💖کافه شعر💖
2.34K subscribers
4.29K photos
2.84K videos
11 files
957 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
کآن کعبه ی چشمانت آئین و کتابم شد
در پیله تو را جستم آن پیله طنابم شد

پنهان شده در قلبم پیوسته تو پیدایی
سر فصل شب شعرم نادیده شرابم شد

ای رهرو سرمستی شیرین کده ی جانی
یک بوسه بمن دادی؛ آن بوسه ربابم شد

ما بین تو می رقصم با بال و پر حوری
صدشعله شریانت سوزنده بخوابم شد


#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب که میشود
‏تمام شهر در خواب و من
در کوچه‌های پراز برف تو را جستجو
میکنم و میان
تمام خواب های زمستان
فقط خیال تو می ماند
و
رد پای برفی تو که بر
روی دلم جا مانده است

#مینو_پناهپور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باز بلبل به بوستان آمد
بوی انفاس دوستان آمد

شاهد لاله‌روی گل ز حرم
بتفرج بگلستان آمد

چون خروس سحر نوا برداشت
بلبل مست در فغان آمد


#خواجوی_کرمانی
#صـبح_بـخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


با تو در امن ترین جای زندگانی ام
جایی میان سکوت و رویا
خیالی که به تو می رسد
و از دوست داشتن تو سرشارست
یا همچون خوابی آسوده میان بازوان ...
نبودنت
آتشی ست میان جنگل سرسبز قلبم ،،
پرنده ایی بدون بالم
یا پروانه ایی در پیله ی تنهایی مانده
و شاید چشمی بدون روشنایی ..‌‌
برای با تو بودن آنگونه ام
که آرزوی باران ست ....
بودنت لبخندِ مدامی ست بر لبانمُ
اعجاز زندگی و طراوت باران ،،
بیا که
نبودنت کابوس بزرگ روزگار ست؛؛،

به من بگو
راز چشمانت چیست ؟؟؟!!
که نیم نگاهی از تو
مرا زنده نگه می دارد....

#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رنج عشق اَر برده‌ای، از روزگار ما مپرس
روز هجر اَر دیده‌ای، از شام تار ما مپرس

می‌رود عمری که در غمخانه‌ی عجز و نیاز
چشم بر در مانده‌ایم، از انتظار ما مپرس

تا نشان زآن بی‌نشان جوییم، چون پیک صبا
خانه بر دوشیم، از شهر و دیار ما مپرس

تا مگر روزی نشیند گَرد ما بر دامنش
خاکِ ره کردیم خود را، از غبار ما مپرس

چشم بی‌نوریم، فرق روز و شب از ما مخواه
شاخ خشکیم، از خزان و از بهار ما مپرس

منتهای عزّت ما حاصل از بی‌عزّتی‌ست
ذلّت اینجا دولت است، از اعتبار ما مپرس

هر کجا شاخ گلی همرنگ خون روید ز خاک
کشته‌ی عشقی‌ست مدفون، از مزار ما مپرس

نیستی رُجحان به هستی دارد اَندر کیش ما
ای اسیر حرص! از دار و ندار ما مپرس

از "کلیمم" این غزل سرمشق‌شد «پرتو!» که‌گفت
"دیده را کردی سفید، از انتظار ما مپرس..."

#پرتو_بیضایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل من گفت که آهسته برو
نمرۀ درد جهان
بیست ببین،
چه کسی هست
دهد ایست همین!
بین این فاصله ها
#عشق را می جستم
در زمین
ماه
پریشانی رود
آسمان
باد
درخت
ولی انگار نبود!
گرچه ترسیده ام
از رفتنِ عشق،
در دل تنگِ خودم
مانده ام از سرِ شوق،
که بیاید از راه
مثل آن پیچک مست
که به دیوار
ترک خوردۀ غم پیچیده،
مثل روییدن یک قاصدک
از سینۀ سنگ
بودنش معجزه است.


#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به عشقت دل نهادم زین جهان آسوده گردیدم
گسستم رشته جان را ز تن آهسته آهسته

ز بس بستم خیال تو ، تو گشتم پای تا سر من
تو آمد خرده خرده رفت من آهسته آهسته


#فیض_کاشانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو آب شده‌ای
در اندوهِ اسب‌ها
دلتنگے دره‌ها
قطراتِ شبنم،
مه نمی‌گذارد ڪه ببینمت.
شانه‌به‌سر تاجش را به زمین می‌گذارد
ڪه تو شهبانوے ڪوهستان‌ها شوی
ڪفشدوزڪ‌ها خال‌هاے سیاهشان را
براے گردنبندِ تو در باران‌ها رها می‌ڪنند
قوچ‌ها براے تو با درختِ صنوبر می‌جنگند
مه نمی‌گذارد ڪه ببینمت.
تو هستے و نیستی
خالقِ امروزِ من!
تو هستے و نیستی
و سرانگشت‌هایم پهلو می‌گیرند
بر صفحه‌ے ڪاغذ
و گواه می‌آورند
سوره‌هاے سپید را
از دریاے مه.. .

#شمس_لنگرودی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بر دیده کِشم غبارها را
تا بنگرم این سوارها را

تا خود چه قرار داده باشی
بر هم زده‌ای قرارها را

دل بی‌رخ او نمی‌گشاید
پُر دیده‌ام این بهارها را

در عالم دوستی تمامیم
دشمن کردیم یارها را!

تا مستیِ نرگس تو باقی‌ست
من می‌کشم این خمارها را

بر خاکِ درت فتادنی کو؟
تا نو کنم اعتبارها را...

#قاضی_سعید_قمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای چشم تو چشمم ، را چون چشم قمر کرده ..
قند تو دهانم را ،  چون شهد وشکر کرده ،


صد برگ به پاییزم ، سر سبز و به رقص امد ...
صد میوه و شاخ تر ، صد باغ ثمر کرده ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به سویت می آیم
به زیست
و به غروبی
که همیشه دلتنگ است
به سویت می آیم
با شعر
با ترانه
به دستهای مهربان تو
که قدس اهوراییست
به سویت می آیم
حتی به یک لحظه آرامش
که در لبخندها
خوانده می شود
در عشوه های ریز
به نام تو....


#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای مرغ سحر این نامه ببر
نزد صنم گل پیکر من

لیلای منی مجنون توام
من بندهٔ تو تو سرور من

دل شد ز غمت چون قطرهٔ خون
وز دیده چکید در ساغر من

ویرانه شود آن خانه که نیست
روشن ز رخت ای اختر من


#ملک_الشعرای_بهار
#صـبح_بـخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای موسی ما به طور سینا رفتی
وز ظاهر ما و باطن ما رفتی

تو سرد نگشته‌ای از آن گرمیها
چون سرد شوی که سوی گرما رفتی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۵۶

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز با چشمان نازت خنده بر عالم زدی
کار عشق و عاشقی را نازنین برهم زدی

خنده ی مستانه ات دل رابه رویا برد و باز
تیر نابودی به قلب غصه ها و غم زدی

تاگرفتی وسعتِ دلهای عاشق را به دست
برسویدای دلِ هرعاشقی پرچم زدی

تا سحرگاهان تراوید از لبِ لعلت مذاب
قطره ی آبِ طلا بر صورتِ شبنم زدی

بسکه میبخشی به میخانه صفا و دلبری
دست بربالایِ دستِ بخششِ حاتم زدی

تشنه ی آبِ بقا بودیم کز راه آمدی
ازشرابت بردلِ مجروحِ ما مرهم زدی

آفرین برهمتِ والایت ای سروِ چمان
دستِ رد برسینه ی نامرد ونامحرم زدی

#داودواعظی_مصباح

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آمدی_جانم فدایت آمدی حالا چرا
از چه الان از برای دل ربودن آمدی

کاسۀ صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
بر دل زارم چرا ب
َهر گزیدن آمدی

من زلیخا گشتم وُعمری شدم شیدای تو
پرپرم کردی و حالا بَهر چیدن آمدی

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کسی که روی تو را دید، مبتلای تو شد
هرآنکه بوی بشنید، در هوای تو شد

کسی که یافت وصالت ز دولتِ ازلی
ز خانمان شده بیگانه، آشنای تو شد

هرآنکه چهره‌ی گلگون تو نظاره نمود
مثالِ بلبل، هر لحظه در دعای تو شد

به روز حشر، کجا طالب جَنان باشد
کسی که ازل آن طالب لقای تو شد

ز قید جمله‌ی غم‌ها همی‌شود آزاد
کسی که بسته‌ی گیسوی مشک‌سای تو شد

تویی به کشور خوبی، شهنشهِ دوران
هزار شاه‌جهان بر دَرت گدای تو شد

به حال «عاجزِ» مسکین نظر ز بهرِ خدا
که مدّتی‌ست که آن بر درِ سرای تو شد...

#عاجز_مهارمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
آغوشت خیالم را آسوده می‌کند.
چسبیده‌ام
به ساحلی آرام...!
نه صدای موج دریا مرا شاد می‌کند،
نه صدای مرغان این حوالی،
منتظرم تو مرا صدا بزنی...!

گرمای تنت خستگی را از تنم آب می‌کند.
و خوابم میبرد...
خوب می‌دانم،
صبح که چشم‌هایم باز شوند، خواهم پرسید:
کجای این جهان خوابیده‌ام؟
چرادر یادم
هیچ حادثه‌ای مرا لمس نمی‌کند؟

کلافه‌ام!
مرا صدا بزن...
تا خاطرم بازگردد،
تمام آن شب‌ها
که تو را بوسیده‌ام...

#مهران_رمضانیان
.
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀