ارزش روزهای وصل و طرب بدانند.

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
#حالــم ،...
مثل کودکی است
که مادر خود را گم کرده است
شایدم مثل بچه ای
که
دفتر مشق خود را جا گذاشته است
و یا مثل مسافری ،
که از قطار جامانده است
شایدم بیشتر
شبیه شاعری است
که
#دفتر_شعرش_را_گم_کرده_است...

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#رقص_قلم به پا کنم؛ نام تو را صدا کنم
راهی معبدت شوم ، تا به #تو اقتدا کنم

در حرمت #سماع کنان ذکر تو را ثنا کنم
عاقبت آن دل تو را  #عاشق و مبتلا کنم

بهر #وصال عشق تو از همگان گذشته ام
آن  بت زیبای  تو را  پیکره ی #خدا کنم

قبله به قبله رفته ام تا که به #تو رسیده ام
ساکن کعبه ات شدم، #جان و تنم فدا کنم

هردو #لبت شراب من، بوسه ی تو ثواب من
با #تو به آسمان زنم ... بال و پرم رها کنم

#دفتر شعر من سپید، واژه ی بر لبم امید
غزل به کهکشان رسید، نظر براین #سما کنم


#محمد_امیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل ساده
برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور
گنجشک ها را
از دور و بر شلتوک ها کیش کن
که قند شهر
دروغی بیش نبوده است

#حسین_پناهی
#ساده_دل
#دفتر_شعر_ستاره

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بر می گردم
با چشمانم
که تنها یادگار کودکی منند
آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت ؟
❤️

#حسین_پناهی
#دفتر_شعر_ستاره

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀