چند سال است دو ديوانه به هم خيره شدند
دستها را زده بر چانه به هم خيره شدند
از پس پنجرهاي رو به هم اما بسته
چون دو همسايهي بيگانه به هم خيره شدند
تا مبادا که به هم خورده ترک بردارند
از همان دور دو پيمانه به هم خيره شدند
طاقت شيشهاي پنجره از هم پاشيد
بس که يک عمر جسورانه به هم خيره شدند
عشق در نقطهي پايان خود آرام گرفت
روي قافي که دو افسانه به هم خيره شدند
#انسیهالسادات_هاشمی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دستها را زده بر چانه به هم خيره شدند
از پس پنجرهاي رو به هم اما بسته
چون دو همسايهي بيگانه به هم خيره شدند
تا مبادا که به هم خورده ترک بردارند
از همان دور دو پيمانه به هم خيره شدند
طاقت شيشهاي پنجره از هم پاشيد
بس که يک عمر جسورانه به هم خيره شدند
عشق در نقطهي پايان خود آرام گرفت
روي قافي که دو افسانه به هم خيره شدند
#انسیهالسادات_هاشمی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چند سال است دو ديوانه به هم خيره شدند
دستها را زده بر چانه به هم خيره شدند
از پس پنجرهاي رو به هم اما بسته
چون دو همسايهي بيگانه به هم خيره شدند
تا مبادا که به هم خورده ترک بردارند
از همان دور دو پيمانه به هم خيره شدند
طاقت شيشهاي پنجره از هم پاشيد
بس که يک عمر جسورانه به هم خيره شدند
عشق در نقطهي پايان خود آرام گرفت
روي قافي که دو افسانه به هم خيره شدند
#انسیهالسادات_هاشمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دستها را زده بر چانه به هم خيره شدند
از پس پنجرهاي رو به هم اما بسته
چون دو همسايهي بيگانه به هم خيره شدند
تا مبادا که به هم خورده ترک بردارند
از همان دور دو پيمانه به هم خيره شدند
طاقت شيشهاي پنجره از هم پاشيد
بس که يک عمر جسورانه به هم خيره شدند
عشق در نقطهي پايان خود آرام گرفت
روي قافي که دو افسانه به هم خيره شدند
#انسیهالسادات_هاشمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀