💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.35K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
قسم به ایه عشق
که از غزل دو چشمانت
شعر عاشقی را آغاز کرد
قسم به دفتر عاشقانه ی قلبم
که یک به یک واژه ها
برای ستایش از تو شعررااعجاز کرد
قسم به انار وسیب سرخ بهشتی
که تصویر عشق را
در بوم تن شروع به پرواز کرد
قسم به خدای آسمان
که تقدیرم را برروی پلکهای تو
شروع به آواز کرد
(تو را به نهایت واژه های عشق دوست دارم)

#ثریا_شجاعی- اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


می خواهم بنویسمت
چشم در چشم
نفس به نفس
با ردیف
بی ردیف
در شعر و غزل
می خواهم ببوسمت
مثل ماه در گذر آسمان
مثل طلوع خورشید
در جیک جیک مستانه گنجشکان
می خواهم بنوازمت
مثل نگاه تو به نگاه من
مثل آهنگ نواخته شده
بر تار گیسوان یار
می خواهم بخوانمت
مثل آهنگ چایکوفسکی
لب به لب
مثل جدا شدن روح از بدن
می خواهم بپرستمت
مثل سجده در قبله گاه
مثل طواف به دور کعبه
دوباره
دوباره
میخواهم ببوسمت
لب به لب
مثل اشک بر روی گونه
مثل مرهم بر روی زخم

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


شبی در حال بیداری کمی مستی و هوشیاری
شنیدم یک صدامیگفت توخوابی یاکه بیداری

در آن اغمای پر وحشت توهم های بی پایان
دلم چون مته می لرزید همان کابوس تکراری

از آن ترسیدن ها هــرگز  نیاسودم  به آرامش
درون خلوتم خواندم خلاصم کن خــدا  یاری

حسابی می شوم خسته فلک بال و پرم بسته
صدایت می کنم  یارب شدم  محتــاج دلداری

ببین رنجیده  اشکالم کجــا می رفت احوالم
طبیب خالق مطلق من آن دردم  تــو تیماری


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


از تو می نویسم
کلمات عشق روی دفترم می رقصند
موج موج تنم را
به نبض حیات می برند
چشمانت می درخشد
صدایم اوج برمی دارد
بوی عطرت از تمام رگهای تنم
چون خون گذر می کند
شاخه های سترون و انگور
به فضای آسمان رنگ سبز می پاشد
دستانمان تب می کند
جرعه جرعه ی قلبم
تبدیل به شریان عشق بی نظیر تو
قایقی نگاهم را زیباتر می سازد.

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


می خواهم بنویسمت
چشم در چشم
نفس به نفس
با ردیف
بی ردیف
در شعر و غزل
می خواهم ببوسمت
مثل ماه در گذر آسمان
مثل طلوع خورشید
در جیک جیک مستانه گنجشکان
می خواهم بنوازمت
مثل نگاه تو به نگاه من
مثل آهنگ نواخته شده
بر تار گیسوان یار
می خواهم بخوانمت
مثل آهنگ چایکوفسکی
لب به لب
مثل جدا شدن روح از بدن
می خواهم بپرستمت
مثل سجده در قبله گاه
مثل طواف به دور کعبه
دوباره
دوباره
میخواهم ببوسمت
لب به لب
مثل اشک بر روی گونه
مثل مرهم بر روی زخم

#ثریا_شجاعی_اصل


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


این چه حسیست که احساسگر الطاف است
بی گمان بانــک برون آیـد از آن حراف است

آن چه نقش قلمم ریخته در کاغــذ و بــوم
نکـته ها ثبت شده محــرم دل صـراف است

به طـواف حــرم عشق  چــو بیــهوده روی
مرکز ثقل جهان گـــردش بس اوقاف است

دل غمگین شــده یــوسف افتــاده به چــاه
آرزو خانه ی او ؛ له شــده در انصاف است

گوش ما مست از آن نغمه سُـــرای ابـــدی
عدنم نـآمده مبهوت  هــمان اوصاف است

ادعا از غم رندان چو لبت خنـــدان بـــود
جمله مانند و مثالِ از مــثل آن ناف است

گـــر نفهمیــده کسی  مــعنی آن قافــیه ام
شـــعر خــوانــی نکند چون بکند الاف است


#ثریا_شجاعی_اصل



❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


می نویسم از عشق
به تقویمی که
سراغش را یکبار می گیرد
دقایق و لحظه ها
بر مدار بیست و چهار ساعت
به نام او سر می چرخاند
غروبها پشت پای پنجره در وقت آمدنش
به دورش چون باد می چرخد
می نویسم از عشق
به دو فنجان چای روی میز چوبی
و دستانی که روی هم آرام می شود
تا در دم و بازدمی
دوستت دارمی از عمق وجود
بر روی لبش روان سازد
می نویسم از عشق
حجابی که از تن خود کنار می گذارد
تمام قد آیینه ی نگاهش را
به های احساس
به تن پوش عشق می رساند
می نویسم از عشق
در زمانه ای که
دل را خرج بیهوده ها می کنند.

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#گیسو

عطر گیسوے گلابت گردہ افشانم ڪند
شربت شهد لبت بس بوسہ بارانم ڪند
گل ندیدم طول عمرم قد تو زیبا و ناز
مسخ تو زیبا شدن سرشار ایمانم ڪند

عشق تو درس وفا وعاشقے دادہ بما
وَز مرام و معرفت؛ درگیر عرفانم ڪند
حضرت عشق وقسم دادم بنام آتشت
گرمے آغوش مستت؛ در زمستانم ڪند

بادڪے ازسوے مشرق میدمد بوے تورا
مستے عطر تنت؛ سر در گریبانم ڪند
مینگارد این قلم در وصف تو تا ناڪجا
قفل و زنجیرت به قلبم یڪ نگهبانم ڪند

نڪتہ اتمام شعرم؛ میدود اما خموش
درسڪوت چشم تو؛ اشعار نالانم ڪند
رندے عشقم نمیفهمد غم رندانہ اش
رند بازے چون ثریا حبس و زندانم ڪند


#ثریا_شجاعی_اصل


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سرمستی جان از کف اعجاز تو باید
تاب و تب مجنون  لب ابراز تو باید

مسرور شعف مطرب میخانهٌ جانی
گویی نفس ساز من؛ از ساز تو باید

پاییز گذشت ؛ از گذر عطر شمیمت
عطاری گل غمزه ی ؛ شهناز تو باید

آمیزه به سرلوحه؛ جامت نفسم نوش
کان شهد عسل ؛  از نفس ناز تو باید

آمد که بگوید بنوازد ؛  غزلش عشق
پروانه و شمع؛ از پی شهباز تو باید

این بارشدم مست و غزلخوان تو دلبر
ساقی پی من ؛ از پس طناز تو باید

گوشم همه جان شد؛ به نوای غزل تو
یوسف ز ره عشق به پرواز  تو باید

#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


دلم برای دیدار تو سُر می خورد
نگاهم به ورای نگاه تو
در جاده راه می رود
چشمانت چون ستاره‌های شب
در آسمان قلبم می درخشد
به هر نفسی که می‌کشم،
به هر آهنگی که گوش می دهم
صدای واژه هایت
در وجودم رخنه می کند
عطر تنت ،
گرمای آغوشت ،
در خواب‌هایم
همچون افسانه ای شیرین
شمع های روشن
به مستی عشق را
روی پرده ی اتاق
به دوستت دارمی آهنگین
از لب من و تو
به رقص بوسه در می آورد.


#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀