نگارین روی و شیرین خوی و عنبربوی و سیمین تن
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی
تو گویی در همه عمرم میسر گردد این دولت
که کام از عمر برگیرم و گر خود یک زمانستی
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤️⃟ 🌼═❀
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی
تو گویی در همه عمرم میسر گردد این دولت
که کام از عمر برگیرم و گر خود یک زمانستی
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤️⃟ 🌼═❀
روز نو و شام نو باغ نو و دام نو
هر نفس اندیشه نو نوخوشی و نوغناست
نو ز کجا میرسد کهنه کجا میرود
گر نه ورای نظر عالم بیمنتهاست
عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک
میرود و میرسد نو نو این از کجاست
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر نفس اندیشه نو نوخوشی و نوغناست
نو ز کجا میرسد کهنه کجا میرود
گر نه ورای نظر عالم بیمنتهاست
عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک
میرود و میرسد نو نو این از کجاست
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خامش و دیگر مگو آنک سخن بایدش
اصل سخن گو بجو اصل سخن شاه ماست
شاه شهی بخش جان مفخر تبریزیان
آنک در اسرار عشق همنفس مصطفاست
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اصل سخن گو بجو اصل سخن شاه ماست
شاه شهی بخش جان مفخر تبریزیان
آنک در اسرار عشق همنفس مصطفاست
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چو اندر نیستی
هستست و در هستی
نباشد هست
بیامد آتشی در جان
بسوزانید هستش را
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هستست و در هستی
نباشد هست
بیامد آتشی در جان
بسوزانید هستش را
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خانهٔ معشوقهام معشوق نی
عشق بر نقدست بر صندوق نی
هست معشوق آنک او یکتو بود
مبتدا و منتهاات او بود
چون بیابیاش نمانی منتظر
هم هویدا او بود هم نیز سر
میر احوالست نه موقوف حال
بندهٔ آن ماه باشد ماه و سال
چون بگوید حال را فرمان کند
چون بخواهد جسمها را جان کند
منتها نبود که موقوفست او
منتظر بنشسته باشد حالجو
کیمیای حال باشد دست او
دست جنباند شود مس مست او
گر بخواهد مرگ هم شیرین شود
خار و نشتر نرگس و نسرین شود
آنک او موقوف حالست آدمیست
کو بحال افزون و گاهی در کمیست
صوفی ابن الوقت باشد در منال
لیک صافی فارغست از وقت و حال
حالها موقوف عزم و رای او
زنده از نفخ مسیحآسای او
عاشق حالی نه عاشق بر منی
بر امید حال بر من میتنی
آنک یک دم کم دمی کامل بود
نیست معبود خلیل آفل بود
#مولانای_جان
#مثنوی_معنوی_دفتر_پنجم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشق بر نقدست بر صندوق نی
هست معشوق آنک او یکتو بود
مبتدا و منتهاات او بود
چون بیابیاش نمانی منتظر
هم هویدا او بود هم نیز سر
میر احوالست نه موقوف حال
بندهٔ آن ماه باشد ماه و سال
چون بگوید حال را فرمان کند
چون بخواهد جسمها را جان کند
منتها نبود که موقوفست او
منتظر بنشسته باشد حالجو
کیمیای حال باشد دست او
دست جنباند شود مس مست او
گر بخواهد مرگ هم شیرین شود
خار و نشتر نرگس و نسرین شود
آنک او موقوف حالست آدمیست
کو بحال افزون و گاهی در کمیست
صوفی ابن الوقت باشد در منال
لیک صافی فارغست از وقت و حال
حالها موقوف عزم و رای او
زنده از نفخ مسیحآسای او
عاشق حالی نه عاشق بر منی
بر امید حال بر من میتنی
آنک یک دم کم دمی کامل بود
نیست معبود خلیل آفل بود
#مولانای_جان
#مثنوی_معنوی_دفتر_پنجم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خواننده توانمند موسیقی ایران
🎤 #سحر محمدی
چند بپرسے کہ رخت زرد چیست
از غـم تو اے بت گلرنگ مـن
دوش بہ زهره همـہ شب مےرسید
زارے این قالـب چون چنـگ مـن
صلح بـده جـان مـرا و مـرا
ڪز جہت توست همـہ جنگ من
پـاے من از باد روانتر شـود
گـر تو بگویے کہ بیا لنـگ من
اے تو ز من فارغ و من زار زار
اه چه شوم چون کنے آهنگ من
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🎤 #سحر محمدی
چند بپرسے کہ رخت زرد چیست
از غـم تو اے بت گلرنگ مـن
دوش بہ زهره همـہ شب مےرسید
زارے این قالـب چون چنـگ مـن
صلح بـده جـان مـرا و مـرا
ڪز جہت توست همـہ جنگ من
پـاے من از باد روانتر شـود
گـر تو بگویے کہ بیا لنـگ من
اے تو ز من فارغ و من زار زار
اه چه شوم چون کنے آهنگ من
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون صبح ولای حق دمیدن گیرد
جان در تن زندگان پریدن گیرد
جایی برسد مرد که در هر نفسی
بیزحمتِ چشم، دوست دیدن گیرد
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جان در تن زندگان پریدن گیرد
جایی برسد مرد که در هر نفسی
بیزحمتِ چشم، دوست دیدن گیرد
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای رهیده جان تو از ما و من
ای لطیفهٔ روح اندر مرد و زن
مرد و زن چون یک شود آن یک تویی
چونکه یکها محو شد آنک تویی
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای لطیفهٔ روح اندر مرد و زن
مرد و زن چون یک شود آن یک تویی
چونکه یکها محو شد آنک تویی
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
بار دگر آن صبح
بخندید و بتابید
تا خفتهی صدساله
هم از خواب درآمد
بار دگرآن قاضی
حاجات ندا کـرد
خیزید که آن
فاتح ابواب در آمد
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بار دگر آن صبح
بخندید و بتابید
تا خفتهی صدساله
هم از خواب درآمد
بار دگرآن قاضی
حاجات ندا کـرد
خیزید که آن
فاتح ابواب در آمد
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
اندرآ در خانه یارا ساعتی
تازه کن این جان ما را ساعتی
این حریفان را بخندان لحظهای
مجلس ما را بیارا ساعتی
تا ببیند آسمان در نیم شب
آفتابِ آشکارا ساعتی
تا ز قونیه بتابد نورِ عشق
تا سمرقند و بخارا ساعتی
روز کن شب را به یکدم همچو صبح
بی درنگ و بیمدارا ساعتی
تا ز سینه برزند آن آفتاب
همچو آب از سنگ خارا ساعتی
تا ز دارالمُلکِ دل برهم زند
ملکِ نوشروان و دارا ساعتی
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اندرآ در خانه یارا ساعتی
تازه کن این جان ما را ساعتی
این حریفان را بخندان لحظهای
مجلس ما را بیارا ساعتی
تا ببیند آسمان در نیم شب
آفتابِ آشکارا ساعتی
تا ز قونیه بتابد نورِ عشق
تا سمرقند و بخارا ساعتی
روز کن شب را به یکدم همچو صبح
بی درنگ و بیمدارا ساعتی
تا ز سینه برزند آن آفتاب
همچو آب از سنگ خارا ساعتی
تا ز دارالمُلکِ دل برهم زند
ملکِ نوشروان و دارا ساعتی
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از لشکر صبرم علمی بیش نماند
وز هرچه مرا بود غمی بیش نماند
وین طرفه تر است کز سر عشوه هنوز
دم میدمد و مرا دمی بیش نماند
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وز هرچه مرا بود غمی بیش نماند
وین طرفه تر است کز سر عشوه هنوز
دم میدمد و مرا دمی بیش نماند
#مولانای_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀