💖کافه شعر💖
2.25K subscribers
4.25K photos
2.77K videos
11 files
918 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
به سویت آمدم، طرز نگاهت فارغ از ما بود
نفهمیدی چه آشوبی درون سینه بر پا بود

نگاهم داد می زد عاشقم عاشق،،، نمی دیدی
نشان سرد مهری بر سراپای تو پیدا بود

غرورت دست رد بر سینه ی احساس من می زد
اگر چه دستهایت مثل دستم سرد و تنها بود

دلم، گم گشته در امواج گیسوهای شب رنگت
دلت، با دیگری بود و زبانت غرق حاشا بود

نوشتم عاشقانه بیت بیت شعر خود را حیف
دل تو پُر ز "امّا" و دلم مجروحِ "آیا" بود

غزلهای مرا ناخوانده کردی پاره و رفتی
چرا؟ چون عشق از لحن کلام من هویدا بود

چرا نادیده می انگاشت قلبت عشق را اینسان
به قلبم هر تپش این پرسش ساده، معمّا بود


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با من مگو از روز آینده
وقتی به امروزم امیدی نیست
وقتی که از دیروزها تنها
حاصل به جز موی سپیدی نیست

در ازدحام بغض و تنهایی
کم دارم امشب شانه هایت را
هرگز مپنداری که بعد از این
باور کنم افسانه هایت را

مبهوت و گنگ و گیج، با تشویش
کردم برایت درد دل امّا
کردی نگاهم از سر تردید
گفتی که شاید با "تو"، "من" شد "ما"

با وعده ی پوشالی ات ای عشق
در یک نظر بردی تمامم را
تا پُر شد از تو ساغر قلبم
امّا شکستی باز جامم را

عمری گذشت و من هنوز انگار
در حسرت و افسوس و ایکاشم
من تازه فهمیدم که وقتِ درد
باید در آغوشِ خودم باشم

پژمرده در گلدان یاد تو
گلبرگهای خسته ی یاسم
امّید به فردای بهتر نیست
وقتی که شک داری به احساسم

قلبم میان کوچه های عشق
دیوانه ای شبگرد میخواهد
اینکه بمانی پای حرف دل
ای نازنینم مرد میخواهد



#حامد_بیدل 

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خُمره خُمره از صفای دل شراب آورده ام
سینه ای رنجور درد و التهاب آورده ام

از جنونم بگذری ای ماه کامل، قرص عشق 
بهر بیداری آن چشمان خواب آورده ام

روی گرداندی و رفتی،،، ماندم امّا منتظر
قلب من رنجید امّا صبر و تاب آورده ام

عشق دارد صد هزاران معجزه در چنته اش
این پیمبر را از این رو بی کتاب آورده ام

نیست ممکن درد را تشبیه کردن اینچُنین
بنگر این دل را که ویران و خراب آورده ام

این قلم تشبیه و تلمیحی ندارد بعد از این
بی مراعات و نظیرت شعر ناب آورده ام

این غزل ویرایشش با تو، عروس قصّه را
با زر و زیور ولی زیر حجاب آورده ام


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کجایی تو ای ماه ابرو کمانم
ببین رنگ یلدا گرفته جهانم

نبینم که بیمار و زار و نحیفی
ببین که غم تو بریده امانم

من و درد و حسرت، تو و رنج و محنت
خدایا بریدم،،، نمانده توانم

تو دانی که بی او مرا طاقتی نیست
مزن زخم هجران به روح و روانم

خدایا به دوری و هجران و حسرت
مکن امتحانم مکن امتحانم


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر جا که تو ای ماه دل افروز بتابی
همچون نفسم ملتهب و در تب و تابی

دنبال مِیِ تازه دویدیم به هر کوی
خُم داند و ساغر که تو خود کهنه شرابی

یوسف شده شرمنده ی احساس نجیبت
شیرین رُخ و مجنون وَش و فرهاد مآبی

هشدار ! که با خود نبری عطر تنش را
بر کُشتن عشّاق رَهش، نیست شتابی

چشمان تو سرچشمه ی انوار الهی ست
هم رحمت و هم برکت باران سحابی

شب می شود انگار تمامی جهانم
روزی که بر این برکه چو خورشید نتابی


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خُمره خُمره از صفای دل شراب آورده ام
سینه ای رنجور درد و التهاب آورده ام

از جنونم بگذری ای ماه کامل، قرص عشق 
بهر بیداری آن چشمان خواب آورده ام

روی گرداندی و رفتی،،، ماندم امّا منتظر
قلب من رنجید امّا صبر و تاب آورده ام

عشق دارد صد هزاران معجزه در چنته اش
این پیمبر را از این رو بی کتاب آورده ام

نیست ممکن درد را تشبیه کردن اینچُنین
بنگر این دل را که ویران و خراب آورده ام

این قلم تشبیه و تلمیحی ندارد بعد از این
بی مراعات و نظیرت شعر ناب آورده ام

این غزل ویرایشش با تو، عروس قصّه را
با زر و زیور ولی زیر حجاب آورده ام


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خواست چشمان تو که بی سر و سامان بشوم
یوسف ساکن در کلبه ی احزان بشوم

دست در دست حسودان رقبا آمده اند
تا که از چشم تو افتاده و ویران بشوم

کاش میشد که من غمزده ی دلمرده
حبس آغوش تو تا نقطه ی پایان بشوم

من خودم خواسته ام تا که نفس در سینه ست
عاشق چشم توی زاده ی آبان بشوم

مثل مویت که رها مانده در آغوش نسیم
نیست انصاف عزیزم که پریشان بشوم

در هجوم غم و دلتنگی و بی حوصلگی
تو دوای دل من باش که درمان بشوم


#حامد_بیدل  

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دارد امشب شاعری از بیکسی جان می سپارد
بغض سنگینی گلوی واژه ها را می فشارد

کور باشد دیده ی شوقش اگر حتّی شبی را
بی خیال چشم دلبر چشم بر هم میگذارد

بغض خیسش پُر شد از دلشوره های چشم‌ غمگین
کی شود ابر نگاهش اندکی کمتر ببارد

کاشکی آن بیوفا دریابد امشب این دلی که
لحظه های واپسین را نامنظم میشمارد


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عاشقم، مستم، اسیرم، بیقرارم سالها
در صف دیوانگان در انتظارم سالها

زندگی با عاشقی شد معتبر، از بخت بد
کاسته عاشق شدن از اعتبارم سالها

از من امّید ثمر هرگز مدار ای باغبان
آفت هجران زده بر برگ و بارم سالها

چشم بسته له شد و از رونق اُفتاد و شکست
زیر پاهای غرورش اقتدارم سالها

هر چه بودم رفت بر باد فنای بیکسی
مثل سنگ محتضر روی مزارم سالها

از تگرگ و باد و بوران نیست باکم چون که من
تک درختی در بیابان بی بهارم سالها


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا که از چشم قلم الفاظ سوزان جاری است
شاعری هم درد بی درمان خود آزاری است

قطره قطره می چکد غم از نگاه واژه ها
شاهد این درد مُهلک ساعت دیواری است

عادلانه نیست این تقسیم کردن ها ،،، اگر
سهم چشم عاشقان شب تا سحر بیداری است

حرفها دارد قلم، سوزانده بغضی حنجرش
طفلکی شرم سکوتش از سر ناچاری است

عیب گیرد مدّعی و غافل است از اینکه عشق
مثل دنیا آمدن، مردن، غمی اجباری است

نت به نت دل می سراید عشق را با ساز جان
گرچه می گوید رقیب این از سر بیکاری است

می زند زخم زبان و عامدانه نیشخند
کاین کلام عامیانه کوچه و بازاری است

کاش می شد تا بگویم ای خداوند غرور
حرف دل آری همانی که نمی پنداری است

با غرض یا بی غرض مِنْ باب درد عاشقی
هر که پرسد پاسخ چشمان قلبم آری است


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مرا بُگذار و بُگذر از دل خوش باورم امشب
که از لطف فلک لبریز غم شد ساغرم امشب

حساب عمر را این قلب ساده، سخت پس داده
قیامت کرده یادت،،، گشته روز محشرم امشب

به آب و آفتاب و خاک گلدانت نیازم نیست
که از باد پریشانی دوباره پرپرم امشب

برو ای یار دیوانه که آهی در بساطم نیست
به جز وامانده قلبی که، به مسلخ میبَرم امشب

مرا امید فردایی نمانده سخت غمگینم
تو ای رؤیای پر حسرت بِکش دست از سرم امشب

گرفتم خو به تنهایی در این کنج غم آلوده
قفس را وا مکن، دانی که بی بال و پرم امشب

به خوابی تا ابد رفته ست چشم بی فروغ من
بخوان اندوه را از پلکهای دفترم امشب

خدایا خسته ام از زندگی از عالم و آدم
بِکش رخت سفید آخرت را در برم امشب


#حامد_بیدل💞


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در فضای سینه تا رویای عشقت جاری است
فعل عاشق بودن از افعال استمراری است

می نشینم چشم در راهت تمام لحظه ها
هم قدم با انتظارم ساعت دیواری است


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می بردمش از یاد اگر این کار امکان داشت
این جمله در اشعار من بغض فراوان داشت


این جرم نابخشودنی، این درد دل بستن
ایکاش هر حکمی "به غیر از هجر"، تاوان داشت

عاشق شدیم و شاهد این عشق بی حاصل
تنها خدا بود و دلی که قصد عصیان داشت

افسوس آمد مدّعی، زخمی شد احساسم
انگار در چشم و زبانش تیغ بُّران داشت

ثابت قدم بر حرف بیجای خودش می ماند
از هر دوی ما انتظار نقض پیمان داشت

هر بی‌خدایی حال و احوال مرا می دید
کوتاه می آمد اگر احساس و وجدان داشت

در ابری ابیات غم وقت هجوم درد
دیدم خدا حتّی نگاهش میل باران داشت

واحسرتا از عشق نافرجام و از تقدیر
از عمر بی حاصل که دیگر رو به پایان داشت


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مطلع چشمت غزل را مست و بی غم می کند
پیش پایت واژه ی احساس، سر، خم می کند

قلب بیتاب قلم در هر ردیف و قافیه
نرم می رقصد، حضورت را مجسٌم می کند

نوشداروی نگاهت التیام دردهاست
زخمهای کهنه را عشق تو مرهم می کند

بودنت،،، هر جای این دنیا که باشی خوب من
سایه ی دلواپسی را از سرم کم می کند

هر چه افزون می شود دوری، بر این دلدادگی
بیشتر از پیش قلبم را مصمّم می کند

ما نمی بُرّیم و پیوند وفا را دم به دم
دستهای فاصله برعکس محکم می کند

عطر یادت در ضمیر بیتهای جان من
سینه را آغشته از گلهای مریم می کند

روز دیدار تو در قاموس قلبم : "روز عشق"
چشم شوق دفترم را غرق شبنم می کند


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آشنا گشتن ما کار خدا بود، نبود ؟!
او به این وصلت فرخنده رضا بود، نبود ؟!

مدّعی در پی علّت، وَ در اندیشه ی ما
عشق یک واژه ی بی چون و چرا بود، نبود ؟!

نتوانست جدا سازدمان دست قضا
جنس این رشته ی پیوند، وفا بود، نبود ؟!

تو شدی مالک این قلب و شدم حامی تو
خاطرم از همه اغیار رها بود، نبود ؟!

دل مغرور پذیرفت اگر محنت عشق
فتنه اش زیر سر چشم شما بود، نبود ؟!

پس چرا چرخ فلک گشت مصر با ترفند
که شود باورمان عشق هوا بود؟؟؟ "نبود"


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Bi Man
Erfan Tahmasbi
عرفان طهماسبی (بی من)

رهایم کن اگر هستم دلیلِ درد و تبهایت
پشیمانی و میدانم شدم کابوس شبهایت
برای دل بریدن از تو قلبم میخورد سوگند
به فریاد سکوتی که نشسته روی لبهایت

نخور غصّه همین امشب رهایت میکنم، برگرد
که دانم عشق ناچیزم چه بر روز دلت آورد
نشو غمگین که نگذارم بسوزد آتشم جانت
برای این منِ سرشارِ از غم‌ واژه های درد

مرا بگذار و بگذر دیگر از بندِ من آزادی
تو که مجنونترین بیدی، نمیلرزی به هر بادی
نمان دیگر که میدانم کنار این منِ تنها
هزاران بغض نوشیدی و حسرت را فرو دادی

نبوده قابلت آری دل غمگین و افسرده
شرابی نیست در این جام محزونِ ترک خورده
بپر تا اوج خوشبختی و نامم را ببر از یاد
نیاور نوشدارویی که سهرابت دگر مرده

به دست خویش پرپر شد نهال آرزوهایم
که عمری با غم دوری هم آغوش و هم آوایم
کفن پوشیده ام بی تو به دل قصد سفر دارم
به تشییعم نیا بگذار تا راحت بیاسایم


#حامد_بیدل


‌•━━━━━━━━━●─────• ⇆ㅤㅤ
↻ㅤ  ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷




❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رسد صدای غم از هر کجا به گوش امشب
فُتاده در دل عالم تب و خروش امشب

به تار موی پریشانِ در هوا سوگند
شمیم یاد کسی برده عقل و هوش امشب

خراب و خسته و دلتنگ و بی خریدارم
قسم به عشق، به آزار من مکوش امشب

شکسته ساز دلم بیصدا نمی ماند
شِنو نوای غم انگیز می فروش امشب

به بزم ما که حریفان به سفره بِنشستند
مکن دریغ چو ساقی تو هم بنوش امشب


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رهایم کن اگر هستم دلیلِ درد و تبهایت
پشیمانی و میدانم شدم کابوس شبهایت
برای دل بریدن از تو قلبم میخورد سوگند
به فریاد سکوتی که نشسته روی لبهایت

نخور غصّه همین امشب رهایت میکنم، برگرد
که دانم عشق ناچیزم چه بر روز دلت آورد
نشو غمگین که نگذارم بسوزد آتشم جانت
برای این منِ سرشارِ از غم‌ واژه های درد

مرا بگذار و بگذر دیگر از بندِ من آزادی
تو که مجنونترین بیدی، نمیلرزی به هر بادی
نمان دیگر که میدانم کنار این منِ تنها
هزاران بغض نوشیدی و حسرت را فرو دادی

نبوده قابلت آری دل غمگین و افسرده
شرابی نیست در این جام محزونِ ترک خورده
بپر تا اوج خوشبختی و نامم را ببر از یاد
نیاور نوشدارویی که سهرابت دگر مرده

به دست خویش پرپر شد نهال آرزوهایم
که عمری با غم دوری هم آغوش و هم آوایم
کفن پوشیده ام بی تو به دل قصد سفر دارم
به تشییعم نیا بگذار تا راحت بیاسایم



#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀