رنج، میراث گرانمایهی آبادی ماست
گریه، دیریست که سازودهل شادی ماست
مرگ چون بوتهی خشخاش دراین خاک پراست
زندگی گمشدهی خانه اجدادی ماست
به همین آینه بودن دلمان خوش ماندهاست
گرچه صد تکه شدن عاقبت وادی ماست
قفسی تازه برای من و تو ساختهاند
هرکجا دیدی اگر صحبت آزادی ماست
سهم ما چیست ز دنیا بهجز این آتشوخون؟
به نظر مرگ فقط حق خدادادی ماست...
#محمدحسن_جمشیدی
#منتشر_نشده
#پنجشیر_شعرافغانستان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گریه، دیریست که سازودهل شادی ماست
مرگ چون بوتهی خشخاش دراین خاک پراست
زندگی گمشدهی خانه اجدادی ماست
به همین آینه بودن دلمان خوش ماندهاست
گرچه صد تکه شدن عاقبت وادی ماست
قفسی تازه برای من و تو ساختهاند
هرکجا دیدی اگر صحبت آزادی ماست
سهم ما چیست ز دنیا بهجز این آتشوخون؟
به نظر مرگ فقط حق خدادادی ماست...
#محمدحسن_جمشیدی
#منتشر_نشده
#پنجشیر_شعرافغانستان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چگونه از نگاهِ تو ، بدونِ آه بگذرم؟
مرا چگونه یافتی؟ من از تو مبتلاترم!
به هیچکس نمیدهم حالِ خرابِ خویش را
ولی غمِ فراق را به جانِ خویش میخرم
قبول کن کنارِ تو ، به آسمان رسیدهام
که هرچه سنگ میزنی زِ بامِ تو نمیپرم
اگرچه بیوفایی و جنون به انتخاب نیست
دلِ خرابِ خویش را، جای دگر نمیبرم
به آب طعنه میزند زلالیِ نگاهِ تو
به دل مگیر گریه را، من از خودم مکدرم
چقدر واژه ساختم که موجِ زلفِ دوست را
مگر به جبرِ قافیه به نظم دربیاورم
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا چگونه یافتی؟ من از تو مبتلاترم!
به هیچکس نمیدهم حالِ خرابِ خویش را
ولی غمِ فراق را به جانِ خویش میخرم
قبول کن کنارِ تو ، به آسمان رسیدهام
که هرچه سنگ میزنی زِ بامِ تو نمیپرم
اگرچه بیوفایی و جنون به انتخاب نیست
دلِ خرابِ خویش را، جای دگر نمیبرم
به آب طعنه میزند زلالیِ نگاهِ تو
به دل مگیر گریه را، من از خودم مکدرم
چقدر واژه ساختم که موجِ زلفِ دوست را
مگر به جبرِ قافیه به نظم دربیاورم
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کاش چون دریا جهانی رو به ساحل داشتم!
بگذریم از آرزوهایی که در دل داشتم
از نگاهت شرم میبارید و من درویشوار
کنج دیوار غمت یک عمر منزل داشتم
پیش هرکس مینشستم حرف چشمان تو بود
من نه با تو، با تمام شهر مشکل داشتم
زندگی با طعنههای دوستان آسان نبود
کاش من هم دشمنانی صاف و یکدل داشتم
لطف بودن با تو از من شاعری دیوانه ساخت
ورنه من در خود هزاران مرد عاقل داشتم
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بگذریم از آرزوهایی که در دل داشتم
از نگاهت شرم میبارید و من درویشوار
کنج دیوار غمت یک عمر منزل داشتم
پیش هرکس مینشستم حرف چشمان تو بود
من نه با تو، با تمام شهر مشکل داشتم
زندگی با طعنههای دوستان آسان نبود
کاش من هم دشمنانی صاف و یکدل داشتم
لطف بودن با تو از من شاعری دیوانه ساخت
ورنه من در خود هزاران مرد عاقل داشتم
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امان از دل که میگوید بزن بر طبل رسوایی
ولی دیوانگیهای مرا گردن نمیگیرد
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ولی دیوانگیهای مرا گردن نمیگیرد
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همان کسی که سکوت مرا نشانه گرفت
همینکه حرف دلم شد فقط بهانه گرفت
چه حکمتیست که غم رو به هر طرف انداخت
بدون هیچ درنگی مرا نشانه گرفت؟
هزار مرتبه از خود به طعنه پرسیدم
چه شد که شعله عشقش چنین زبانه گرفت؟
هنوز خون به دلم از کسی که با لبخند
نشست و اشک مرا چون انار دانه گرفت
به جای دوست که یک عمر در خیالم بود
چه تلخ دست مرا مرگ، عاشقانه گرفت
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همینکه حرف دلم شد فقط بهانه گرفت
چه حکمتیست که غم رو به هر طرف انداخت
بدون هیچ درنگی مرا نشانه گرفت؟
هزار مرتبه از خود به طعنه پرسیدم
چه شد که شعله عشقش چنین زبانه گرفت؟
هنوز خون به دلم از کسی که با لبخند
نشست و اشک مرا چون انار دانه گرفت
به جای دوست که یک عمر در خیالم بود
چه تلخ دست مرا مرگ، عاشقانه گرفت
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همان کسی که سکوت مرا نشانه گرفت
همینکه حرف دلم شد فقط بهانه گرفت
چه حکمتیست که غم رو به هر طرف انداخت
بدون هیچ درنگی مرا نشانه گرفت؟
هزار مرتبه از خود به طعنه پرسیدم
چه شد که شعله عشقش چنین زبانه گرفت؟
هنوز خون به دلم از کسی که با لبخند
نشست و اشک مرا چون انار دانه گرفت
به جای دوست که یک عمر در خیالم بود
چه تلخ دست مرا مرگ، عاشقانه گرفت
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همینکه حرف دلم شد فقط بهانه گرفت
چه حکمتیست که غم رو به هر طرف انداخت
بدون هیچ درنگی مرا نشانه گرفت؟
هزار مرتبه از خود به طعنه پرسیدم
چه شد که شعله عشقش چنین زبانه گرفت؟
هنوز خون به دلم از کسی که با لبخند
نشست و اشک مرا چون انار دانه گرفت
به جای دوست که یک عمر در خیالم بود
چه تلخ دست مرا مرگ، عاشقانه گرفت
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چگونه از نگاهِ تو ، بدونِ آه بگذرم؟
مرا چگونه یافتی؟ من از تو مبتلاترم!
به هیچکس نمیدهم حالِ خرابِ خویش را
ولی غمِ فراق را به جانِ خویش میخرم
قبول کن کنارِ تو ، به آسمان رسیدهام
که هرچه سنگ میزنی زِ بامِ تو نمیپرم
اگرچه بیوفایی و جنون به انتخاب نیست
دلِ خرابِ خویش را، جای دگر نمیبرم
به آب طعنه میزند زلالیِ نگاهِ تو
به دل مگیر گریه را، من از خودم مکدرم
چقدر واژه ساختم که موجِ زلفِ دوست را
مگر به جبرِ قافیه به نظم دربیاورم
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چگونه از نگاهِ تو ، بدونِ آه بگذرم؟
مرا چگونه یافتی؟ من از تو مبتلاترم!
به هیچکس نمیدهم حالِ خرابِ خویش را
ولی غمِ فراق را به جانِ خویش میخرم
قبول کن کنارِ تو ، به آسمان رسیدهام
که هرچه سنگ میزنی زِ بامِ تو نمیپرم
اگرچه بیوفایی و جنون به انتخاب نیست
دلِ خرابِ خویش را، جای دگر نمیبرم
به آب طعنه میزند زلالیِ نگاهِ تو
به دل مگیر گریه را، من از خودم مکدرم
چقدر واژه ساختم که موجِ زلفِ دوست را
مگر به جبرِ قافیه به نظم دربیاورم
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من و تو مثل درختان نیمهجان بودیم
کنار زندگی و مرگ توأمان بودیم
نه شوق داشتن آفتاب داشتهایم
نه فکر بارشی از سوی آسمان بودیم
اگرچه باد بهاری به سوی ما نوزید
همیشه خالی از اندیشهی خزان بودیم
چقدر راز مگو حک شدهست بر تنمان
چقدر دفتر امضای عاشقان بودیم
به شاخهشاخهی هم با سکوت تن دادیم
برای هم همهی عمر باغبان بودیم
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کنار زندگی و مرگ توأمان بودیم
نه شوق داشتن آفتاب داشتهایم
نه فکر بارشی از سوی آسمان بودیم
اگرچه باد بهاری به سوی ما نوزید
همیشه خالی از اندیشهی خزان بودیم
چقدر راز مگو حک شدهست بر تنمان
چقدر دفتر امضای عاشقان بودیم
به شاخهشاخهی هم با سکوت تن دادیم
برای هم همهی عمر باغبان بودیم
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر به آخر دنیا رسیدهای برگرد
به هر بهانه دل از من بریدهای برگرد
از این جهان پر از غم! از این دل تنها
هنوز چیز زیادی ندیدهای برگرد
چرا خیال فراموشی مرا داری؟
مگر چه پشت سر من شنیدهای برگرد
به آسمان رهایی نمیرسی بی عشق
چرا ز بام دلم پر کشیدهای برگرد
مرا میان جهنم رها مکن ای دوست
به برزخی که خودت آفریدهای برگرد
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به هر بهانه دل از من بریدهای برگرد
از این جهان پر از غم! از این دل تنها
هنوز چیز زیادی ندیدهای برگرد
چرا خیال فراموشی مرا داری؟
مگر چه پشت سر من شنیدهای برگرد
به آسمان رهایی نمیرسی بی عشق
چرا ز بام دلم پر کشیدهای برگرد
مرا میان جهنم رها مکن ای دوست
به برزخی که خودت آفریدهای برگرد
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ناسزا از آشنایانم شنیدم از تو هم
از تمام دوستانم دل بریدم از تو هم
ناامید از دوستی با خلق رو کردم به تو
جز پریشانی ولی خیری ندیدم از تو هم
کوه را هم میتراشیدم اگر میخواستی
دست کم اسطورهای میآفریدم از تو هم
پایمال حرف مردم بودم و زخمزبان
بار دیگر با دل و جان میخریدم از تو هم
بعد از این ای مرگ! حرف صبر را کمتر بزن
رنج دوری را مگر من کم کشیدم؟ از تو هم
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تمام دوستانم دل بریدم از تو هم
ناامید از دوستی با خلق رو کردم به تو
جز پریشانی ولی خیری ندیدم از تو هم
کوه را هم میتراشیدم اگر میخواستی
دست کم اسطورهای میآفریدم از تو هم
پایمال حرف مردم بودم و زخمزبان
بار دیگر با دل و جان میخریدم از تو هم
بعد از این ای مرگ! حرف صبر را کمتر بزن
رنج دوری را مگر من کم کشیدم؟ از تو هم
#محمدحسن_جمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غم مخور امروز اگر دنیا به کام ما نبود
پشت این تقویم، پنهان است فردایی هنوز
از لب شیرین تو دشنام چندان تلخ نیست
ای رفیق سنگدل، الحق که زیبایی هنوز...!
#محمدحسن_جمشیدی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پشت این تقویم، پنهان است فردایی هنوز
از لب شیرین تو دشنام چندان تلخ نیست
ای رفیق سنگدل، الحق که زیبایی هنوز...!
#محمدحسن_جمشیدی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀