.
من از کدام سو، به تو نزدیکتر شوم
افتادم از نفس، نرسیدم به پای تو
نفرت به عشق و عشق به نفرت شبیه شد؛
تلخ است ماجرای من و ماجرای تو
این عشق، جز حکایت دادوستد نبود
مردی برای من که بمیرم برای تو...
#عبدالجبار_کاکایی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
من از کدام سو، به تو نزدیکتر شوم
افتادم از نفس، نرسیدم به پای تو
نفرت به عشق و عشق به نفرت شبیه شد؛
تلخ است ماجرای من و ماجرای تو
این عشق، جز حکایت دادوستد نبود
مردی برای من که بمیرم برای تو...
#عبدالجبار_کاکایی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
چند سالیست که تکلیف دلم روشن نیست
جا به اندازهی تنهایی من در من نیست
چشم میدوزم در چشم رفیقانی که
عشق در باورشان قدّ سر سوزن نیست
دست برداشتم از عشق، که هر دستِ سلام
لمسِ آرامشِ سردیست که در آهن نیست
حس بیقاعدهی عقل و جنون با من بود
درک این حالِ بههمریخته تقریباً نیست
سالها بود از این فاصله میترسیدم
که به کوتاهی دلکندن و دلبستن نیست
رفتم از دست و به آغوش خودم برگشتم
جا به اندازهی تنهایی من در من نیست...
#عبدالجبار_کاکایی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جا به اندازهی تنهایی من در من نیست
چشم میدوزم در چشم رفیقانی که
عشق در باورشان قدّ سر سوزن نیست
دست برداشتم از عشق، که هر دستِ سلام
لمسِ آرامشِ سردیست که در آهن نیست
حس بیقاعدهی عقل و جنون با من بود
درک این حالِ بههمریخته تقریباً نیست
سالها بود از این فاصله میترسیدم
که به کوتاهی دلکندن و دلبستن نیست
رفتم از دست و به آغوش خودم برگشتم
جا به اندازهی تنهایی من در من نیست...
#عبدالجبار_کاکایی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
.
کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشی
کسی که داده مرا از خودم امان، تو نباشی
کجای زندگیام دست میدهد که به تلخی
گریزم از تو و آغوش مهربان، تو نباشی
کجای گریه بخندم، کجای خنده بگریم
که پشت گریه و لبخند، توأمان تو نباشی
کدام قصه بسازم که بیتو رنگ نبازد
کدام شعر بخوانم که در دهان تو نباشی
به رغم عشق من و تو، سپاهِ بددلی و شک
هزار جهد بکردند در جهان، تو نباشی
تو را اگرچه نمییابمت، هنوز برآنم
که در مکان تو نگنجی، که در زمان تو نباشی
هزار چشم تو از هرکجاست خیره به سویم
کجا نگاه کنم من که این و آن تو نباشی...
#عبدالجبار_کاکایی
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشی
کسی که داده مرا از خودم امان، تو نباشی
کجای زندگیام دست میدهد که به تلخی
گریزم از تو و آغوش مهربان، تو نباشی
کجای گریه بخندم، کجای خنده بگریم
که پشت گریه و لبخند، توأمان تو نباشی
کدام قصه بسازم که بیتو رنگ نبازد
کدام شعر بخوانم که در دهان تو نباشی
به رغم عشق من و تو، سپاهِ بددلی و شک
هزار جهد بکردند در جهان، تو نباشی
تو را اگرچه نمییابمت، هنوز برآنم
که در مکان تو نگنجی، که در زمان تو نباشی
هزار چشم تو از هرکجاست خیره به سویم
کجا نگاه کنم من که این و آن تو نباشی...
#عبدالجبار_کاکایی
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
پا به دنيای فرشتهها بذار
رو زمين دنيای بهتر نداری
زخمای روحِ شكستهتو ببند
وقتی عاشقیّ و باور نداری
دنيای فرشتهها تو خواب توست
تو همون عكسای بیرنگِ قديم
پای اسم پهلوونای بزرگ
زير طاقِ آسمونای يتيم
پا به دنيای فرشتهها بذار
دنيای فرشتهها حقيقته
برا تو كه بوی آسمون میدی
گم شدن تو زندگی مصيبته
برا دلدادگی و رها شدن
يه دل شكسته بيشتر نداری
زير بارونِ گلولهها بشين
وقتی عاشقیّ و سنگر نداری
آخرين نشونهی رسيدنی
كه برا هميشه بینشون میشی
پا به دنيای فرشتهها بذار
داری همسايهی آسمون میشی...
#عبدالجبار_کاکایی
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
رو زمين دنيای بهتر نداری
زخمای روحِ شكستهتو ببند
وقتی عاشقیّ و باور نداری
دنيای فرشتهها تو خواب توست
تو همون عكسای بیرنگِ قديم
پای اسم پهلوونای بزرگ
زير طاقِ آسمونای يتيم
پا به دنيای فرشتهها بذار
دنيای فرشتهها حقيقته
برا تو كه بوی آسمون میدی
گم شدن تو زندگی مصيبته
برا دلدادگی و رها شدن
يه دل شكسته بيشتر نداری
زير بارونِ گلولهها بشين
وقتی عاشقیّ و سنگر نداری
آخرين نشونهی رسيدنی
كه برا هميشه بینشون میشی
پا به دنيای فرشتهها بذار
داری همسايهی آسمون میشی...
#عبدالجبار_کاکایی
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
این روزها به هر چه گذشتم کبود بود
هر سایهای که دست تکان داد، دود بود!
این روزها ادامه نان و پنیر و چای
اخبار منفجر شده صبح زود بود
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست
محبوب من چقدر جهان بی وجود بود
ما همچنان به سایهای از عشق دلخوشیم
عشقی که زخم و زندگیاش تار و پود بود
پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید
ساعت برای با تو نشستن حسود بود
دنیا نخواست یا من و تو کم گذاشتیم
با من بگو قرار من اینها نبود! بود؟!
#عبدالجبار_کاکایی
#ا
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
هر سایهای که دست تکان داد، دود بود!
این روزها ادامه نان و پنیر و چای
اخبار منفجر شده صبح زود بود
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست
محبوب من چقدر جهان بی وجود بود
ما همچنان به سایهای از عشق دلخوشیم
عشقی که زخم و زندگیاش تار و پود بود
پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید
ساعت برای با تو نشستن حسود بود
دنیا نخواست یا من و تو کم گذاشتیم
با من بگو قرار من اینها نبود! بود؟!
#عبدالجبار_کاکایی
#ا
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
.
من از کدام سو، به تو نزدیکتر شوم
افتادم از نفس، نرسیدم به پای تو
نفرت به عشق و عشق به نفرت شبیه شد؛
تلخ است ماجرای من و ماجرای تو
این عشق، جز حکایت دادوستد نبود
مردی برای من که بمیرم برای تو...
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من از کدام سو، به تو نزدیکتر شوم
افتادم از نفس، نرسیدم به پای تو
نفرت به عشق و عشق به نفرت شبیه شد؛
تلخ است ماجرای من و ماجرای تو
این عشق، جز حکایت دادوستد نبود
مردی برای من که بمیرم برای تو...
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نمیفهمم شبم کِی روز شد، روزم چه پیش آمد
گذشتِ عمر در آغوش تو ، آهستهتر بهتر...
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گذشتِ عمر در آغوش تو ، آهستهتر بهتر...
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم
تو را نمی دهم از دست ، تا توان دارم
سری به مستی نیلوفران صحرایی
دلی به روشنی باغ ارغوان دارم
اگرچه مرده ای ، ای عشق ! نعش نامت را
هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم
چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم
کز این کبود نفس گیر در امان دارم ؟
میان سینه من آتشی است چون فانوس
اگرچه خواستم این شعله را نهان دارم
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم
تو را نمی دهم از دست ، تا توان دارم
سری به مستی نیلوفران صحرایی
دلی به روشنی باغ ارغوان دارم
اگرچه مرده ای ، ای عشق ! نعش نامت را
هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم
چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم
کز این کبود نفس گیر در امان دارم ؟
میان سینه من آتشی است چون فانوس
اگرچه خواستم این شعله را نهان دارم
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مجال نیست كه تا شرح مدعا بنویسم
هم از چگونه بگویم ، هم از چرا بنویسم
شبیه كاغذ آتش گرفتهام ؛ نتوانم
كه شرح حال بگویم ، كه ماجرا بنویسم
چو شمع ، ریخته در خویشم و چه صورتِ حالی
به عرض محترم حضرت شما بنویسم ؟
شبانِ خوابزده ، گلّهی به دره رمیده
نفیر گرگ ... چه از این همه بلا بنویسم ؟
نه هیچ صورتِ امنی ، نه هیچ خاطر شادی
نه هیچ راحتِ عیشی ، من از كجا بنویسم ؟
نهیب خندهی شیطان ، فریب غول بیابان
در این میانه بمیرم ز درد ، یا بنویسم ؟
شكایت از كه كنم ؟ بازتاب نالهی خویشم
به خویش شرح دهم هرچه از شما بنویسم ...
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هم از چگونه بگویم ، هم از چرا بنویسم
شبیه كاغذ آتش گرفتهام ؛ نتوانم
كه شرح حال بگویم ، كه ماجرا بنویسم
چو شمع ، ریخته در خویشم و چه صورتِ حالی
به عرض محترم حضرت شما بنویسم ؟
شبانِ خوابزده ، گلّهی به دره رمیده
نفیر گرگ ... چه از این همه بلا بنویسم ؟
نه هیچ صورتِ امنی ، نه هیچ خاطر شادی
نه هیچ راحتِ عیشی ، من از كجا بنویسم ؟
نهیب خندهی شیطان ، فریب غول بیابان
در این میانه بمیرم ز درد ، یا بنویسم ؟
شكایت از كه كنم ؟ بازتاب نالهی خویشم
به خویش شرح دهم هرچه از شما بنویسم ...
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باغ بی برگ من از تاریکی پا به دنیای پر از نور گذاشت
رفت از ذهن زمین سالی که رنگ دلمرده ی تنهایی داشت
شاخه ها غرق فراوانی گل ریشه ها دست در آغوش زمین
رودها تا دل دریا روشن آب ها تا سر چشمه شیرین
برگ میرقصد و باد از غوغا سر بی تابی باران دارد
باغ من خستگی طولانی از تماشای زمستان دارد
نذر آبی که در این آبادیست بذر امید در این خاک بپاش
غرق بی تابی گندم ها شو فکر دلتنگی این مزرعه باش
زیر آرامش چتر خورشید رقص بی تابی و نور و سایه س
سهم آبادی این تابستان رونق باغچه ی همسایه س
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رفت از ذهن زمین سالی که رنگ دلمرده ی تنهایی داشت
شاخه ها غرق فراوانی گل ریشه ها دست در آغوش زمین
رودها تا دل دریا روشن آب ها تا سر چشمه شیرین
برگ میرقصد و باد از غوغا سر بی تابی باران دارد
باغ من خستگی طولانی از تماشای زمستان دارد
نذر آبی که در این آبادیست بذر امید در این خاک بپاش
غرق بی تابی گندم ها شو فکر دلتنگی این مزرعه باش
زیر آرامش چتر خورشید رقص بی تابی و نور و سایه س
سهم آبادی این تابستان رونق باغچه ی همسایه س
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در زدکسی از سمت خیابان، تو نبودی
برخاستم ازخواب هراسان، تو نبودی
در هشتی تاریک، صدایی به زمین خورد
مانند ترک خوردن انسان، تو نبودی
پاشویه پر از برگ شد و ماه فرو رفت
در شاخه ی تاریک درختان، تو نبودی
ای قصهی شرقی ندمیدی و شبم ماند
در این شب تاریک هراسان، تو نبودی
ای رایحهی سورهی یوسف نوزیدی
ای عطر غزلهای سلیمان، تو نبودی
ای عشق منای غنچهی نارس نشکفتی
ای روح منای نیمهی پنهان، تو نبودی...
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برخاستم ازخواب هراسان، تو نبودی
در هشتی تاریک، صدایی به زمین خورد
مانند ترک خوردن انسان، تو نبودی
پاشویه پر از برگ شد و ماه فرو رفت
در شاخه ی تاریک درختان، تو نبودی
ای قصهی شرقی ندمیدی و شبم ماند
در این شب تاریک هراسان، تو نبودی
ای رایحهی سورهی یوسف نوزیدی
ای عطر غزلهای سلیمان، تو نبودی
ای عشق منای غنچهی نارس نشکفتی
ای روح منای نیمهی پنهان، تو نبودی...
#عبدالجبار_کاکایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀