💖کافه شعر💖
2.79K subscribers
4.44K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#عصر و بغل بغل یاد تو
بوی نرگسای شیراز و نقش
خط خال تو
خیال کبود تو و احساس پاره پاره
من
پیچش #عصر و مستی چشمهای تو
پنجره ای رو به #غروب
هوایی گرگ و میش
نم نم باران
بوی خیس با تو بودن
قهوه ای تلخ روی میز چوبی
غزل خوانی من برای تو
خنده های تو مال من

#سیامک_جعفری
#برای آنکس که خودش میداند

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#غروب جمعه و
یک کلبه ی چوبی
وسطِ یک جنگل
ودیدگانی
که عشق را فریاد میزنند
ویک فنجان چای داغ همراه با عطرِ دارچین در یک‌قوری ذغالی
با طعم گلِ سرخ
و یک دنیا خوشبختی!
دلت ضعف برود و بگویی:
دوستت دارم زندگی!
اینگونه اگر باشد
غروب های جمعه
به تمام شنبه ها
و روزهای دیگر هفته می ارزد!
واگر نباشد
چه محشری بر پاست!
همین قدر دلگیر
همین قدر غریب
و همین قدر جمعه!


#فریبا_قربان_کریمی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر و بغل بغل یاد تو
بوی نرگسای شیراز و نقش
خط خال تو
خیال کبود تو و احساس پاره پاره
من
پیچش #عصر و مستی چشمهای تو
پنجره ای رو به #غروب
هوایی گرگ و میش
نم نم باران
بوی خیس با تو بودن
قهوه ای تلخ روی میز چوبی
غزل خوانی من برای تو
خنده های تو مال من

#سیامک_جعفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر
ضیافت شعری ست
با دم‌نوشی از
مهر‌نگاهت
در فنجانی به رنگِ عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه #غروب خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام عصر و غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بندد.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ انتظارِ یک لبخنـــــد..

دختری را می‌شناسم،
مغرور و طناز....
پشت به من، رو به دریای مواج،
در #غروب آفتاب،
و هنگامه ی دلتنگی روزگار..
روی شن‌ها لم داده است..
به چه می اندیشد،
نمی دانم،
شاید، در #غروب آفتاب، دلتنگی، امانش را بریده است، و دوست دارد،
گریه سر دهد،
شاید به زیبایی آفتاب، زل زده است،
و همه ی قدرت وزیبایی،
خدا را در آن می بیند،
و چون زیبا نگر است،
تصمیم گرفته است،
نگاهش را،  به انسانها وزندگی ،
زیباتر کند.
کسی چه می داند،
شاید، به موج مواج دریا، نظر دارد،
و می اندیشد،
چگونه زندگی کند، تا قله های رفیع ترقی را،
یکی پس از دیگر بپیماید..
وشاید هم،
عزم جزم کرده است،
شناگر. ماهری شود،
تا مابقی عمرش را،
سوار بر موج مواج دریا شود،
عاشقانه نفس بکشد و
شادمانه، روی آب برقصد..
کسی چه می‌داند....
اما او،
هنوز نمی داند،
جوانی چشم انتطار یک لبخند
زیبایش هست،
تا زندگی را از سر آغاز کند....

#کاظم_حسن_تبار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دوستت_دارم
این #دوست داشتن انقدر دلچسب است که
طعم گس تمام دلتنگیِ #غروبِ روزهای نبودنت را
با شیرینی یادِ لبخند #چشمانت دلنشین می کند
هر چند که حاصل این #عشق و #دلدادگی
تکرار و تکرارِ هر روزه ی #تنهایی باشد
که نبض #قلب خسته ام را نا منظم می کند؛؛

دستان #عاشقم دیگر
امیدی به گرفتن دستان #عشق #تو #ندارند
و ابرهای #دلتنگی ام در #حسرت شانه ای امن
برای #باریدن در خود خواهند غُرید
و می دانم در سرمای انجمادِ
دوری و اندوه نبودن هایت خواهند شکست
و برهوت #تنهایی ام #سیراب از حضور #تو نمی شود ..‌

اما من کم نمی آورم
در #دشت #ارغوانی #قلبم امیدوارانه
جوانه های بودنت را می کارم
از پای نمی افتم در مسیر #عشق اهورایی تو
و دست از رویای شیرین با #تو بودن نخواهم کشید..‌!!

#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#غروب و حوالے ڪوچه ی
ذَنبقِ گُر گرفته
شعله ے یاد تو و چشمانے
نم گرفته
گریه باد و لبخند #غروب
من و ڪوله بار خیال تو
حسرت و قهقه نبودنت
پیچک نسترن
روے دیوار و هِق هِق من
مچاله شدن دلتنگیم در آغوش
شعر
چشمک زدن احساسم
به حس حظور تو
#غروب و من و شُرشُر خیالت
روے ایوان شانه هاے مردانه ام
#غروب و لَنگ زدن واژه ها
بر بستر دفتر عاشقانه هاے
تو
ردِ دست هاے زنانه ات روے
این #غروب یخے
و باز هم اشک گل یاد تو
مے غلطد به حوالے چشمان
#غروب

#سیامڪ_جعفرے‌‌
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر
ضیافت شعری ست
با دم‌نوشی از
#مهر‌_نگاهت
در فنجانی به رنگِ #عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه
#غروب_خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام عصر و
غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بند
د.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر
ضیافت شعری ست
با دم‌نوشی از
#مهر‌_نگاهت
در فنجانی به رنگِ #عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه
#غروب_خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام عصر و
غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بند
د.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر
ضیافت شعری ست
با دم‌نوشی از
#مهر‌_نگاهت
در فنجانی به رنگِ #عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه
#غروب_خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام عصر و
غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بند
د.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در سرآشیبِ غم انگیزِ #غروب_جمعه
ارتفاع اندوهم را
سقوط می شوم
بردیواری مبهوت!
گلبوتهٔ احساس
در ساحت متروکهٔ هستی ام
خشکیده است
نگاه‌ کن
دلتنگی
آدم‌ها را شاعر می‌کند
کاش دلتنگی
دست از سر
غروب هایش بردارد.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀