.
چشم مستِ دلبرم ، رخسار جانان ارزوست
از لب شیرینِ آن ، قند فراوان ارزوست ،
دوش در خوابم بیامد آن صنم با جام عشق ،
خواب دوشین وُ صنم ، صهبای آن جان آرزوست ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشم مستِ دلبرم ، رخسار جانان ارزوست
از لب شیرینِ آن ، قند فراوان ارزوست ،
دوش در خوابم بیامد آن صنم با جام عشق ،
خواب دوشین وُ صنم ، صهبای آن جان آرزوست ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
تو عاشقانه ترین شعری وُ ، بهار منی ...
زبان شعر من هستی ، گل و هَزار منی ،
بیا بیا ز تو مستم ، بیا که خمّارم ...
بیا که جام شرابی. ، بیا که یار منی ،
تو باده ی لطفی ، تو سایه ی سحری ...
بیا که لعبت نازی .... بیا ، قرار منی ،
حدیث عشق تو است ، چکیده ی شعرم ...
چه ها بگویمت ای عشق ، که اعتبار منی ،
تو عطر ناب بهاری ، تو سرمه ی چشمی ...
تو یوسف دگر هستی ، تو غمگسار منی ،
ز سوز عشق تواست ، قصیده و غزلم ...
تو بوی عنبر و عودی ، تو خوش نگار منی ،
هزار فسانه شنیدم ز لیلی و مجنون ...
تو قصه ی دگر هستی تو انتظار منی ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو عاشقانه ترین شعری وُ ، بهار منی ...
زبان شعر من هستی ، گل و هَزار منی ،
بیا بیا ز تو مستم ، بیا که خمّارم ...
بیا که جام شرابی. ، بیا که یار منی ،
تو باده ی لطفی ، تو سایه ی سحری ...
بیا که لعبت نازی .... بیا ، قرار منی ،
حدیث عشق تو است ، چکیده ی شعرم ...
چه ها بگویمت ای عشق ، که اعتبار منی ،
تو عطر ناب بهاری ، تو سرمه ی چشمی ...
تو یوسف دگر هستی ، تو غمگسار منی ،
ز سوز عشق تواست ، قصیده و غزلم ...
تو بوی عنبر و عودی ، تو خوش نگار منی ،
هزار فسانه شنیدم ز لیلی و مجنون ...
تو قصه ی دگر هستی تو انتظار منی ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
#نجوا
مست آمدم مست آمدم آن یار را پیدا کنم ...
آن آفتاب عشق را. ، با صد نوا نجوا کنم ،
نی از کسی حاصل مرا ، نی بر کسی مایل مرا ...
جامم بده جامم بده ، تا خویش را حاشا کنم ،
از خویش رَستَم رَسته تر جانم ز خسته خسته تر ...
می جویمش پیوسته تر زآن عشق را سودا کنم ،
این بار با صدها نطر با چشم تر شب تا سحر ...
از هر زمان حالم بتر ، معشوق را شیدا کنم ،
جان طالب دیدار او ، آن قامت و رخسار او ...
از دیده ی خَمّار او. ، شور دگر بر پا کنم ،
دیوانه ی دلخون شدم ، افسانه ی محزون شدم ...
از عشق او مجنون شدم ، تا خویش را رسوا کنم ،
از طلعت زیبای او ، صد جان ودل شیدای او ...
از سایه ی بالای او ، بی گفتگو غوغا کنم ،
ساقی بر افکن پرده را ، خمّار کن افسرده را ...
در دل صدای مرده ی را ، گیراتر از گیرا کنم ،
#راحم چه می جویی نشان ، صد بوستان از ما نشان ،
در دیده ی اهل عیان ، خاموش را گویا کنم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#نجوا
مست آمدم مست آمدم آن یار را پیدا کنم ...
آن آفتاب عشق را. ، با صد نوا نجوا کنم ،
نی از کسی حاصل مرا ، نی بر کسی مایل مرا ...
جامم بده جامم بده ، تا خویش را حاشا کنم ،
از خویش رَستَم رَسته تر جانم ز خسته خسته تر ...
می جویمش پیوسته تر زآن عشق را سودا کنم ،
این بار با صدها نطر با چشم تر شب تا سحر ...
از هر زمان حالم بتر ، معشوق را شیدا کنم ،
جان طالب دیدار او ، آن قامت و رخسار او ...
از دیده ی خَمّار او. ، شور دگر بر پا کنم ،
دیوانه ی دلخون شدم ، افسانه ی محزون شدم ...
از عشق او مجنون شدم ، تا خویش را رسوا کنم ،
از طلعت زیبای او ، صد جان ودل شیدای او ...
از سایه ی بالای او ، بی گفتگو غوغا کنم ،
ساقی بر افکن پرده را ، خمّار کن افسرده را ...
در دل صدای مرده ی را ، گیراتر از گیرا کنم ،
#راحم چه می جویی نشان ، صد بوستان از ما نشان ،
در دیده ی اهل عیان ، خاموش را گویا کنم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
بی روی تو شب ، سحر ندارد ....
جان بی تو دگر ، ثمر ندارد ،
از هجر تو هستی ام فنا رفت ...
صد ها غزلم ، اثر ندارد ،
چشمی که ز چشم تو مصفاست ...
بر باغ و چمن نظر ندارد
از عشق تو دل ، مست و خرابست ...
از جام لبت ، خبر ندارد ،
تا روی تورا ندیده است دل ...
این ابر سیه ، گذر ندارد ،
#راحم دل تو چه بی قرار است ...
بویی ، ز بهارِ تر ندارد ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی روی تو شب ، سحر ندارد ....
جان بی تو دگر ، ثمر ندارد ،
از هجر تو هستی ام فنا رفت ...
صد ها غزلم ، اثر ندارد ،
چشمی که ز چشم تو مصفاست ...
بر باغ و چمن نظر ندارد
از عشق تو دل ، مست و خرابست ...
از جام لبت ، خبر ندارد ،
تا روی تورا ندیده است دل ...
این ابر سیه ، گذر ندارد ،
#راحم دل تو چه بی قرار است ...
بویی ، ز بهارِ تر ندارد ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
لذت حسرت تو ، بِه بُوَد از یار دگر ...
میکَشم بار غمت ، رنج مده ، بار دگر ،
سر نوشتم را ز هجرانت نوشتند و فراق ..
کاش درمان مینوشتند و ، نشد کار دگر ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لذت حسرت تو ، بِه بُوَد از یار دگر ...
میکَشم بار غمت ، رنج مده ، بار دگر ،
سر نوشتم را ز هجرانت نوشتند و فراق ..
کاش درمان مینوشتند و ، نشد کار دگر ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#بخوان
بخوان شعری صدایت دلنواز است ....
بخوان در نغمه ات سوز و گداز است ،
بهای صوت تو ، نی جان و دل هست ..
نوایت را سجود است و نماز است ،
بخوان با من ز لیلی و زمجنون ،
چو مجنونم نوایت را نیاز است ،
به باغ لاله و گل ، رونقی دِه .....
شقایق هم چو عاشق پاکباز است ،
حریم دل نه جای شور و غوغاست ...
بخوان اهسته سوزت جانگداز است ،
بخوان بر مرغ جانم بال و پر دِه ...
بِپرّانم به اوجم ... ره دراز است ،
دلم از تیغ هجرانت دو نیم است ...
فدای چشم تو ، نی وقت ناز است ،
بخوان از شعر مولا ، .... شیخ تبریز ...
که رند و صوفی و عارف ، مُجاز است ،
چو شمع از درد هجران می گدازم ...
بخوان از عشق ، #راحم پاکباز است ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بخوان شعری صدایت دلنواز است ....
بخوان در نغمه ات سوز و گداز است ،
بهای صوت تو ، نی جان و دل هست ..
نوایت را سجود است و نماز است ،
بخوان با من ز لیلی و زمجنون ،
چو مجنونم نوایت را نیاز است ،
به باغ لاله و گل ، رونقی دِه .....
شقایق هم چو عاشق پاکباز است ،
حریم دل نه جای شور و غوغاست ...
بخوان اهسته سوزت جانگداز است ،
بخوان بر مرغ جانم بال و پر دِه ...
بِپرّانم به اوجم ... ره دراز است ،
دلم از تیغ هجرانت دو نیم است ...
فدای چشم تو ، نی وقت ناز است ،
بخوان از شعر مولا ، .... شیخ تبریز ...
که رند و صوفی و عارف ، مُجاز است ،
چو شمع از درد هجران می گدازم ...
بخوان از عشق ، #راحم پاکباز است ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.#چه_امید_است؟
مارا دگر از بی بصران را چه امیدست ؟
در کوی تو از ، رهگذران را چه امیدست ؟
صد ها به برت ، از من دیوانه خبر نیست ...
در کوی تو از ، بی خبران را چه امیدست ؟
مُردَم به درت خاک وجودم به هوا رفت ،
از ما که گذشت ، آن دگران را چه امیدست ؟
جز من که بُوَد خاک درت سجده نماید؟ ...
پیش آی بگو .. کج نظران را چه امیدست ؟
صد نامه نوشتیم و ، جوابی نگرفتیم ...
از توست چنین ، نامه رسان را چه امیدست ؟
هرروز جدا گشتی و ، صد فاصله افتاد ...
من خاک شدم ، خون جگران را چه امید ست ؟
کوته کنم این قصه ، نیارزد به بیانی ...
عشاق تو وُ .. ، در به دران راچه امیدست ؟
شستم همه چشمم ز تو و مستی چشمت ،..
از جور تو ، ان جامه دران را چه امید ست ؟
آه از دل سنگِ تو وُ ، ان گوش گرانت ..
با ان دل تو ، گوش گران را ، چه امیدست ؟
پا بوس تو بودم به سر کوچه و بازار ...
#راحم به فنا ، ان دگران را چه امید ست ؟
.
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مارا دگر از بی بصران را چه امیدست ؟
در کوی تو از ، رهگذران را چه امیدست ؟
صد ها به برت ، از من دیوانه خبر نیست ...
در کوی تو از ، بی خبران را چه امیدست ؟
مُردَم به درت خاک وجودم به هوا رفت ،
از ما که گذشت ، آن دگران را چه امیدست ؟
جز من که بُوَد خاک درت سجده نماید؟ ...
پیش آی بگو .. کج نظران را چه امیدست ؟
صد نامه نوشتیم و ، جوابی نگرفتیم ...
از توست چنین ، نامه رسان را چه امیدست ؟
هرروز جدا گشتی و ، صد فاصله افتاد ...
من خاک شدم ، خون جگران را چه امید ست ؟
کوته کنم این قصه ، نیارزد به بیانی ...
عشاق تو وُ .. ، در به دران راچه امیدست ؟
شستم همه چشمم ز تو و مستی چشمت ،..
از جور تو ، ان جامه دران را چه امید ست ؟
آه از دل سنگِ تو وُ ، ان گوش گرانت ..
با ان دل تو ، گوش گران را ، چه امیدست ؟
پا بوس تو بودم به سر کوچه و بازار ...
#راحم به فنا ، ان دگران را چه امید ست ؟
.
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#سائل_گریان
ای دل مشکن دیگر پیمانه وُ پیمان را ،
بی یار نه خوش باشد شبهای گلستان را ،
بی رنج رسانیدت با عشق به هر کامی ،
بی جهد رهانیدی آن زلف پریشان را ،
حق است برای تو فریاد شب هجران ،
چون قدر ندانستی آن مرغ خوش الحان را ،
ای عقل بد اندیشم از توست چنین زارم ،
بر پای همی دارم صد خار بیابان را ،
گلزار امیدم سوخت از جور و جفای تو ،
بر دشت جنون بردی آن گوهر مرجان را ،
هردم دل محزونم بر خاک درش نالد ،
بشنو سخنم بشنو بی او چکنم جان را ،
دیریست که میسوزد چون شمع سراپایم ،
از دست پشیمانی از آخِر و پایان را ،
منعم مکن ای جانم هر چند خطا کردم ،
ای طوطی شکّر بار بگشا لب خندان را ،
#راحم ز خیال تو عمریست که دلخونست ،
بر بارگهت بخشا این سائل گریان را ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای دل مشکن دیگر پیمانه وُ پیمان را ،
بی یار نه خوش باشد شبهای گلستان را ،
بی رنج رسانیدت با عشق به هر کامی ،
بی جهد رهانیدی آن زلف پریشان را ،
حق است برای تو فریاد شب هجران ،
چون قدر ندانستی آن مرغ خوش الحان را ،
ای عقل بد اندیشم از توست چنین زارم ،
بر پای همی دارم صد خار بیابان را ،
گلزار امیدم سوخت از جور و جفای تو ،
بر دشت جنون بردی آن گوهر مرجان را ،
هردم دل محزونم بر خاک درش نالد ،
بشنو سخنم بشنو بی او چکنم جان را ،
دیریست که میسوزد چون شمع سراپایم ،
از دست پشیمانی از آخِر و پایان را ،
منعم مکن ای جانم هر چند خطا کردم ،
ای طوطی شکّر بار بگشا لب خندان را ،
#راحم ز خیال تو عمریست که دلخونست ،
بر بارگهت بخشا این سائل گریان را ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
تو را به عشق قسم ، دگر مرنجانم ...
هوای کوی تو دارم ، تویی همه جانم ،
هزار بار مرا رانده ای ، ملالی نیست ...
هزار بار تو را گفته ام که بی تو نتوانم ،
ز بس که اشتیاق تو دارم ز خود بریدم من ...
نه بر کسی نطری وُ ، نه در گلستانم ،
کجا گمان ببرم ، کجا روم بی تو ؟
شکسته بال تو هستم به سینه ویرانم ،
ز هجر تو گر سینه می دَرَم سهلست ،
فقیر عشق تو هستم به دیده گریانم ،
هماره با مِی و باده به یاد تو مستم ،
بیا ، بیا ، که به پایت ، فتاده قربانم ،
حذر کن ای شه خوبان چنین جفا تاکی ؟
هزار پند بگویی ، ز عشق حیرانم ،
به هر نفس که بِرَم پیش بسی فراق افتد ...
اسیر دام تو هستم. ، دگر نپرّانم ،
نظر به صورت زردم مکن که فصل پاییزم ...
هزار پاره گشته دلم ، بدان پریشانم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را به عشق قسم ، دگر مرنجانم ...
هوای کوی تو دارم ، تویی همه جانم ،
هزار بار مرا رانده ای ، ملالی نیست ...
هزار بار تو را گفته ام که بی تو نتوانم ،
ز بس که اشتیاق تو دارم ز خود بریدم من ...
نه بر کسی نطری وُ ، نه در گلستانم ،
کجا گمان ببرم ، کجا روم بی تو ؟
شکسته بال تو هستم به سینه ویرانم ،
ز هجر تو گر سینه می دَرَم سهلست ،
فقیر عشق تو هستم به دیده گریانم ،
هماره با مِی و باده به یاد تو مستم ،
بیا ، بیا ، که به پایت ، فتاده قربانم ،
حذر کن ای شه خوبان چنین جفا تاکی ؟
هزار پند بگویی ، ز عشق حیرانم ،
به هر نفس که بِرَم پیش بسی فراق افتد ...
اسیر دام تو هستم. ، دگر نپرّانم ،
نظر به صورت زردم مکن که فصل پاییزم ...
هزار پاره گشته دلم ، بدان پریشانم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#کاروان
لیلیم در کاروان وُ کاروان گم کرده اَم ،
ماه را اندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،
با خیالِ روی او مَستانه رفتم سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،
باغِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم
مَستم وُ ، آهسته میگویم ، که مَستِ آن بُتم
آنچنان مَستم که راهِ خانمان ، گم کرداَم ،
ریسمانی بود ما را چون پُلی اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را در میان ، گم کرده اَم
درشبِ تارم چوشمعی ، محفلم را نور بود
شمع را ، از بختِ بَد با شمعدان گم کرده اَم
کُنجِ عزلَت مانده اَم راز ونمازم یاد اوست
بی وضو ، با چشمِ تَر ، آبِ روان گم کرده اَم
بعداز این دیگر چه شعری وُ ، چه حرفی و غزل
مات وُ خاموشم زبان را در دهان ،گم کرده اَم
عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ درختِ اَرغوان ، گم کرده اَم
سینه را کردم سپر ، بر ناوکِ مُژگان او
تیرِ جانان را ز آن اَبرو کمان گم کرده اَم
#راحمم ، در پیش جانان روسیاهم روسیاه
خویش را در آستانِ جان جان گم کرده اَم
#راحم_تبریزی ( فرجیان )
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لیلیم در کاروان وُ کاروان گم کرده اَم ،
ماه را اندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،
با خیالِ روی او مَستانه رفتم سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،
باغِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم
مَستم وُ ، آهسته میگویم ، که مَستِ آن بُتم
آنچنان مَستم که راهِ خانمان ، گم کرداَم ،
ریسمانی بود ما را چون پُلی اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را در میان ، گم کرده اَم
درشبِ تارم چوشمعی ، محفلم را نور بود
شمع را ، از بختِ بَد با شمعدان گم کرده اَم
کُنجِ عزلَت مانده اَم راز ونمازم یاد اوست
بی وضو ، با چشمِ تَر ، آبِ روان گم کرده اَم
بعداز این دیگر چه شعری وُ ، چه حرفی و غزل
مات وُ خاموشم زبان را در دهان ،گم کرده اَم
عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ درختِ اَرغوان ، گم کرده اَم
سینه را کردم سپر ، بر ناوکِ مُژگان او
تیرِ جانان را ز آن اَبرو کمان گم کرده اَم
#راحمم ، در پیش جانان روسیاهم روسیاه
خویش را در آستانِ جان جان گم کرده اَم
#راحم_تبریزی ( فرجیان )
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀