💖کافه شعر💖
2.77K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
به روی کاغذ کاهی  دو قلب زار   کشیدم
برای جلب توجه  دو تا انار کشیدم

شبی به عشق بهاران  به شوق تازه شدن ها
گل بنفشه و سوسن رج و قطار کشیدم

خطی قشنگ و موازی  به رنگ بال کلاغان
به ابروان کمان و دو چشم یار  کشیدم

برای ثانیه هایی که با شتاب  گذشتند
چه بی صدا و شکسته ببین ،  هوار کشیدم

خزان همیشه به گلها  چه فتنه ها که نکردست
برای ماتم پنهان  کمی بهار کشیدم

به یاد پاک شهیدان ، به برگ لاله ی صحرا
دو بال  زخمی و  خونین به افتخار کشیدم
 
#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
(شتر در خواب بیند پنبه دانه)
برون آمد به آرامی ز خانه

پس آنگه جانب بازار  میوه
روان شد تا ستاند  هندوانه

خوش و خرم سرا پا را  بیاراست
بزک کرد  او سر و گیسو به شانه

چنین گفتا ؛ عیالش را به گرمی
منم دلسوز تو در این زمانه

بگو از شیر مرغ و  جان آدم
برایت من  بگیرم  بی بهانه

مشرف شد به بازار و صدا زد
آهای :  قیمت بگو این هندوانه

بگفتا قیمت هر میوه با او
به رندی و به نرمی  زیرکانه

جهان دور سرش چرخید و چرخید
از این اوج گرانی و فسانه!

پشیمان از هوسها شد چنین گفت
مرا از چه خرید نوبرانه...!؟

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سپرده ای که بگوید دلت هوایی ماست
در انتظار رسیدن به هم صدایی  ماست

چکاوکی  که نشسته به بام خانه ی ما
نماد  عاشق ساده  به با وفایی  ماست

چه دلنواز به دف می زند به شوق طرب  
برای جلب محبت و  همگرایی ماست

درون باغ ارم میدمد بهاران  یاس
تو گفته ای به طراوت و با صفایی ماست

به لب سلام بلندی همیشه می گویم
که این پیام ، نشانی ز  آشنایی ماست

بیا تو همسفرم شو به شهر عشق  رویم
که شهر عشق ، بدان   مقصد نهایی  ماست

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مترسک بی رمق در بهت  پاییز
از این پاییز خونین   غم انگیز

تماشا میکند  ویرانگری  را
زچشمانش روان اشک است و خون نیز

تن فرسوده با  تن پوش  کهنه
نصیبش از  همه دنیا  چه  ناچیز !

کلاغ بد سرشت  از  صبح و تا شب
به جانش میزند با  پنجه ی تیز

گذشت آن شور و دوران طلایی
نه او ماند و نه سرسبزی  جالیز

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عجب بغضی گلو بنشانده پاییز
به لب مُهر سکوت، از غصّه لبریز

تماشا می‌کند ویرانگری را
به هنگام غروبی سرد و مه‌ریز

تو گویی با همه الوان خوش رنگ
شده سهمش فقط با غم گلاویز

اگر چه هست عروس فصل ها لیک
به سر تاجی زِ زَر امّا چه ناچیز

خزان انگشت گزان و مات و مبهوت
از این دیو و دَدانِ فتنه انگیز

در اوج مستی و زیبایی و فَر
به یغما می‌رود، آهسته و ریز

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پیرهنی  هم رنگ دریا کرده آن کولی تنش
گفته اند او را  ز زیبایی هزاران احسنش

لشگری دارد هوادار و همه خواهان او
بس که دلهایی به کف دارد ز خوبی کردنش

موج گرمایی به نرمی می چکد با هر نگاه
بر کویر سینه از چشمان پاک و روشنش

باغی از گلهای  رنگی ،  دسته دسته رازقی
جلوه داده  تا بخواهی بیش از اینها دامنش

از گل یاس سپید و غنچه ی  بابونه ها
گوئیا باغی ز گل   آویخته  بر گردنش

قلب دریایی به او بخشیده عزمی همچو کوه
آن خداوندی که نامیده به زیبایی زنش

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"یلدا مبارک"

امشب،شب مهمانی و بزم شب یلداست
هنگام غزل خوانی و این  سنت زیباست

نوبت به زمستان شده افسانه بسازد
سلطان طبیعت هم از این پس ننه سرماست

بس میوه ، چو  ازگیل،  انار و به و لیمو
آجیل و لبو بر سر این سفره  مهیاست

عشق است پذیرای  چنین  جشن شبانه
هر جا بروی  جمعِ  صمیمانه و غوغاست

شیرین بنما کام خود از شیره ی انگور
این شهد چه بسیار خوشایند و گواراست

چون رفت چو برق آذر و دی از پی اش آمد
این آمد و شد چرخۀ رندانه ی  دنیاست

حافظ تو  بگو  فال  جماعت شب یلدا
هر چند که تقدیر بشر  راز و معماست !

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ دعوتی از هم کنیم عصرانه با چایی داغ
یا هر از گاهی بگیریم از همه خویشان سراغ

گوشه ی دنجی،  گپ و گفتی، مرور خاطرات
ساعتی بی دغدغه پهلوی هم حال ِ  فراغ

گل بگوییم و گلی  هم بشنویم از یکدگر
بی شکایت از مصایب ، یار باشیم و اَیاغ

شاخهای تاک و رز، پیکی زدند از نام  دوست
رقص و موسیقی بپا شد بین گنجشکان باغ

بوی انجیر رسیده عطر سیب ِ سرخ و زرد 
روی پرچین ها ، صدای قار و قار صد کلاغ

صحبت از شادی کنیم و بیخیال روزگار
برفروزیم از سر ِ دل ، شعله ها همچون چراغ

جای خالی رفیقان قدیمی سبز  باد
یادشان را زنده می داریم با چایی داغ

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای واقف ِ اسرار به هر چیز بیا
روشنگر شب‌های غم انگیز بیا

اندوه بزرگی‌ست وفور محنت
ای دافعِ غم‌های گلاویز بیا

طوفان زدگانیم، نداریم نجات
ای منجیِ مردمان بی‌چیز بیا

تب کرده جهان دوا ندارد اثر
جای درنگ نمانده برخیز بیا

هستیم عطشناک به جام مِیِ عدل
یک جمعه، سوار توسن و تیز بیا

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو بارشی و جوانه از توست
مهتاب و شب و ترانه از توست

من شمع تو، نیمه جان و سردم
گرما و تب و زبانه از توست

سر فصل نوشته و سرودم
ای عشق نهان، بهانه از توست

ای یوسف من، تو گنجِ دربار
مفتاح تویی، خزانه از توست

هر صبح برای این قناری
پاشیدن قوت و دانه از توست

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پر می‌کشد خیالم تا اوج آسمانت
راهی بزن بگیرم دستان مهربانت

ای شوق بیکرانه تمثیل جاودانه
سیبی ز خنده خواهم از غنچه‌ی دهانت

ظلمانی و سیاه است شب‌های  بی‌ستاره
روشن بکن شبم را  با نور  کهکشانت

ترکیب عود و سنتور در دستگاه ماهور
زیباترین بیان است از  نام و از  نشانت

من هر نفس کشیدم  همراه تو  دمیدم
در  قلب  خود  ندیدم  جز  نام جاودانت

نوشاترین شرابی عالی‌ترین جنابی
خوبست از تو گفتن، از حسن بیکرانت

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یاریگرِ گل‌های خزان دیده، کجایی؟
ای آن که به جان و دلِ بیمار شفایی

از دغدغه و همهمه و مشغله دوری
خود، قاصدِ صبح و سحری، نور و صدایی

مجموعه‌ی احسان و عطایی و فضیلت
ضدّ ِ ستم و کینه و نیرنگ و ریایی

زیبایی و جذّابیِ یک دشتِ شقایق
نمناکی و دلچسبیِ باران و رهایی

پژواکِ صدایت شده خشنودیِ عاشق
حظّ ِ خوشِ پایانِ صف مهر و صفایی

حیف است که باشی و دل آزرده بمانیم
آیا تو خبردار، ز حال دل مایی؟

#فهیمه_خلیلی‌‌┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ دعوتی از هم کنیم عصرانه با چایی داغ
یا هر از گاهی بگیریم از همه خویشان سراغ

گوشه ی دنجی،  گپ و گفتی، مرور خاطرات
ساعتی بی دغدغه پهلوی هم حال ِ  فراغ

گل بگوییم و گلی  هم بشنویم از یکدگر
بی شکایت از مصایب ، یار باشیم و اَیاغ

شاخهای تاک و رز، پیکی زدند از نام  دوست
رقص و موسیقی بپا شد بین گنجشکان باغ

بوی انجیر رسیده عطر سیب ِ سرخ و زرد 
روی پرچین ها ، صدای قار و قار صد کلاغ

صحبت از شادی کنیم و بیخیال روزگار
برفروزیم از سر ِ دل ، شعله ها همچون چراغ

جای خالی رفیقان قدیمی سبز  باد
یادشان را زنده می داریم با چایی داغ

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرمای جانفرای دگر از اُجاق نیست
مردم چه لاغرند،در این شهرچاق نیست

از ابر جای آب که خون می چکد ببین
کار جهان زار به غیر از فراق نیست

از فقر سفره ها شده کوچک تر و تهی
رفته کباب ناب و دگر جز سماق نیست

شادی کجاست ؟ تا بکند شادمان دمی
برچیده شد بساط طرب اشتیاق نیست

گویا صدایمان به فلک هم نمیرسد
بالا برنده ای چو ملک در اتاق نیست

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ مهربانان دلِ با وسعت دریا دارند
با بدی فاصله در حد ثریا دارند

خانه ای ساخته اند آجرش از جنس وفا
همدلی ، همقدمی هر دو به یکجا دارند

سادگی دست تهی هست مرام آنها
نه غم حال و نه اندیشه ی فردا دارند

کمر همت خود بسته پی خدمت خلق
اجر و پاداش از آن خالق یکتا دارند

صبرشان وسعت بی حد و حسابی دارد
رو به خورشید سوی آخر دنیا دارند

نفروشند به سیم و زرِ ، دنیا خود را
چون سرشتی چه پسندیده و والا دارند

چهره سازند به شادابی گل با لبخند
این مواهب همه از عالم بالا دارند

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ مهربانان دلِ با وسعت دریا دارند
با بدی فاصله در حد ثریا دارند

خانه ای ساخته اند آجرش از جنس وفا
همدلی ، همقدمی هر دو به یکجا دارند

سادگی دست تهی هست مرام آنها
نه غم حال و نه اندیشه ی فردا دارند

کمر همت خود بسته پی خدمت خلق
اجر و پاداش از آن خالق یکتا دارند

صبرشان وسعت بی حد و حسابی دارد
رو به خورشید سوی آخر دنیا دارند

نفروشند به سیم و زرِ ، دنیا خود را
چون سرشتی چه پسندیده و والا دارند

چهره سازند به شادابی گل با لبخند
این مواهب همه از عالم بالا دارند

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀