تو را در عطرِ آویشن
تو را در پیلهی تقدیرِ پروانه
درونِ خوابِ یک کودک
تو را در سایهی امّید میجویم
تو را در واژهی آغاز
تو را در سوزِ یک آواز
میانِ سینهی یک ساز
تو را در اوجِ یک پرواز میجویم
تو را در متنِ یک قصه
تو را در کوچِ دلگیرِ پرستوها
میانِ برگهای زرد و نارنجی
تو را در لحظهی پاییز میجویم
تو را در بویِ باران خوردهی کوچه
تو را در پیچ و تابِ قطرههایِ آب
درونِ موجی از دریای آرامش
تو را در جذبهی مهتاب میجویم
#میرمحمد_شهیدی
#عطر_آویشن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تو را در پیلهی تقدیرِ پروانه
درونِ خوابِ یک کودک
تو را در سایهی امّید میجویم
تو را در واژهی آغاز
تو را در سوزِ یک آواز
میانِ سینهی یک ساز
تو را در اوجِ یک پرواز میجویم
تو را در متنِ یک قصه
تو را در کوچِ دلگیرِ پرستوها
میانِ برگهای زرد و نارنجی
تو را در لحظهی پاییز میجویم
تو را در بویِ باران خوردهی کوچه
تو را در پیچ و تابِ قطرههایِ آب
درونِ موجی از دریای آرامش
تو را در جذبهی مهتاب میجویم
#میرمحمد_شهیدی
#عطر_آویشن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در آغاز، هیچ نبود
فقط کلمه بود
" تو را دوست دارم "
تنها همین چهار واژه
که اینک بر زبانم میرقصد
و در هیاهویِ زمان، گم میشود
بی آنکه بگویمت .
مثل شبنمِ سحرگاهی
با لمسِ نخستین تابشِ نورِ آفتاب
من حالِ آن شاعرِ غریب را خوب میفهمم
وقتی ضجه میزد :
"هزار بار قسم خوردهام که نامِ تو را
به لب نیاورم اما قسم به نامِ تو بود "
آری قسم به نامِ تو بود
قسم به نامِ تو
پَر کشیدن از خاکدانِ زمین هم
برای من ضیافتیست
اگر لحظهای فرصت یابم
تا بگویمت که چه اندازه
" دوستت میدارم "
آه؛ کاش میدانستی
کاش میدانستی ...
#میرمحمد_شهیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فقط کلمه بود
" تو را دوست دارم "
تنها همین چهار واژه
که اینک بر زبانم میرقصد
و در هیاهویِ زمان، گم میشود
بی آنکه بگویمت .
مثل شبنمِ سحرگاهی
با لمسِ نخستین تابشِ نورِ آفتاب
من حالِ آن شاعرِ غریب را خوب میفهمم
وقتی ضجه میزد :
"هزار بار قسم خوردهام که نامِ تو را
به لب نیاورم اما قسم به نامِ تو بود "
آری قسم به نامِ تو بود
قسم به نامِ تو
پَر کشیدن از خاکدانِ زمین هم
برای من ضیافتیست
اگر لحظهای فرصت یابم
تا بگویمت که چه اندازه
" دوستت میدارم "
آه؛ کاش میدانستی
کاش میدانستی ...
#میرمحمد_شهیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀