به آذر که میرسی
سوز عاشقی به اوج می رسد
از کثرت پاییز دلداده
آنقدر که تو عاشقی را
بهتر معنا می کنی
با گرمای سرما دیده
به آذر که می رسی
حضور یلدا خاطرت را
پر می کند بسان عطری خوشبو
از انار و هندوانه و دل رمیده
که شوق بودنی طلب می کنی
و باز با تنهایی ات مدارا می کنی
با آذر که می رسی
اینبار دست و صورت تو تنها نیست
که حس می کنند حضور سرما را
هر سلول و یاخته ای طلب می کند
لمس دستی و حضور گرما را
به آذر که میرسی
انگار به آخر میرسی
تمنای نگاهت دلبرانه تر می شود
از هر نگاهی
ساز و ریتم تپش قلبت
ناهمگون تر می شود از هر زمانی
به آذر که میرسی...
#سیدمجتبی_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سوز عاشقی به اوج می رسد
از کثرت پاییز دلداده
آنقدر که تو عاشقی را
بهتر معنا می کنی
با گرمای سرما دیده
به آذر که می رسی
حضور یلدا خاطرت را
پر می کند بسان عطری خوشبو
از انار و هندوانه و دل رمیده
که شوق بودنی طلب می کنی
و باز با تنهایی ات مدارا می کنی
با آذر که می رسی
اینبار دست و صورت تو تنها نیست
که حس می کنند حضور سرما را
هر سلول و یاخته ای طلب می کند
لمس دستی و حضور گرما را
به آذر که میرسی
انگار به آخر میرسی
تمنای نگاهت دلبرانه تر می شود
از هر نگاهی
ساز و ریتم تپش قلبت
ناهمگون تر می شود از هر زمانی
به آذر که میرسی...
#سیدمجتبی_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
دل است دیگر...
گاهی جبار تر از هر حاکمی آمرانه میشود
گاهی بی صداتر از افول خواهش، پروانه میشود
گاهی به نیابت نرگسی چشمانی
بی پرواتر از هر خاطره دلبرانه می شود
گاهی با تمنای سلامی صادقانه می شود
دل است دیگر...
گاهی مرز نمی شناسد
گاهی با نگاهی دائم مینوازد
گاهی بی نگاه یاری می بازد
گاهی برای بدست آوردن راه می سازد
گاهی سرخوش از هر حاجتی
باز به دلتنگی اش می نازد
دل است دیگر ...
گاهی شرم از رخسار نمی بیند
گاهی سرخی روی یار و لحن بی کلام مرا هم نمی شناسد
گاهی جز عطر تن یار، هیچ مشکی را نمی بوید
گاهی جز افق خیالش هیچ قامتی را نمی سوید
دل است دیگر...
گاهی بی بال پروانه، با هر نیابتی پروانگی میکند
گاهی با هر صدای آشنایی زندگی میکند
گاهی قسم می دهد به عشق که سادگی کند
گاهی به تاراج خزینه های صبر، باز هم افتادگی می کند
گاهی به یاد طراوت دستی دلدادگی می کند
گاهی خوشتر از هر غزلی به خیام زبانی بردگی می کند
دل است دیگر...
گاهی قدم بی میل جای هر قدمی نمی گذارد
گاهی به خیال خوشش به هر خیالی نمی بازد
گاهی عصیان روابط نامفهوم را نمی خواهد
گاهی نشدن این فرض محال را نمی داند
گاهی لخظه ای از نشاط یادی نمی کاهد
گاهی با هر تیشه دردی ترک بر نمی دارد
دل است دیگر...
نمیدانم قصه از آغاز چنین بود؟
یا به حریم چشم تو
از هم تنیده شد این تار و پود؟
هرچه بود، فدایی تو شد چه زود!!
مرا در بند کریمانه تو نمود
دل است دیگر...
#سیدمجتبی_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل است دیگر...
گاهی جبار تر از هر حاکمی آمرانه میشود
گاهی بی صداتر از افول خواهش، پروانه میشود
گاهی به نیابت نرگسی چشمانی
بی پرواتر از هر خاطره دلبرانه می شود
گاهی با تمنای سلامی صادقانه می شود
دل است دیگر...
گاهی مرز نمی شناسد
گاهی با نگاهی دائم مینوازد
گاهی بی نگاه یاری می بازد
گاهی برای بدست آوردن راه می سازد
گاهی سرخوش از هر حاجتی
باز به دلتنگی اش می نازد
دل است دیگر ...
گاهی شرم از رخسار نمی بیند
گاهی سرخی روی یار و لحن بی کلام مرا هم نمی شناسد
گاهی جز عطر تن یار، هیچ مشکی را نمی بوید
گاهی جز افق خیالش هیچ قامتی را نمی سوید
دل است دیگر...
گاهی بی بال پروانه، با هر نیابتی پروانگی میکند
گاهی با هر صدای آشنایی زندگی میکند
گاهی قسم می دهد به عشق که سادگی کند
گاهی به تاراج خزینه های صبر، باز هم افتادگی می کند
گاهی به یاد طراوت دستی دلدادگی می کند
گاهی خوشتر از هر غزلی به خیام زبانی بردگی می کند
دل است دیگر...
گاهی قدم بی میل جای هر قدمی نمی گذارد
گاهی به خیال خوشش به هر خیالی نمی بازد
گاهی عصیان روابط نامفهوم را نمی خواهد
گاهی نشدن این فرض محال را نمی داند
گاهی لخظه ای از نشاط یادی نمی کاهد
گاهی با هر تیشه دردی ترک بر نمی دارد
دل است دیگر...
نمیدانم قصه از آغاز چنین بود؟
یا به حریم چشم تو
از هم تنیده شد این تار و پود؟
هرچه بود، فدایی تو شد چه زود!!
مرا در بند کریمانه تو نمود
دل است دیگر...
#سیدمجتبی_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.. و یاد تو عجیب کوک می کند
نبض ضربانی که هبچوقت
بی یاد تو در رگ هایم نزد
تا حرارت وجودم
مدیون مهر لایزال تو باشد
و این زندگی
که مملوء از خاطره های توست
فقط مانده حضور حضرتت
که پایان دهد
به تمام نبودن های زجرآور
و نشدن های رقت آور
که روز مرا
بی لمس دستانت به شب
و شب مرا بی آغوش گرمت
به سیاهی ترس کشاندهست
و صبر و تحملی که دیگر
نماندهست
#سیدمجتبی_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نبض ضربانی که هبچوقت
بی یاد تو در رگ هایم نزد
تا حرارت وجودم
مدیون مهر لایزال تو باشد
و این زندگی
که مملوء از خاطره های توست
فقط مانده حضور حضرتت
که پایان دهد
به تمام نبودن های زجرآور
و نشدن های رقت آور
که روز مرا
بی لمس دستانت به شب
و شب مرا بی آغوش گرمت
به سیاهی ترس کشاندهست
و صبر و تحملی که دیگر
نماندهست
#سیدمجتبی_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
... و یاد تو عجیب کوک می کند
نبض ضربانی که هبچوقت
بی یاد تو در رگ هایم نزد
تا حرارت وجودم
مدیون مهر لایزال تو باشد
و این زندگی
که مملوء از خاطره های توست
فقط مانده حضور حضرتت
که پایان دهد
به تمام نبودن های زجرآور
و نشدن های رقت آور
که روز مرا
بی لمس دستانت به شب
و شب مرا بی آغوش گرمت
به سیاهی ترس کشاندهست
و صبر و تحملی که دیگر
نماندهست
#سیدمجتبی_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
... و یاد تو عجیب کوک می کند
نبض ضربانی که هبچوقت
بی یاد تو در رگ هایم نزد
تا حرارت وجودم
مدیون مهر لایزال تو باشد
و این زندگی
که مملوء از خاطره های توست
فقط مانده حضور حضرتت
که پایان دهد
به تمام نبودن های زجرآور
و نشدن های رقت آور
که روز مرا
بی لمس دستانت به شب
و شب مرا بی آغوش گرمت
به سیاهی ترس کشاندهست
و صبر و تحملی که دیگر
نماندهست
#سیدمجتبی_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀