💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
.
دیدم شکسته آینه‌ی کم‌حواس من
اما چگونه؟ کِی؟ به کدام انعکاس من؟

دیگر اتاق، طاقت بغض مرا نداشت
ترکیده بود طاقِ دلش از هراس من

یخ بسته بود پنجره از پشت میله‌ها
کز کرده بود در تب خود بوته یاس من

تختم مرا که دید، به زیر پتو گریخت
خوابش گرفت ساعتِ ساعت‌شناس‌ من

من درد‌ شعر داشتم اما به پاس عشق
حکم سکوت داشت دلِ آس‌وپاس من

غوغا شد آن زمان که در آن سردیِ سکوت
عطر تو عطسه کرد به روی لباس من

تا آمدم در آینه پیدا کنم تو را
دیگر شکسته بود دل کم‌حواس من...

#احمد_شیروانی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
این دشت سینه‌سوخته سجّاده‌ی من است
آن کوه، صبرِ از رمق افتاده‌ی من است

ابری که داشت مِهر زمین، گریه کرد و رفت
خورشید گفت: عاقبت او باده‌ی من است

با منطق از سکوت خودم حرف می‌زنم!
پیچیده نیست... بحث دلِ ساده‌ی من است

دلدادگی دلیل نرفتن نمی‌شود
او نیز گفته بود که دلداده‌ی من است

دادم تمام دلخوشی‌ام را به او، چه سود؟
این تازه بهره‌ی عقب‌افتاده‌ی من است...

#احمد_شیروانی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بدون بال چرا هم مسیرمان کرده؟
خدا برای چه این‌گونه پیرمان کرده

کبوترانه به سر شوقِ آسمان داریم
توانِ کوچ ولی سربه‌زیرمان کرده

تو تاب وصل نداریّ و من توان فراق
چقدر "منطق" و "دل" سختگیرمان کرده!

چقدر خون جگر خورده‌ایم و دم نزدیم
چنان‌که عشق از آینده سیرمان کرده

هزار تکه شدم، باز کاملی در من
نگاه... آینه‌گی بی‌نظیرمان کرده

بدون بال مگر می‌شود به هم برسیم؟
چه زود فاصله از عشق دیرمان کرده...

#احمد_شیروانی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آیینه با مُشتی غزل‌خواندن شکستم داد
ها! باز هم دیوانه‌بازی کار دستم داد

هرجا که با منطق نشستم پای احساسم
تاوان عقلم را دلِ زیباپرستم داد

دور از هیاهو لکّه‌ابری مختصر بودم
دریا به دامانم گرفت و شرح و بسطم داد

در من کسی بی‌وقفه از رفتن سخن می‌گفت
نفرین بر آن دستی که اینجا پای‌بستم داد

‏□

در شهر عمری را پی گمگشته‌ام بودم
دیوانه‌ای پیدا شد و آیینه دستم داد...

#احمد_شیروانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در شرح حال من بنویسید: لال بود
در جمع‌مان اگرچه پُر از قیل و‌ قال بود

از لحظه لحظه لحظه‌ی آزادی‌اش سرود
بیچاره بس که کنجِ قفس خوش‌خیال بود

بالی نداشت تا برود هرکجا که خواست
عمری به روی گردن دنیا وبال بود

دل داشت، دل! اگرچه که زنگار بسته بود
آیینه‌ای شکسته که ذاتاً زلال بود

می‌خواست نوبرانه بیاید به جشن باغ
تا انتها به شاخه‌‌ی خشکیده کال بود

در شرح حال من بنویسید: رفته‌است
جایی که بازگشتن از آنجا محال بود...

#احمد_شیروانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از شور عشق، چشمِ تری داشتم فقط
وز شوق، داغِ بر جگری داشتم فقط

دل را به سنگ عادت دیرینه می‌شکست
آیینه‌وار اگر نظری داشتم فقط

خود را چه ساده سکّه‌ی یک پول کرده بود
در سینه قلب بی‌خبری داشتم فقط

یک‌دَم فراغ‌بالی ما را قفس نخواست
تنها به جرم اینکه پری داشتم فقط

یک شب تمام خاطره‌ها را گریستم
از خود چه شرح مختصری داشتم فقط

یا باید از تو دل بکنم یا که... بُگذریم
ای‌کاش چاره‌ی دگری داشتم فقط...

#احمد_شیروانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عمرم که در خیالِ نگاه تو سر شدم
عشقم که ذرّه ذرّه به پایت هدر شدم

رودی که خواست راهی دریا شود، منم!
دردا که درّه درّه فقط دربه‌در شدم

می‌خواستم نبینمت امّا به اشتباه
آیینه‌ام شکسته شد و بیشتر شدم

فریادم از دهان خلایق شنیده شد
روزی که با سکوت خودم هم‌نظر شدم

گفتی صبور باش و فراموش کن مرا
این شد که از وجود خودم بی‌خبر شدم...

#احمد_شیروانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عمرم که در خیالِ نگاه تو سر شدم
عشقم که ذرّه ذرّه به پایت هدر شدم

رودی که خواست راهی دریا شود، منم!
دردا که درّه درّه فقط دربه‌در شدم

می‌خواستم نبینمت امّا به اشتباه
آیینه‌ام شکسته شد و بیشتر شدم

فریادم از دهان خلایق شنیده شد
روزی که با سکوت خودم هم‌نظر شدم

گفتی صبور باش و فراموش کن مرا
این شد که از وجود خودم بی‌خبر شدم...

#احمد_شیروانی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تنهایی مرا به تماشا گذاشتی
وقتی مرا در آینه تنها گذاشتی

تا اینکه نقش اوّل این داستان شوم
رفتیّ و عاشقانه مرا جا گذاشتی

نگذار دست روی دلی که هزار بار
روی حریرِ سادگی‌اش پا گذاشتی

حاشا امید! بس که در این برزخِ تباه
گفتم نمی‌گذاری‌ام... امّا گذاشتی

دردا که هیچوقت نپرسیدمت چرا
دیدار را به وعده‌ی فردا گذاشتی

خود یاد دادی‌ام که سکوت آخرین صداست
بی‌خود دهان زخم مرا وا گذاشتی...

#احمد_شیروانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غمِ ناگزیرم! غریبی چقدر
فرازِ امیدم! نشیبی چقدر

تو ای لحظه‌ی از قفس رفتنم
از آینده‌ام بی‌نصیبی چقدر

شکستیّ و نشکسته‌ای عهد خویش
عجیبی تو ای دل! عجیبی چقدر...

نمی‌دانی ای عشق! با سادگیت
برای دلم پُرفریبی چقدر

در این باغ ممنوعه‌ی روزگار
بلندایِ داریّ و سیبی چقدر

سکوتی سکوتی سکوتی سکوت
سلیس و روانی، نجیبی چقدر...

#احمد_شیروانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بازهم سرشکسته‌ام کردی
ای دل ساده! خسته‌ام کردی

پر و بالت نداده بودم کاش
که چنین دست‌بسته‌ام کردی

مثل آیینه‌ها ترک خوردی
خُرد و از خود گسسته‌ام کردی

ایستادی مقابلم یک عمر
بُهتِ در خود نشسته‌ام کردی

چوبِ عقلِ زمانه را خوردی
عاقبت سرشکسته‌ام کردی...

#احمد_شیروانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀