💖کافه شعر💖
2.78K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram

نگاه‌ها چه ظالمانه
جای کلمات را گرفته‌اند
سکوت چه قدر جای صدا را
هنوز نگفته‌ام دوستت دارم
نگاهم اما به عربده گفت
عربده‌ای که نرگس حافظ را
پژمرده کرد،
هنوز نگفته‌ای دوستت دارم
سکوتت اما بارانی شد
و دل صنوبری خشکم را خرّم کرد.

#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اکنون بنشین
تا -باری- از آنچه هست، سخن بگوییم،
از دروغ بگوییم که حرام است
امّا مانند قارچ
از فراز دیوارهامان برمی‌خیزد؛
آن‌گونه که
جای گندم و گل سرخ را تنگ کرده‌است...
همین!

#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدایت
یکی نرگس نوشکفته‌ست
که از پشت رگبار می‌ایستد
روبه‌روی نگاهم
و عطری هوس‌ناک بالا می‌آید
در آهم
تو می‌گویی و لاله می‌روید
از سنگ
تو می‌گویی و غنچه می‌جوشد
از چوب
تو می‌گویی و تازه می‌روید
از خشک
تو می‌گویی و زنده می‌خیزد
از مرگ...!

#منوچهر آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در این باغ ڪوچک چرا
چرا صدای تبر قطع نمی‌شود
چرا صدای افتادن؟
تا کی به سوگ سروها بنشینیم
تا کی به سوگ صنوبرها؟
در این باغ ڪوچک
مگر چند
سرو و صنوبر هست
ڪه دندان برنده‌ ی تبر
از شڪستنشان سیر نمی‌شود؟


#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صدای تو
از سایه سوی نیستان می‌آید
و گل میدهد در هیاهوی باران

صدایت
یکی نرگس نوشکفته است
که از پشت رگبار می‌ایستد روبروی نگاهم
و عطری هوسناک بالا می‌آید در آهم

تو میگویی و لاله می‌روید از سنگ
تو میگویی و غنچه می‌جوشد از چوب
تو میگویی و تازه می‌روید از خشک
تو میگویی و زنده می‌خیزد از مرگ

صدای تو از سایه‌سار نیستان می‌آید
و گل میدهد از گل زخمی بعد رگبار
و در آب می‌ایستد روبروی نگاهم
صدای تو می‌بارد و زنده‌ام من 

#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی نسیمِ نیمه شب
از باغِ سیب بَرمی گَردد،
راز از کنارِ زلفِ تُو
آغاز می شود.
راز از خلال طُرّه‌ی رقصانت
روی انارِ سرخت سُر می خورَد
و می رَوَد به شانه،
و‌ شانه ی برهنه ی مهتابی اَت
جغرافیای حسرت و حیرت را
ترسیم می کنَد.
راز از خلالِ زلفت می تابد؛
وقتی زلالِ گردنت
از تیغ‌ْزار بوسه
پُرآشوب گشته است...

#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چگونه بگویم آری
که بی تو نبوده‌ام هرگز
که بی تو من هرگز
نچرخیده‌ام
به کردار سنگ یاوه‌ای هم‌
راه زمین گرد هیچ آفتابی ،
و نروییده‌ام
چنان گیاهی  کناره‌ی سنگی
تا نه انتظار نزول انگشتانت به چیدنم
تقدیری بوده بوده باشد
منتظر در ریشه
چگونه بگویم آه
که معنی نمی‌دهم بی تو
چنان‌که معنی نمی‌دهد جهان
بی ما
❤️
#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بنشین تا بنویسمت
برخیز تا ببینمت
بخرام تا بخوانمت
به آواز چکاوک و قناری

واژه‌هایم
بر تابستان پیکرت عریانی
بر زمستان اندامت
کرک و مخمل و بارانی است

واژه‌هایم
زلف و گریبانت را
عطر و ستاره و حجاب و وسوسه‌اند

ترانه‌هایم
به هیئت اندامت
در ایوان و اتاق
در آشپزخانه و حیاط
می‌چرخند
می‌خندند
می‌لولند و می‌خوانند

واژه‌هایم
به زلالی دستت
و به ظرافت انگشتانت
بر کاکل لادنی می‌بارند
ساقه‌ی یاسی می‌کشند
و شهوت کاکتوسی را برمی‌انگیزند

چه روز بود
از چه سال
پگاه یا پسینگاه.؟
که از بیشه‌زارِ خیالم بیرون خزیدی
گیسو حجاب عریانی
و شرم را
شیطان شکیبایی‌ام کردی.؟

چه شب بود
به چه ماه
که به تالار شعرم درآمدی.؟
پیدا و پنهان از ستون‌ها
و یورش بردی به خلوت پرهیزم
به شور و کرشمه و آواز.؟

برخیز تا بسرایمت
بخرام تا بخوانمت
پیش آی تا ببوسمت.
پیش آی تا ببوسمت...

#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

صدایت
یکی نرگس نوشکفته‌ست
که از پشت رگبار می‌ایستد
روبه‌روی نگاهم
و عطری هوس‌ناک بالا می‌آید
در آهم
تو می‌گویی و لاله می‌روید
از سنگ
تو می‌گویی و غنچه می‌جوشد
از چوب
تو می‌گویی و تازه می‌روید
از خشک
تو می‌گویی و زنده می‌خیزد
از مرگ...!

#منوچهر_آتشی

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
كنون رؤیای ما باغی است
بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
سر هر شاخه اش گلبرگ های نازك لبخند
به ساق هر درختش یادگاری ها
و با هر یادگاری نقش یك
سوگند
كنون رؤیای ما باغی است
زمین اما فراوان دارد اینسان باغ
كه برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است
كه ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است
كه آن سوگند ها را نیز
همان نشتر كه بر آن كنده حك كرده است ، بر این كنده حك كرده
است ، با یار دگر اما
كه
گر شمشیر بارد از
كنون رویای ما باغی است
بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیك
بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم
و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا
بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را
به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم
كه با ران
فریبش نسترد هرگز
كه توفان زمانش نفكند از پا
كه باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم

🔹عهد
📙از دفتر آهنگ دیگر
#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم نمی تپد از شوق آشیانه زدن 
غریبوار، خوشا پر به هر کرانه زدن

به آبیاری باغِ دگر بکوش ای ابر
که نخل مرده ندارد سرِ جوانه زدن

هزار تیر، یکی کارگر نشد از مرگ
شکسته باد کمانش ازین نشانه زدن

کجا ز شیطنت کودکان امان یابد؟
پرنده را به سر کاج کوچه لانه زدن

هنوز کودک عشقم، ملامتم چه کنی
ز شب به کوچۀ او بانگ عاشقانه زدن

سر فریب منش نیست، لیک خواهد کشت
مرا به غمزۀ لبخند ناشیانه زدن

#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

فارغ از افسانه ی جمشید و جام
مانده ام در چارچوب نام ِ خویش
گر به دامی ، باید افتادن ، کنون
من ، به حکمت ، برگزیدم دامِ خویش

پشت دیوار بلند باغ من
کاروان مهر و فروردین گذشت
خیره در پرواز گنجشکان ِ یاد
پشت کردم با غم ِ دریا و دشت

آنهمه ماران پیر کهنه را
_چشم های خفته در مکر و عتاب_
لب گزیدم ، سرگران کردم به فکر
تا سرودم برنینگیزد ز خواب

قصه ی سیمرغ و عنقا خوانده ام
دل به هیچ افسانه نتوانم سپرد
گل به گل ، نقش فریب است این جهان
اختران را یک به یک نتوان شمرد

گر زمین این پیر افعی ، بارها
از غلاف قرن ها بیرون شود
آنهمه افسانه های رنگ و ریب
هان ، مپندارید دیگرگون شود

دل برید از آسمان های بلند
کرکس ِ اندیشه ی بیمار من
با تو ام ، هر جا که می خواهی ببر
شعر ، ای تاج من ، ای افسار من !

#منوچهر_آتشی            

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اندوهت را با من قسمت کن
شادیت را با خاک
و غرورت را با جوی نحیفی که میان سنگستان
مثل گنجشکی پر می زند و می گذرد
اسب لخت غفلت در مرتع
اندیشه ما بسیار است
با شترهای سفید صبر در واحه تنهایی
می توانیم به ساحل برسیم
و از آنجا ناگهان
با هزاران قایق
به جزیره های تازه برون جسته مرجان
حمله ور گردیم
تو غمت را با من قسمت کن
علف سبز چشمانت را با خاک
تا مداد من
در سبخ زار کویر کاغذ
باغی از شعر برانگیزد
تا از این ورطه بی ایمانی
بیشه ای انبوه از خنجر برخیزد...

#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زخم از کدام دست فرود آمد
که پاره است سینه، ولی دل
شورنده‌تر
از لحظه‌های عافیت و کام می‌تپد
و درد
از پهلوی دگر -که نه با توست،
از راست- تیر می‌کشد
و خونِ گرم
از کوچه‌باغِ حنجره
آوازخوان و رقصان می‌جوشد
و راه دشت سوخته‌ی سینه پیش می‌گیرد

زخم از کدام دست،
زخم از کدام سمت فرود آوردی؟
ای عشق،
ای شقاوت شیرین!

#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با تو بودن خوبست
و کلام تو
مثل بوی گل در تاریکی است
مثل بوی گل در تاریکی وسوسه انگیز است
بوی پیراهن تو
مثل بوی دریا نمناکست
مثل
باد خنک تابستان
مثل تاریکی خواب انگیزست
گفتگو با تو
مثل گرمایبخاری و نفس های بلند آتش
می برد چشم خیالم را
تا بیابان های دورترین خاطره ها
که در آن گنجشکان بر سنبل گندم ها
اهتزازی دارند
که در آن گل ها با اختر ها رازی دارند
نوشخند تو
می برد گرگ نگاهم را
تا چراگاه چالاکترین آهو ها
می برد آرزوی دستم را
تا نهان مانده ترین گوشه اندام تو
این پهنه پاک زیبا
مثل دریایی تو
انده انگیز و غرور آهنگ
مثل دریای بزرگ بوشهر
که پر از زورق آزاد پریشانگرد است
مثل زورق پر از مرد است
مثل ساحل که پر از آواز ست
مثل دشتستان
که بزرگ و بازست
تو ظریفی
مثل گلدوزی یک دختر عاشق
که دل انگیز ترین گلها را
روی روبالشی عاشق خود می دوزد
با تو بودن خوبست
تو چراغی من شب
که به نور تو کتاب تن تو
و کتاب دل خود را که خطوط تن تست
خوش خوشک می خوانم
تو درختی من آب
من کنار تو آواز بهاران را
می خندم و می خوانم
می گریم و می خوانم
با تو بودن خوبست
تو قشنگی
مثل تو مثل خودت
مثل وقتی که سخن می گویی
مثل هر وقت که برمی گردی از کوچه به خانه
مثل تصویر درختی در آب
روی کاشتانه در چشمان منتظرم می رویی

شعر ترانه دیدار
از دفتر  آواز خاک

#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صدایت
یکی نرگس نوشکفته‌ست
که از پشت رگبار می‌ایستد
روبه‌روی نگاهم
و عطری هوس‌ناک بالا می‌آید
در آهم
تو می‌گویی و لاله می‌روید
از سنگ
تو می‌گویی و غنچه می‌جوشد
از چوب
تو می‌گویی و تازه می‌روید
از خشک
تو می‌گویی و زنده می‌خیزد
از مرگ...!

#منوچهر_آتشی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نامت گلواژه‌ای به سپیدای
ماهتاب و سپیده است؛
با عطر باغ اطلسی
و دشت‌های گرم شب‌بوهای دشتستان...
نامت، گلِ هزار بهارِ نیامده است؛
نامت تمام شب‌هایم
و گستره‌ی خمیده‌ی رویاهایم را پر می‌کند
و در دهانم مانند ماه در حوض، مَد می‌شود.
نامت در چشمانم چون لاله، سرخ
چون نسترن، سپید
و مثل سرو، سبز می‌ایستد

نامت مژگانم را در می‌گیرد
نامت در جانم گُر می‌گیرد.

#منوچهر_آتشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀