💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
آیا کسی آنقدر دوستت دارد که از جهان نترسی؟
ترسیده‌ای؟
از كه؟
از جهان؟ 
من جهانت.
از گرسنگی؟
من گندمت.
از بیابان؟ 
من بارانت.
از زمان؟
من كودكیت.
از سرنوشت؟
آه، من هم از "سرنوشت" می‌ترسم ...

#شمس_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
به کتاب‌هایم دل نبستم
کشتی‌ها غرق می‌شوند
وقتی از کاغذند ...

من هم روزگاری
با واژه‌ها به سوی تو می‌آمدم
مرا بر ساحل یافتند
با انبوهی الفبا بر پیکر من
که می‌گریستند ...

 
#شمس_لنگرودی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبور..
مثل درختي كه در آتش مي سوزد
و توان گريختن ندارد!
حيرت زده چون گوزني
كه شاخ هاي بلند در شاخه گرفتارش کرده اند!
همه اين روزها چنینیم! "


#شمس_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.


عاقلان!
         پا مگذارید
                 به میخانه‌ی عشق
داغِ صد مُهرِ جنون
               خورده به پیشانی ما



#شمس_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دیدار تو کشتزار نور است
آهویى بی‌قرار
که از لب تشنه‌‏اش
آفتاب سحر فرو مى‌ریزد،
دیدارت سکوت است
آبشار پرندگانى که راه سپیده را مى‏‌جویند،
لیوانى عسل
در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ مى‏‌دهد،
چایى دم کشیده
درست لحظه‏‌یى که از تمام دغدغه‌ها فارغ می‌‏شود
دیدار تو کشتزار نور است
با بزهایى از بلور
که به سوى صخره چرا می‌کنند
بى آن که بدانند مى‏‌شکنند
و غبار بلور
در روحم فرو مى‌پاشند.

#شمس_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوستت دارم
و
#عشق تو از نامم می تراود
مثل شیره ی تک درختی مجروح
در حیاط زیارتگاهی...

#شمس_لنگرودی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آرام باش عزیزِ من
آرام باش...
حکایت دریاست زندگی!
گاهی درخشش آفتاب،
برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می‌رویم
چشم‌های مان را می‌بندیم
همه جا تاریکی‌ست
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم
و تلالو آفتاب را می‌بینیم
زیر بوته ای از برف، که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری،
طالع می‌شود


#شمس_لنگرودی       

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آسان است براي من
که خيابان‌ها را تا کنم
و در چمدانی بگذارم
که صدای باران را به جز تو کسی نشنود
آسان است
به درخت انار بگويم
انارش را خود به خانۀ من آورَد
آسان است
آفتاب را سه شبانه روز بی‌آب و دانه رها کنم
و روزِ ضعيف‌شده را ببينم
که عصازنان از آسمان خزر بالا می‌رود
آسان است يک چهچۀ گنجشک را ببافم
و پيراهنِ خواب‌ات کنم
آسان است برای من
که به شهابِ نوميد فرمان دهم که به نقطۀ اول‌اش برگردد
برای من آسان است
به نرمیِ آب‌ها سخن بگويم و دل صخره را بشکافم
آسان است ناممکن‌ها را ممکن شوم
و زمين، در گوش‌ام بگويد: بس کن رفيق!
اما
آسان نيست معنیِ مرگ را بدانم
وقتی تو به زندگی آری گفته‌ای!.

#شمس_لنگرودی

#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


الفبا برای سخن گفتن نیست،
برای نوشتن نام توست

اعداد
پیش از تولّد تو به صف ایستادند
تا راز زادروز تو را بدانند

دست‌های من
برای جست‌وجوی تو پیدا شدند

دهانم
کشف دهان توست

ای کاشف آتش!
در آسمان دلم توده‌ی برفی‌ست
که به خنده‌های تو دل بسته‌است...


#شمس_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو آب شده‌ای
در اندوهِ اسب‌ها
دلتنگے دره‌ها
قطراتِ شبنم،
مه نمی‌گذارد ڪه ببینمت.
شانه‌به‌سر تاجش را به زمین می‌گذارد
ڪه تو شهبانوے ڪوهستان‌ها شوی
ڪفشدوزڪ‌ها خال‌هاے سیاهشان را
براے گردنبندِ تو در باران‌ها رها می‌ڪنند
قوچ‌ها براے تو با درختِ صنوبر می‌جنگند
مه نمی‌گذارد ڪه ببینمت.
تو هستے و نیستی
خالقِ امروزِ من!
تو هستے و نیستی
و سرانگشت‌هایم پهلو می‌گیرند
بر صفحه‌ے ڪاغذ
و گواه می‌آورند
سوره‌هاے سپید را
از دریاے مه.. .

#شمس_لنگرودی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو را در پیرهنم می جویم...
درخونم..!
در آتش باغهایم....
که درختانش قلم..
مه و بارنش کاغذند....

ترا در صبحانه ی موسیقی می جویم...
وقتی که به نت های چکیدن آب...
در لیوانت خیره است..!

در لرزش طیاره ها...
وقتی به نام تو برخورد می کنند‌‌..
و ترا نمی یابم...!

مگر هنگامی که در آینه ها خیره ام...
در گردبادی تیره از هنجره ها...
سربازان...حاکمان..

و سکوت دستش را باز میکند...
تا آبی بنوشم که تو تقدیسش کرده ای...

#شمس_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو را
در پیرهنم می جویم
در خونم
در آتش باغ هایم
که درختانش قلم
مه و بارانش کاغذند.

تو را
در صبحانه موسیقی می جویم
وقتی که به نت های چکیدن آب در لیوانت خیره است
در لرزش طیاره ها
وقتی به نام تو برخورد می کنند.

و تو را نمی یابم
مگر هنگامی که در آینه ها خیره ام
در گردبادی تیره از حنجره ها، سربازان، حاکمان
و سکوت دستش را باز می کند
تا آبی بنوشم که تو تقدیسش کرده یی.



#شمس_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هديه‌ام از تولد، گريه بود
خنديدن را تو به من آموختی
 
سنگ بوده‌ام، تو كوهم كردی
برف بوده‌ام، تو آبم كردی
آب می‌شدم، تو خانه‌ی دريا را نشانم دادی
 
می‌دانستم گريه چيست،
خنديدن را تو به من هديه كردی...

#شمس_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀