💖کافه شعر💖
2.77K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی
با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی

باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی
باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی

هرچنــدعاشق می شدم بی طاقتیهای دلم
تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی

تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی
جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟

با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم
خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی!

من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای
در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی

غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها
میترسم ازتنها شدن چون دست وپاگیرم کنی

#دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی
با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی

باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی
باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی

هرچنــدعاشق می شدم بی طاقتیهای دلم
تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی

تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی
جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟

با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم
خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی!

من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای
در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی

غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها
میترسم ازتنها شدن چون دست وپا گیرم کنی

#سالار_زندی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
باخـودم گفتم درآغوشت بمیرم زندگیست
باخودت گفتی‌که آغوشت،شبِ درماندگیست

باخودم گفتم کنارت ساحلِ آرامش است
باخودت گفتی کنارم سیــل در بارندگیست!

پیشِ خودگفتم،صبودی،آخرین شایسته ای
باخودت گفتی که این هم آخـر دیوانگیست!

باخودت گفتم چگونه عاشقِ چشمت شدم
باخودم گفتی که عاشق، عاشق دلدادگیست!

با تو می گفتم که می میرد دلـــم با رفتنت
رفتیُ وگفتی که این،اقرارِ در شرمنـدگیست!

هرچه را گفتی و گفتم ، عاقبت تقدیر شــد
آخرین نکته، هــمیــن ها کار و بار زندگیست!

#سالار_زندی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پُل زدم،  پهلو گرفتی، آمدی، ساحل نشستی
پا درآوردی، زدی پـل را به رویِ دل شکستی

تازه لیلــی... ! درکـــفِ دستـــم نهــادم آبــرو
تا تو را لیـلا کنم در عاشقی هرجا که هستی؟

شهرهٔ شهرِ گل اندامان شدی، با عشقِ من
غیره من بال و پرِ کی را گرفتی یا شکستی؟

نسخهٔ ماراکه پیچیدی، بیا با نسخه پیچی
مــردم این شهــر را، کافر بکن دربت پرستی!

دست و بالت بازشد، دستی بگیر ای جانِ دلها
تا دعــایِ عشــق دنبالت کـند ،هرجـا نشستی!

#سالار_زندی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی
با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی

باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی
باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی

هرچنــدعاشق می شدم  بی طاقتیهای دلم
تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی

تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی
جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟

با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم
خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی!

من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای
در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی

غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها
میترسم ازتنها شدن چون دست وپاگیرم کنی

#دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی
با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی

باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی
باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی

هرچنــدعاشق می شدم  بی طاقتیهای دلم
تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی

تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی
جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟

با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم
خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی!

من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای
در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی

غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها
میترسم ازتنها شدن چون دست وپا گیرم کنی

#سالار_زندی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی
با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی

باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی
باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی

هرچنــدعاشق می شدم  بی طاقتیهای دلم
تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی

تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی
جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟

با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم
خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی!

من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای
در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی

غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها
میترسم ازتنها شدن چون دست وپاگیرم کنی

#دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی
با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی

باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی
باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی

هرچنــدعاشق می شدم  بی طاقتیهای دلم
تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی

تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی
جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟

با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم
خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی!

من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای
در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی

غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها
میترسم ازتنها شدن چون دست وپا گیرم کنی

#سالار_زندی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀