فریدون مشیری
۳۰ شهریور ۱۳۰۵_ ۳ آبان ۱۳۷۹
در زیر این نیلیسپهر بیکرانه
چندان که یارا داشتم، در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
با این صدای خسته، شاید خفتهای را
در چار سوی این جهان بیدار کردم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم
وز غصۀ مردم ، شبی صد بار مردم
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
۳۰ شهریور ۱۳۰۵_ ۳ آبان ۱۳۷۹
در زیر این نیلیسپهر بیکرانه
چندان که یارا داشتم، در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
با این صدای خسته، شاید خفتهای را
در چار سوی این جهان بیدار کردم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم
وز غصۀ مردم ، شبی صد بار مردم
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Forwarded from 🌼مولانای جان🌼
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلاویزترین...
دوستت دارم » را
#فریدون_مشیری
با اجرای استاد #رشید_کاکاوند
┄✨❊🌼❊✨┄
دوستت دارم » را
#فریدون_مشیری
با اجرای استاد #رشید_کاکاوند
┄✨❊🌼❊✨┄
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دوستی
دل من دير زمانی است كه میپندارد:
«دوستی» نيز گلیست؛
مثل نيلوفر و ناز،
ساقهی ترد ظريفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنكه روا میدارد
جانِ اين ساقهی نازك را - دانسته- بيازارد!
در زمينی كه ضمير من و توست،
از نخستين ديدار،
هر سخن، هر رفتار،
دانه هايیست كه می افشانيم.
برگ و باری است كه می رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش «مهر» است
گر بدانگونه كه بايست به بار آيد،
زندگی را به دلانگيزترين چهره بيارايد.
آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف،
كه تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بینيازت سازد، از همه چيز و همه كس.
زندگی، گرمی دلهای به هم پيوستهست
تا در آن دوست نباشد همه درها بستهست.
در ضميرت اگر اين گل ندميدهست هنوز،
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو كاشت.
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان
خرج میبايد كرد.
رنج میبايد برد.
دوست میبايد داشت!
با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد
با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند
دست يكديگر را
بفشاريم به مهر
جام دل هامان را مالامال از ياری، غمخواری
بسپاريم به هم
بسراييم به آواز بلند:
- شادی روی تو! ای ديده به ديدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه، عطر افشان گلباران باد!
#فریدون_مشیری
📙از دفتر: از دیار آشتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل من دير زمانی است كه میپندارد:
«دوستی» نيز گلیست؛
مثل نيلوفر و ناز،
ساقهی ترد ظريفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنكه روا میدارد
جانِ اين ساقهی نازك را - دانسته- بيازارد!
در زمينی كه ضمير من و توست،
از نخستين ديدار،
هر سخن، هر رفتار،
دانه هايیست كه می افشانيم.
برگ و باری است كه می رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش «مهر» است
گر بدانگونه كه بايست به بار آيد،
زندگی را به دلانگيزترين چهره بيارايد.
آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف،
كه تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بینيازت سازد، از همه چيز و همه كس.
زندگی، گرمی دلهای به هم پيوستهست
تا در آن دوست نباشد همه درها بستهست.
در ضميرت اگر اين گل ندميدهست هنوز،
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو كاشت.
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان
خرج میبايد كرد.
رنج میبايد برد.
دوست میبايد داشت!
با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد
با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند
دست يكديگر را
بفشاريم به مهر
جام دل هامان را مالامال از ياری، غمخواری
بسپاريم به هم
بسراييم به آواز بلند:
- شادی روی تو! ای ديده به ديدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه، عطر افشان گلباران باد!
#فریدون_مشیری
📙از دفتر: از دیار آشتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حريق خزان بود
همه برگها آتش سرخ
همه شاخهها شعلهی زرد
درختان همه دود پيچان به تاراج باد
و برگی كه
میسوخت میريخت میمرد
و جامی سزاوار چندين هزار آفرين
كه بر سنگ میخورد
من از جنگل شعلهها میگذشتم
همه هستیام جنگلی شعلهور بود
كه توفان بیرحم اندوه
به هر سو كه میخواست
میتاخت میكوفت میزد
به تاراج میبرد
و جانی كه چون برگ
میسوخت میريخت میمرد
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همه برگها آتش سرخ
همه شاخهها شعلهی زرد
درختان همه دود پيچان به تاراج باد
و برگی كه
میسوخت میريخت میمرد
و جامی سزاوار چندين هزار آفرين
كه بر سنگ میخورد
من از جنگل شعلهها میگذشتم
همه هستیام جنگلی شعلهور بود
كه توفان بیرحم اندوه
به هر سو كه میخواست
میتاخت میكوفت میزد
به تاراج میبرد
و جانی كه چون برگ
میسوخت میريخت میمرد
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پاییزِ سردِ زرد،
با سبز و سرخِ باغ چه گویم چهها نکرد!
با یک لهیب، شعله بر افروخت در چنار
با یک نهیب، رنگ ربود از رخِ چمن
گیسوی بید را، کند و به خاک ریخت
یاقوت ناربن را، بر سنگ زد گریخت
پیچید تازیانه بر اندام ناروَن
توفان سهمناک،
پاشید خاک بر رخ خورشیدهای تاک
ماند از سیاهکاری او، باغ، بیچراغ
شبها دگر نتابید، مهتابِ نسترن
یغماگران باد، درهای گنج خانه گشودند
هر جا که لطف و ناز،
هر سو که رنگ و بوی، ربودند
مرغان نغمهخوان را،
خار و خسی به جا
ننهادند، از لانه از وطن.
تا کی دوباره جلوه کند چهرهی بهار،
در آشیان من؟!
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با سبز و سرخِ باغ چه گویم چهها نکرد!
با یک لهیب، شعله بر افروخت در چنار
با یک نهیب، رنگ ربود از رخِ چمن
گیسوی بید را، کند و به خاک ریخت
یاقوت ناربن را، بر سنگ زد گریخت
پیچید تازیانه بر اندام ناروَن
توفان سهمناک،
پاشید خاک بر رخ خورشیدهای تاک
ماند از سیاهکاری او، باغ، بیچراغ
شبها دگر نتابید، مهتابِ نسترن
یغماگران باد، درهای گنج خانه گشودند
هر جا که لطف و ناز،
هر سو که رنگ و بوی، ربودند
مرغان نغمهخوان را،
خار و خسی به جا
ننهادند، از لانه از وطن.
تا کی دوباره جلوه کند چهرهی بهار،
در آشیان من؟!
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به خارزار جهان ، گل به دامنم ، با عشق
صفای روی تو ، تقدیم میکنم ، با عشق
در این سیاهی و سردی بسان آتشگاه
همیشه گرمم همواره روشنم با عشق
همین نه جان به ره دوست می فشانم شاد
به جان دوست ، که غمخوار دشمنم ، باعشق
به دست بسته ام ای مهربان ، نگاه مکن
که بیستون را از پا درافکنم ، با عشق
دوای درد بشر یک کلام باشد و بس
که من برای تو فریاد میزنم : با عشق
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صفای روی تو ، تقدیم میکنم ، با عشق
در این سیاهی و سردی بسان آتشگاه
همیشه گرمم همواره روشنم با عشق
همین نه جان به ره دوست می فشانم شاد
به جان دوست ، که غمخوار دشمنم ، باعشق
به دست بسته ام ای مهربان ، نگاه مکن
که بیستون را از پا درافکنم ، با عشق
دوای درد بشر یک کلام باشد و بس
که من برای تو فریاد میزنم : با عشق
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه جای ماه
که حتی شعاع فانوسی
در این سیاهی جاوید کورسو نزند.
به جز طنین قدمهای عابران ملول
صدای پای کسی
سکوت مرتعش شهر را نمیشکند.
به هیچ کوی و گذر
صدای خنده مستانهای نمیپیچد
کجا رها کنم این بار غم که بر دوش است؟
چراغ میکدهی آفتاب خاموش است!
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که حتی شعاع فانوسی
در این سیاهی جاوید کورسو نزند.
به جز طنین قدمهای عابران ملول
صدای پای کسی
سکوت مرتعش شهر را نمیشکند.
به هیچ کوی و گذر
صدای خنده مستانهای نمیپیچد
کجا رها کنم این بار غم که بر دوش است؟
چراغ میکدهی آفتاب خاموش است!
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همواره تویی
شبها، که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو میخوانَدَم از لایتناهی
آوای تو میآردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
امواج نوای تو، به من میرسد از دور
دریایی و من تشنهی مهر تو، چو ماهی
وین شعله که با هر نَفَسَم میجهد از جان
خوش میدهد از گرمی این شوق، گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی
#فریدون_مشیری
📙از دفتر: "از_خاموشی "
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبها، که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو میخوانَدَم از لایتناهی
آوای تو میآردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
امواج نوای تو، به من میرسد از دور
دریایی و من تشنهی مهر تو، چو ماهی
وین شعله که با هر نَفَسَم میجهد از جان
خوش میدهد از گرمی این شوق، گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی
#فریدون_مشیری
📙از دفتر: "از_خاموشی "
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من، از زبان آب، پرنده، نسیم، ماه
با مردم زمانه سخن ها سروده ام
درد درخت را
در زیر تازیانهء بیداد برق و باد
درپیش چشم مردمِ عالم گشوده ام
تا از زبان صبح
نور امید را به شما ارمغان کنم،
#فریدون_مشیری
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با مردم زمانه سخن ها سروده ام
درد درخت را
در زیر تازیانهء بیداد برق و باد
درپیش چشم مردمِ عالم گشوده ام
تا از زبان صبح
نور امید را به شما ارمغان کنم،
#فریدون_مشیری
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من، از زبان آب، پرنده، نسیم، ماه
با مردم زمانه سخن ها سروده ام
درد درخت را
در زیر تازیانهء بیداد برق و باد
درپیش چشم مردمِ عالم گشوده ام
تا از زبان صبح
نور امید را به شما ارمغان کنم،
#فریدون_مشیری
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با مردم زمانه سخن ها سروده ام
درد درخت را
در زیر تازیانهء بیداد برق و باد
درپیش چشم مردمِ عالم گشوده ام
تا از زبان صبح
نور امید را به شما ارمغان کنم،
#فریدون_مشیری
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مشت می کوبم بر در
پنجره می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم:
- آی!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی،
سر کوهی،
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه!
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!
من به فریاد،
همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد،
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها،
محتاجم.
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما «-خفته چند-!»
چه کسی می آید با من فریاد کند؟
#فریدون_مشیری
از دفتر: از_خاموشی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پنجره می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم:
- آی!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی،
سر کوهی،
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه!
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!
من به فریاد،
همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد،
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها،
محتاجم.
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما «-خفته چند-!»
چه کسی می آید با من فریاد کند؟
#فریدون_مشیری
از دفتر: از_خاموشی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین
شکوه جادوی رنگین کمان فروردین
شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود
سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود
دوباره چهره نوروز و شادمانی عید
دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار وهفت سین
#فریدون_مشیری
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شکوه جادوی رنگین کمان فروردین
شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود
سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود
دوباره چهره نوروز و شادمانی عید
دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار وهفت سین
#فریدون_مشیری
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قناری ها سرود صبح می خوانند!
من آنجا چشم در راه توأم ناگاه
تو را از دور می بینم که می آیی
تو را از دور می بینم که میخندی
تو را از دورمی بینم،
که می خندی و می آیی!
نگاهم باز،
حیرانِ تو خواهد ماند!
سراپا چشم خواهم شد،
تو را در بازوان خویش خواهم دید!
سرشک اشتیاقم،
شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد!
تنم را از شراب شعر چشمان تو
خواهم سوخت!
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند!
تبسم های شیرین تو را
با بوسه خواهم چید
و گر بختم کند یاری
در آغوش تو ای افسوس
سیاهی تار می بندد!
#فریدون_مشیری
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قناری ها سرود صبح می خوانند!
من آنجا چشم در راه توأم ناگاه
تو را از دور می بینم که می آیی
تو را از دور می بینم که میخندی
تو را از دورمی بینم،
که می خندی و می آیی!
نگاهم باز،
حیرانِ تو خواهد ماند!
سراپا چشم خواهم شد،
تو را در بازوان خویش خواهم دید!
سرشک اشتیاقم،
شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد!
تنم را از شراب شعر چشمان تو
خواهم سوخت!
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند!
تبسم های شیرین تو را
با بوسه خواهم چید
و گر بختم کند یاری
در آغوش تو ای افسوس
سیاهی تار می بندد!
#فریدون_مشیری
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ژالهها برده سبق از الماس
لالهها برده گرو از یاقوت،
دو کبوتر به سپیدی چون عاج
رفته تا عرش به سیر ملکوت،
جز همان زمزمهٔ مبهم رود
همه جا غرق در امواج سکوت
#فریدون_مشیری
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لالهها برده گرو از یاقوت،
دو کبوتر به سپیدی چون عاج
رفته تا عرش به سیر ملکوت،
جز همان زمزمهٔ مبهم رود
همه جا غرق در امواج سکوت
#فریدون_مشیری
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوست
مثل گل , صحبت دوست
مثل پرواز , کبوتر
می و موسیقی و مهتاب و کتاب
کوه , دریا , جنگل , یاس , سحر
این ها همه یک سو و یک سوی دگر
چهره ی همچو گل تازه تو !
دوست دارم همه عالم را لیک
"هیچ کس را نه به اندازه تو ! "
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوست
مثل گل , صحبت دوست
مثل پرواز , کبوتر
می و موسیقی و مهتاب و کتاب
کوه , دریا , جنگل , یاس , سحر
این ها همه یک سو و یک سوی دگر
چهره ی همچو گل تازه تو !
دوست دارم همه عالم را لیک
"هیچ کس را نه به اندازه تو ! "
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بگذار سر به سینه ی من تا كه بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید كه بیش از این نپسندی به كار عشق
آزار این رمیده ی سر در كمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست؟عشق كدامست؟ غم كجاست؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آن چنان كه اگر بینمت به كام
خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت
شاید كه جاودانه بمانی كنار من
ای نازنین كه هیچ وفا نیست با مَنَت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون كبوتری كه پرم در هوای تو
یك شب ستاره های ترا دانه چین كنم
با اشك شرم خویش بریزم به پای تو
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید كه بیش از این نپسندی به كار عشق
آزار این رمیده ی سر در كمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست؟عشق كدامست؟ غم كجاست؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آن چنان كه اگر بینمت به كام
خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت
شاید كه جاودانه بمانی كنار من
ای نازنین كه هیچ وفا نیست با مَنَت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون كبوتری كه پرم در هوای تو
یك شب ستاره های ترا دانه چین كنم
با اشك شرم خویش بریزم به پای تو
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀