💖کافه شعر💖
2.79K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
دلم تا برایت تنگ می‌شود؛
نه شعر می‌خوانم،
نه ترانه گوش می‌دهم،
نه حرفهایمان را تکرار می‌کنم.

دلم تا برایت تنگ می‌شود؛
می‌نشینم اسمت را
می‌نویسم می‌نویسم می‌نویسم
بعد می‌گویم:
این همه او
پس دلتنگی چرا؟!

دلم تا برایت تنگ می شود؛
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می‌کنم
و باز عاشقت می‌شوم ...

#گروس_عبدالملكيان

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از ايوان و غروب و قهوه اى كه تازه ريخته ام
نخواهم گذشت

من كه با ماه
از پنجره ات مى آمدم
روزهاست
پشتِ پيغامگير
گير كرده ام

دردى ست
دردى ست
دردى ست
خونَت جوان بماند وُ
پايت پير شود

#گروس_عبدالملكيان

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
.
دلم تا برایت تنگ می‌شود ؛
نه شعر می‌خوانم
نه ترانه گوش می‌دهم
نه حرفهایمان را تکرار می‌کنم
دلم تا برایت تنگ می‌شود
می‌نشینم اسمت را می‌نویسم ،
می‌نویسم ، می‌نویسم....
بعد می‌گویم :
این همه او
پس دلتنگی چرا ؟!
دلم تا برایت تنگ می شود
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می‌کنم
و باز عاشقت می‌شوم ...




#گروس_عبدالملكيان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم تا برایت تنگ می‌شود؛
نه شعر می‌خوانم
نه ترانه گوش می‌دهم
نه حرفهایمان را تکرار می‌کنم
دلم تا برایت تنگ می‌شود
می‌نشینم اسمت را می‌نویسم،
می‌نویسم، می‌نویسم...
بعد می‌گویم:
این همه او
پس دلتنگی چرا؟!
دلم تا برایت تنگ می‌شود
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می‌کنم
و باز عاشقت می‌شوم...

#گروس_عبدالملكيان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم تا برایت تنگ می‌شود؛
نه شعر می‌خوانم
نه ترانه گوش می‌دهم
نه حرفهایمان را تکرار می‌کنم
دلم تا برایت تنگ می‌شود
می‌نشینم اسمت را می‌نویسم،
می‌نویسم، می‌نویسم...
بعد می‌گویم:
این همه او
پس دلتنگی چرا؟!
دلم تا برایت تنگ می‌شود
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می‌کنم
و باز عاشقت می‌شوم...
❤️
#گروس_عبدالملكيان🌱


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شعر را مچاله کردم و
در جوب انداختم ،
کلمات !
از کاغذ جدا شدند و
کم کم به روی آب آمدند .

نوشته بودم :
آتش !
و آتش
در آب داشت می سوخت‌ .

نوشته بودم :
انسان !
که سنگین بود و
دست و پا زد و پایین رفت .

نوشته بودم :
دریا !
که غُرید و موج برداشت و بعد
به سنگی کوچک گیر کرد .

نوشته بودم :
پاییز !
که غلتید و چند متر نرفته بود
که شاخه های خشک ،
تکه تکه اش کردند .

نوشته بودم :
هیچ !
که سبک بود و
ساکت بود و
هیچ بود و
با آب دور شد . . .

#گروس_عبدالملكيان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از سكانس هاى تكرارى زمين، خسته ام!
دريا را مچاله مى كنم
مى گذارم زير سر
زُل مى زنم به مقواى سياهِ چسبيده به آسمان
و با نوار جيرجيرك
به خواب مى روم.
نوار را كه برگردانند
خروس مى خواند.
از زير تخت هم شده پيدايم كن!
مى ترسم
مى ترسم چاقويى در پهلويم فرو كنند
يا گلوله اى در سرم شليك
و بعد بگويند:
“خُب،
نقشت اين بود.”

#گروس_عبدالملكيان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم تا برایت تنگ می‌شود؛
نه شعر می‌خوانم
نه ترانه گوش می‌دهم
نه حرفهایمان را تکرار می‌کنم
دلم تا برایت تنگ می‌شود
می‌نشینم اسمت را می‌نویسم،
می‌نویسم، می‌نویسم...
بعد می‌گویم:
این همه او
پس دلتنگی چرا؟!
دلم تا برایت تنگ می‌شود
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می‌کنم
و باز عاشقت می‌شوم...

#گروس_عبدالملكيان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀