💖کافه شعر💖
2.28K subscribers
4.27K photos
2.8K videos
11 files
934 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
عالیجناب شعرهایم
امشب من هستم و
شاعری غرق در شعرهایی که
دوست داشتنش
چون قاصدکی سرگردان
میان کوچه های غربت رهاست و
دلتنگی
امانش را بریده است و
نفسهای تب الوده اش را
به شماره انداخته است !

دوستت دارم
ای عشق ای دست نیافتنی ترین
نمیدانم کی در گوشه ایی خلوت
به تماشایت خواهم نشست و
اولین بوسه ی عشق را
از لبانت خواهم چید ..


#مینو_پناهپور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا سحر ،منتظرت خیره به در می‌میرم
برسد ،یا نرسد از تو خبر ، می میرم

زده غم، صاعقه بر خرمن جانم چه کنم؟
تو به دادم نرسی ،وقت خطر می میرم

ترسم اینست ،به این فاصله عادت بکنی
دیگر از من، نکنی یادی اگر  می میرم

زیر این، سقف ترک خورده‌ ی دنیای دلم
شود احساسم اگر، بی تو هدر می میرم

اگر اشکم نشود ،جاری و از برکه‌ی چشم 
به سرش هم نزند فکر سفر، می‌ ميرم

نپرد مرغ دلم هر شب اگر از قفسش...
نزند تا لب ایوان تو  پر ،می میرم

سر راهم نکند ،حادثه ای  سد بشود؟
نزنم  سرزده دیگر به تو سر ، می میرم

تازه وقتی برسم پیش تو از، شدت شوق
چه بیایی چه نیایی، دمِ در می میرم !


#شیوا_صالحی


‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک امروز است ما را نقد ایام
بر او هم اعتمادی نیست تا شام

بیا تا یک دهن پر خنده داریم
به می جان و جهان را زنده داریم

به ترک خواب می‌باید شبی گفت
که زیر خاک می‌باید بسی خفت


#نظامی
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اے نازنین همہ شعرم بہ نام تو جان گرفت
دفترم بہ زُلف تو بوے ارغوان گرفت

قلم بے جان من زِ خیال تو جان گرفت
گویے شعرم بہ چشم تو رنگ ڪهڪشان گرفت

چو می‌شڪافد تیغ آفتاب فرق شب را
نمیدانے قلبِ #صبحم بہ یاد تو ضربان گرفت

تا ڪشیدم دستِ نوازش بہ سرِ خیالِ تو
نمے دانم چرا از ابر آسمانِ دلم باران گرفت

#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای غنچهٔ دمیدهٔ من! یک دهن بخند
خورشیدِ من! ستارهِٔ من ! باغِ من! بخند

افسرده خنده بر لبِ گُل پیشِ رویِ تو
ای خرمنِ شکوفه و گُل! ای چمن! بخند

ای گرم‌پویِ گرم‌تر از عطرِ گُل! برقص
ای خوب‌رویِ خوب‌تر از نسترن ! بخند

تا خونِ نور در رگِ شب‌هایِ من دود،
یک لحظه، ای سپیدهِٔ سیمین بدن ! بخند

ای خنده‌هایِ دلکشِ روشنگرت مرا
تنها ستاره‌هایِ شبِ زیستن! بخند

وی نازخندهٔ تو شکوفانده بر دلم
همچون بهار این‌همه باغِ سخن، بخند

#جناب_حسین_منزوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بحثمان كه ميشد
حرفهاى دلمان را
به زبانِ آهنگ براى يكديگر ميفرستاديم
من با ترانه هاى انتخابى ام تصدقش ميرفتم و
او تا ميتوانست ناز ميكرد...
آنقدر اين بازىِ شيرين ادامه داشت
تا مجبور ميشدم برايش بنويسم:
+آشتى؟
-آشتى
هميشه بحث كردن مشكل را حل نميكند
گاهى بايد حرفِ دلمان را بسِپاريم
به نُت ها...
به ترانه ها...
به آنهايى كه دقيقاً همانجايى كه لال ميشويم
به كمكمان مى آيند
آنهايى كه انگار داستان زندگيمان را از بَر كرده اند
شيرين است
يكبار امتحان كنيد ؛
"زبانِ آهنگ ها را"

#علي_قاضي_نظام

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بمیرم من واسه اون دل شکسته

که چون من خیری از دنیا ندید
ه

#هایده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من برایت کوه کندم ، تو مرا از ریشه ام
عاشقی نه ، بلکه رسوایی ست با تو پیشه ام

لابلای عشق بازی ها نمی بینی مرا
می رسد اما به گوش تو صدای تیشه ام

سال ها بوی شکار تازه ای گیجم نکرد
کاش آن شب هم نمی کردی گذر از بیشه ام

رفتی و غم های من شد صد برابر بیشتر
سنگ دل دیدی چه کردی با دل چون شیشه ام؟

بی وفایی کرده ای اما نمی دانم چرا !
شوق دیدار تو رد شد باز از اندیشه ام


#محمد_شیخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بعدها که زمان گذشت متوجه میشیم چقدر درست بوده که با اصرار کسی رو نگه نداشتیم.
همه‌ی ما لایق رابطه‌ای هستیم که در اون،
برامون تلاش کنن،
دوستمون بدارن و به ما احترام بذارن!
آدمایی که شک دارن،
هنوز درگیر رابطه‌ی قبلی هستن و یا علاقه‌ی مشخصی به ما ندارن، نمیتونن امنیت و عشقِ یه رابطه رو تامین کنن.

#پونه_مقیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
منم و خیال
که با من
و بی من سرگردانند
وقتی تمام رویاهای زیبا
در حوالی دل نازک من اتفاق می افتد،
گاهی که باد درموج گیسوانم می وزد
و نسیم نوازش بر صورتم ترانه می بخشد
مثل.... چند سال پیش
مثل...... چند ماه پیش
مثل... چندساعت پیش

خدا که دور نیست؟
منی که دراین شعر زندگی می کند
هنوز که هنوزه به معجزه اعتقاد دارد
نگو که حق رویاپردازی ندارم
راه نمیروم
حرف که میزنم
بغض که میڪنم
قلم که بدست می گیرم
وقتی که میبنم
احساس را که حس می کنم
وقتی که پاهایم به راه افتند
چه گلی را میان قلبم بکارم
که عطرش را به تمام تنم بپاشم
و زییاترین سخنم را
به نقش نگاه چه کسی بنگارم
تا هیچ وقت از دوست داشتن
من در امان نباشد
خیال
رویا
اوهام
راه نمیروم
با خیالم ..خیال که میبافم.


#ثریا_شجاعی_اصل
#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من همان
جامانده ی این زروقم
غرق در ؛
دریای بی ساحل شدم

دست من پارو شد اما ؛
پای من نایی نداشت
موج ها از هر طرف هم
دست هایم می کشید

سیلیِ طوفان به موج و
حمله ی موجِ خروشان روی من !
طاقتم را می گرفت

قعر دریا گاهی از
موج و تلاطم های بی جا
بهتر است

من اسیر موج و طوفان
غرق در دریای بی ساحل شدم


#افسانه_احمدی_پونه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دل_من
می رود آرام
به دیروز
که رفت
و چه آهسته
به راه
#زندگی
در گذر است
او به جان
آمده است
چمدان دلش
ازجامۀ اندوه
پر است !
#می_روم تا
که کمی
دور شوم!!!
قلمم گفت: نرو
رنگ فردای جهان
سبزتر است.

#فریبا_قربان_کریمی
‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوباره #شب،
با همه ی خیال هایی که می آید
و خواب هایی که می رود‌.
دوباره شب،
با همه ی مجهولاتش
بجز معادله ی چشمانت
که به آغوش کشیده، سپیدی
سیاهی را.

و دوباره تو
و برای همیشه، ما
بدون توقف در مسیر
مگر برای صرف لقمه ای با چاشنی بوسه.
یا چیدن چند ستاره از پولک آسمان
یا فنجانی قهوه برای بیداری
تا صبح فرداها.


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
  اين راه، راهِ بی باكان است ،
          راهِ ديوانگان و مستان.
  با خدا مستی و ديوانگی و بی باكی
                 سود دارد.

             #ابوالحسن_خرقانی



        الهی به مستان میخانه‌ات
        به عقل آفرینان دیوانه‌ات

       به رندان سرمستِ آگاه دل
      که هرگز نرفتند جز راهِ دل

       به اندُه‌ پرستانِ بی پا و سر
     به شادی فروشانِ بی شور و شر

         به میخانهٔ وحدتم راه ده
         دل زنده و جان آگاه ده


            #رضی_الدین_آرتیمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.



دوست دارم
هر صبح
طنین خوش آهنگ صدای تو
در جانم بپیچد
باغ احساسم را
همچون نسیم روح نواز بهاری
نوازش دهد؛
طلوع هر روز چشمانم
رو به افق نگاه تو باشد
دستانم با گره ی دستان تو
شکوفه دهد و سبز شود
و عطر رازقی وجود تو
تمام دشت قلبم را پر کند
زیرا که
به شوق بودن تو
به معجزه ی عشق ایمان آورده ام
زندگی را با تمام ناملایماتش پذیرفته ام
و این لبان خندان توست
که شوقی ابدی در دلم می آفریند برای زیستن...

دوست داشتن توست
که به بودنم در این جهان
معنا و زیباییِ حضور می بخشد....


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشم میگونت که با ابرو تبانی میکند
ساز دل همپای عشقت نغمه خوانی میکند

بی نصیبی بی سرانجامی مرامِ عاشقیست
پیرِ عشقت هستم امّا دل جوانی میکند

جوهر تاک است لبهایت، که مستش میشوم
ساقی ات امشب چرا نامهربانی میکند؟!

باز هم لب با دلم دستِ تبانی داده است
خنده را افشا و غم را بایگانی میکند

طاقتم را طاق کرده طاق ابروهای تو
قامتم را حسرتت آخر کمانی میکند

کاش دستم را بگیری و دلت باور کند
با تو بودن قلب من را آسمانی میکند

مرگ من پایانِ کارت نیست باور کن که عشق
در دلم یادِ دلت را جاودانی میکند


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آهِ عالمسوز را در سینه دزدیدن چرا؟
برق را پیراهنِ فانوس پوشیدن چرا

در میانِ رفته و آینده داری یک نفس
اینقدر هنگامه بر یک دم فرو‌چیدن چرا

جامه‌ای کز تن نروید، رزقِ مقراضِ فناست
بر لباسِ عاریت چون خار چسبیدن چرا

فوت شد گر از تو دنیا، دشمنی در خاک رفت
دست بر دست از سرِ افسوس مالیدن چرا

از حباب و موج، دریا می‌دهد تاج و کَسَر
بر سرِ این خرقهٔ صد پاره لرزیدن چرا

دستِ افسوسی است هر برگی که می‌روید ز شاخ
در چنین ماتم‌سرایی، هرزه‌خندیدن چرا

چیست دنیا تا به آن آلوده سازی دست خویش؟
بر سرِ خوانِ سلیمان کاسه‌لیسیدن چرا

آبِ حیوان در عقیقِ صبر پنهان کرده‌اند
این چنین آبِ گوارایی ننوشیدن چرا

در چنین وقتی که خوانِ فیض گسترده است صبح
چون گرانجانان ز جای خود نجنبیدن چرا

زین گلستان عاقبت چون باد می‌باید گذشت
بر درختی هر زمان چون تاک‌پیچیدن چرا

ترکِ کوشش دامنِ منزل به دست‌آوردن است
راهِ خود را دور می‌سازی ز کوشیدن چرا

درخورِ تلخی است صائب هر دوا را خاصیت
از سرِ رغبت حدیثِ تلخ نشنیدن چرا؟

#صائب_تبریزی
📙 غزل شمارهٔ ۴۰

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#گرشارضایی
#تقدیم_شما_عزیزان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀