💖کافه شعر💖
2.29K subscribers
4.27K photos
2.8K videos
11 files
936 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
"صبحِ" دوره گردِ گاریچی بلند
باز دارد میزند در کوچه داد
آاااای خفته در میانِ بسترِ شب
خوابتان نوشینه ی دوشینه
دیگر موقعِ بیداری است
زود برخیزید که
نغمه یِ گنجشککانِ پُرشر و شورِ درختانِ بلور
عطرِ شبدرهایِ شبنم‌ خورده یِ رویایِ دور
رقصِ گلهایِ شکفته با سرور
خوشه خوشه آفتاب آورده ام
آااای برخیزید که از قصرِ قمصر
باز هم عطرِ گلاب آورده ام
ای سبدهاتان پُر از خالیِ رخوت
سهمتان از روشنایِ نیکبختی
نغمه یِ چنگ و رباب آورده ام
آااای برخیزید که
باز با خود شعرِ ناب آورده ام
اندک اندک رنگ می‌گیرد در و دیوارها
اندک اندک پنجره در پنجره وا می‌شود
اندک اندک شهر زیبا می‌شود
تا تو برخیزی به شادی و امید
تا دوباره پرده را یکسو زنی و
پنجره بگشایی و
خنده بر لب با سلامی با کلامی
صبحِ دوره گرد را بنوازی و
                                   او را بگویی
خوشه ای از آفتابت را برای من نگه دار
آمدم...


#شهراد_میدری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خورشید به کف، لحظه ی آغاز بخند
با عطر گلاب و زعفران باز بخند

مشتاق دوباره دیدن صبح سپید
ای نازتر از الاهه ی ناز بخند


#شهراد_میدری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل را به هوای تازه مهمان کرده
هر گل که شکفته را غزلخوان کرده

لبخند تو در هاله ای از ابر و عسل
زیبایی صبح را دو چندان کرده


#شهراد_میدری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هوای شعر و شهریور، دو چشم خیره ام بر در
سلام ای حضرت دلبر، سلام ای عشق رویایی

دو چشمت چای لاهیجان، کلامت گز، لبت سوهان
تنت قالیچه ی کاشان، نگاهت غرق زیبایی

تو زرین موی پاییزی، چه رعنا و دل انگیزی
که می آیی به دیدارم، در این صبح تماشایی


#شهراد_میدری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم تنگ است و میدانم تو دیگر برنمیگردے
بمانم هرچه خیره پشتِ این در، برنمیگردی

فقط من مانده ام اینجا و این امواجِ توفانے
غروبے رفته اے و سویِ بندر برنمیگردی

به یادت هرچه بے تابانه بنشینم به رویِ تاب
به زیرِ این درختِ سایه گستر برنمیگردی

دوباره دانه مے پاشم حیاطِ خیسِ باران را
اگرچه خوب میدانم ڪبوتر برنمیگردی

تُهے از نوبهارت مانده تقویمِ خزانِ من
به این مهر و به این آبان و آذر برنمیگردی

نه تنها "گُل محمد" رفته و "مارال" آشوب است
تو هم دیگر به دنیایِ "ڪلیدر" برنمیگردی

تو نقشِ اوّلِ ماهے و شبها بے تو تاریڪند
جلودارِ سیاهے هایِ لشڪر برنمیگردی

غریبے میڪنم با قابِ عڪست نا اُمیدانه
خودم هم ڪرده ام انگار باور برنمیگردی

هزاران سالِ دیگر ڪااااااااش با بویِ تو برخیزم
به دیدارم نگو ڪه صبحِ محشر برنمیگردی

#شهراد_میدری


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نتا نت های مضرابی و با سنتور می‌رقصی
خودت ماهی و داری همچنان ماهور می‌رقصی

شلال مویت ابریشم رسیده تا کمرگاهت
رها از پیله چون پروانه ای در نور می‌رقصی

عسل چشمی و شهبانوی کندوهای کوهستان
که شهدا شهد بین آنهمه زن/بور می‌رقصی

نه تنها من که می‌گردد به دورت دامن چین چین
تو حق داری که این گونه به خود مغرور می‌رقصی

عروس شاه ماهی هایی و یک شب به شوق من
دل از دریا بریده، باله زیر تور می‌رقصی

شراب از منحنی طرح اندام تو می‌ریزد
خمارم می‌کنی از بس که هی انگور می‌رقصی

شدم مشکوک از دست تناقض های رفتارت
تو که این قدر شیرینی چرا با شور می‌رقصی؟!

زبانم بند آمد از بلندای بلورینت
تتن تن عشوه می‌ریزی تتن تن/بور می‌رقصی

بدون هیچ مرزی شد حسابم پاک پاکستان
چه خوش اقبالم از این که چنین لاهور می‌رقصی

تو شاید دختر بهرامی و بعد از هزاران سال
کمند افکن به طرح خط خطی گور می‌رقصی

شب بارانی و این سوی شیشه.. قهوه ات یخ کرد
تو آن سو همچنان بارانی و هاشور می‌رقصی

من اصلن هیچ، واژه واژه های این غزل هم هیچ
خودت آیا نمی‌لرزد دلت اینجور می‌رقصی؟

#شهراد_میدری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دست از سر لحظه های غم‌ برداریم
از کنج نگاه واژه ، نم برداریم

صبح آمده برخیز که باهم من و تو
بر فرش گل سرخ ، قدم برداریم


#شهراد_میدری


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غوغاگر و شادابی و برمی‌خیزی
مست از غزلی نابی و برمی‌خیزی

هرصبح به نقش گل لبخند و به شوق
خورشید جهان‌تابی و برمی‌خیزی


#شهراد_میدری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم
قُل قُل قوری و قلیان و بساطی داشتیم

عطر آویشن، ردیف استکان های بلور
زندگی شیرین تر از چای نباتی داشتیم

مادری فیروزه تر از آسمان مخملی
سایه ی مهر پدر، ظهر صلاتی داشتیم

خانه ای گرچه کلنگی خالی از اندوه و غم
باخبر از حال هم شور و نشاطی داشتیم

نم نم چنگ و رباب و گلنراقی و قمر
هر شب جمعه که میشد سور و ساتی داشتیم

نرده های غرق پیچک، پله پله اطلسی
گام پاورچین و غرق احتیاطی داشتیم

شرشر فواره روی رقص ماهی های حوض
شور و شوق و خاطر پُر انبساطی داشتیم

ساده مثل آفتاب آمده از پشت کوه
بی خجالت لهجه ی اهل دهاتی داشتیم

حافظ از شاخه نباتش، سعدی از سیمین تنش..
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتی داشتیم

کارگردان! آنهمه عشق و صفا یادش بخیر
آخر ِ آن روزها ای کاش کاتی داشتیم

عکس ما را قاب کن هرچند با گرد و غبار
تا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم

#شهراد_میدری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آفتابم با طلوعِ خود صفا آورده ای
صبح را با چشمهایِ کهربا آورده ای

پرنیانِ آبیِ روشن طلایی رنگِ توست
این‌همه زیبا شدن را ز کجا آورده ای؟


#شهراد_میدری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نشاط انگیز و جان افروزِ عشق است
به دیبایِ غزل ، گُلدوزِ عشق است

کدامین روزِ تقویمش مهم نیست
برایم دیدنِ تو روزِ عشق است


#شهراد_میدری
#صبـح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رقصان شده پروانه و سبزه تر توست
سنبل به کف آیینه ، تماشاگر توست

در حال و هوای صبح زیبای بهار
هر گل که شکفته شعری از دفتر توست


#شهراد_میدری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای سرو چمن چمیده ی ایرانی!
ای مرمر قد کشیده ی ایرانی!

لبخند بزن که بشکفد صبح بهشت
ای باغ گل سپیده ی ایرانی!


#شهراد_میدری
#صبـح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀