💖کافه شعر💖
2.29K subscribers
4.27K photos
2.8K videos
11 files
938 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
پر می‌کشد خیالم تا اوج آسمانت
راهی بزن بگیرم دستان مهربانت

ای شوق بیکرانه تمثیل جاودانه
سیبی ز خنده خواهم از غنچه‌ی دهانت

ظلمانی و سیاه است شب‌های  بی‌ستاره
روشن بکن شبم را  با نور  کهکشانت

ترکیب عود و سنتور در دستگاه ماهور
زیباترین بیان است از  نام و از  نشانت

من هر نفس کشیدم  همراه تو  دمیدم
در  قلب  خود  ندیدم  جز  نام جاودانت

نوشاترین شرابی عالی‌ترین جنابی
خوبست از تو گفتن، از حسن بیکرانت

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یاریگرِ گل‌های خزان دیده، کجایی؟
ای آن که به جان و دلِ بیمار شفایی

از دغدغه و همهمه و مشغله دوری
خود، قاصدِ صبح و سحری، نور و صدایی

مجموعه‌ی احسان و عطایی و فضیلت
ضدّ ِ ستم و کینه و نیرنگ و ریایی

زیبایی و جذّابیِ یک دشتِ شقایق
نمناکی و دلچسبیِ باران و رهایی

پژواکِ صدایت شده خشنودیِ عاشق
حظّ ِ خوشِ پایانِ صف مهر و صفایی

حیف است که باشی و دل آزرده بمانیم
آیا تو خبردار، ز حال دل مایی؟

#فهیمه_خلیلی‌‌┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ دعوتی از هم کنیم عصرانه با چایی داغ
یا هر از گاهی بگیریم از همه خویشان سراغ

گوشه ی دنجی،  گپ و گفتی، مرور خاطرات
ساعتی بی دغدغه پهلوی هم حال ِ  فراغ

گل بگوییم و گلی  هم بشنویم از یکدگر
بی شکایت از مصایب ، یار باشیم و اَیاغ

شاخهای تاک و رز، پیکی زدند از نام  دوست
رقص و موسیقی بپا شد بین گنجشکان باغ

بوی انجیر رسیده عطر سیب ِ سرخ و زرد 
روی پرچین ها ، صدای قار و قار صد کلاغ

صحبت از شادی کنیم و بیخیال روزگار
برفروزیم از سر ِ دل ، شعله ها همچون چراغ

جای خالی رفیقان قدیمی سبز  باد
یادشان را زنده می داریم با چایی داغ

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرمای جانفرای دگر از اُجاق نیست
مردم چه لاغرند،در این شهرچاق نیست

از ابر جای آب که خون می چکد ببین
کار جهان زار به غیر از فراق نیست

از فقر سفره ها شده کوچک تر و تهی
رفته کباب ناب و دگر جز سماق نیست

شادی کجاست ؟ تا بکند شادمان دمی
برچیده شد بساط طرب اشتیاق نیست

گویا صدایمان به فلک هم نمیرسد
بالا برنده ای چو ملک در اتاق نیست

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ مهربانان دلِ با وسعت دریا دارند
با بدی فاصله در حد ثریا دارند

خانه ای ساخته اند آجرش از جنس وفا
همدلی ، همقدمی هر دو به یکجا دارند

سادگی دست تهی هست مرام آنها
نه غم حال و نه اندیشه ی فردا دارند

کمر همت خود بسته پی خدمت خلق
اجر و پاداش از آن خالق یکتا دارند

صبرشان وسعت بی حد و حسابی دارد
رو به خورشید سوی آخر دنیا دارند

نفروشند به سیم و زرِ ، دنیا خود را
چون سرشتی چه پسندیده و والا دارند

چهره سازند به شادابی گل با لبخند
این مواهب همه از عالم بالا دارند

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ مهربانان دلِ با وسعت دریا دارند
با بدی فاصله در حد ثریا دارند

خانه ای ساخته اند آجرش از جنس وفا
همدلی ، همقدمی هر دو به یکجا دارند

سادگی دست تهی هست مرام آنها
نه غم حال و نه اندیشه ی فردا دارند

کمر همت خود بسته پی خدمت خلق
اجر و پاداش از آن خالق یکتا دارند

صبرشان وسعت بی حد و حسابی دارد
رو به خورشید سوی آخر دنیا دارند

نفروشند به سیم و زرِ ، دنیا خود را
چون سرشتی چه پسندیده و والا دارند

چهره سازند به شادابی گل با لبخند
این مواهب همه از عالم بالا دارند

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نشسته در غم عشق و همیشه تنهاییم
اسیر دست طبیعت ، غروب دریاییم

میان این همه غوغا چه نغمه ها داریم
ترانه گوی وزینیم  شکیل و زیباییم

نگفته های زیادی به نایمان مانده
در این زمانه ی تلخی پر از معماییم

شکوه باغ انار و معطر و نابیم
به وقت صبح بهاران شمیم  گلهاییم

اگر چه رنجِ دمادم توانمان کم کرد
هنوز  محکم و باقی و هم شکیباییم

من و تو با هم و تنها  دو یار هستیم
حدیث برگ و درختان غریق رویاییم


#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو اگر آب شوی، ماهی دریای توام
بوستانم بشوی، تک گل رویای توام

تو اگر شیخ اجل، حافظ و یا  مولانا
شمس یا شاخ نباتم که پریسای توام

ماه بانوی غزل‌های توام، شاعر شوخ
دلنشین مصرعی از شعر بلندای توام

کوچه‌ای منتظر عابر خاص است، بیا
گل پر پر شده افتاده کف پای توام

آسمان گر بشوی، نقره فشانی به زمین
من زمین خورده، و یا محو تماشای توام

من روایت گر افسانه‌ی پی در پی عشق
شهر زادم متعلّق چو به شب‌های توام

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شمیم نو بهارانی  تو آن زیبای  جانانی
نسیم صبح فروردین  عروس شهر کنعانی

صفا بخش دل زارم تو هستی ماه نورانی
در این دنیای وانفسا  همیشه گرم و تابانی

چها گویم از آن سیما  از آن چشمان بی همتا
خلوص آب و آیینه  صفای شور ِ  بارانی
 
مثال آن غزال مست  می چرخد درون دشت
و َ یا آن بلبل عاشق  زمستان هم غزلخوانی

منم عاشق ترین عاشق  ز هر اندیشه ای فارغ
تو هستی فاتح جانم به قلبم شاه و سلطانی

  بری از کبر و خودخواهی  نماد عشق و زیبایی
تو آن شهزاده ی رویا تو لعلی از بدخشانی 

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شمع دل سوخته ای از ستم دورانم
بهتر از هرکسی احوال خودم می دانم

چون کویری عطشناک و تهی از گل و آب
هفته ها منتظرم در طلب بارانم

تا زمانی که ندارد لب من نای سخن
از دو چشمم تو بخوان درد و غم پنهانم

پی مرهم به دل خسته ی  خود می گردم
ای طبیبم ، تو بیا تا که کنی درمانم

تو همانی که مداوم به تو می اندیشم
کاش آیی ، به دو بوسه بکنی مهمانم

تو همان حال خوشی سرزده از جام شراب
بی تو آن لولی مستم همه شب داغانم

خاطرت از همه دنیا چه  عزیز است و گرام
مرغکی بی تو اسیر فلک و زندانم

بی سرانجامی و محنت شده تقدیر دلم
تو بیا  عشق مهنا بدهی سامانم ...

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با دلی شاد و لبی خنده و پر شور برقص
غم دنیا ببر از یاد و تو مغرور برقص

عاقبت می گذرد عمر گرانمایه  ما
تو همان شاپرکی در پی هر نور برقص

ای که دل تنگ از  این ظلمت شبها ماندی
تو در این معرکه حتی شب دیجور برقص

بشکن شیشه ی غم ها و نمان در ماتم
بر سر دار ، به شادابی منصور برقص

بزم عشاق شد و ساز و چنگی بنواز
مستی آغاز کن و با می ِ انگور برقص

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باشد  شکوه عشق ،  در رقص انسانها
در ساحل دریا ، در شعر بارانها

آن که نداند عشق ،  چون باِغ بی سرو است
عاری ز رنگ و بو ، عاری ز  سامانها

دنیا پر از درد و  جنگ و ستم باشد
این فتنه ها برجاست ، در عصر و دورانها

از بس که کوشیدند در مرگ باورها
نفرت شده جاری در عمق شریانها

آنان که میگیرند از مردمان جان را
روزی زند دنیا  بر پیکر آنها

دریای مواجیست  این روزگار سرد
آسوده کی باشیم از قهر طوفانها

بالندگی باید از  سر کنیم آغاز
در فصل روییدن ، در مهر دامانها

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شامّه ها مست از شمیم یاسمن های سپید
کاخ دلها مملو از پردازش نور و امید

سر به سر، مفروش کوه و تپه حتی صخره ها
با گل و انبوه کنگر  دسته دسته  از شِوید

جان گرفته مرغزار و بیشه زار  دور دست
از دم باد مسیحای بهار نوپدید

بلبلان و لشکر گنجشک و  رقص  شاپرک
می دهند از فصل رنگارنگ شادی‌ها  نوید

باد زلف ارغوان و نسترن را شانه زد
تا شنید آوای زیبای پرستو  روی بید

آن طرف در لا به لای خرمنی از قاصدک
بره ای از شیطنت پایین و بالا   می پرید

شد مسافر ذهن شاعر با قطار  خاطره
دولت وصل آمد و  نابودی  هجران  رسید

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀