💖کافه شعر💖
2.79K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
چشمانت...
______

به صلح می زند انگار رنگ چشمانت
به جنگ می کشد امّا درنگ چشمانت

به صلح می زند و جنگ در عقب دارد
شبیه آهوی خفته، پلنگ چشمانت!

چه صلحنامۀ جنگی دو مصرع غزلت!
چه جنگنامۀ صلحی ست جنگ چشمانت!!

ببین! به مذهب رندی چه مومنم کرده
رهای تابوی باغ قشنگ چشمانت؟!

مرا به مشرب مجذوب باده نوشان بُرد
پیاله های می مست و شنگ چشمانت

ببین! چه چشمۀ سرسبز زندگی دارد
کرشمه های نگاه شرنگ چشمانت!

شبیه ماهی سرخم در آبی رامت
و قاتلی ست_ یقینا_نهنگ چشمانت!


به خاک راه نشاندی مرا و امّا، من
به سینه می زنم اینگونه سنگ چشمانت!

#محمدرضا_دیری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
هزار پنجره شوق...


درون هالۀ وهمی جهان جهنم شد
به شب نشست زمین، آسمان جهنم شد

نگاه پنجرۀ صبح خیره بر شب تار
در انتظار طلوعی زمان جهنم شد

درازنای شب تیره در طلوع سحر
به تلخ وارۀ دیدارمان جهنم شد

به بوی ثانیه هایی که شوق می رقصید
عبور آینه از هر کران جهنم شد

هزار پنجره شوق از بهار در ما بود
که در لهیب هجوم خزان جهنم شد

به گرگ و میش حضوری که عشق می بارید
هزار سینه تپش ناگهان جهنم شد


#غزلی_از
#محمدرضا_دیری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه دردناکی تلخی در این شب قفس است!
چقدر حس پریدن برای من هوس است

کشیده ماه تحسّر به غربت شب من
هوای عطر تغزل چقدْر تلخ و گس است

هبوط یک شب سنگی و ابرهای غلیظ
به شاخه شاخۀ باغی که تیغ خار و خس است....

در این جنونِ شب درد و سایه‌های غریب
که ابر یخ زده‌ای در تب نفس است،

ببین! شروع تب حیرت و دوار من
شبیه دورِ تسلّسل که باطل و عبث است!

و لحظه لحظه که در من هراس می‌روید
میان آینه‌ای که پر از تب هرس است...

...در این دقایق بیدار آسمان بنگر!
چگونه حس پریدن درون یک قفس است؟!


#محمدرضا_دیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چقدر پنجره‌ی بی‌هوای تنهایی ست 
نگاه می‌دود و رد پای تنهایی ست

در این مدار سکون پر از سکوت مرگ
چقدر سایه‌به‌سایه صدای تنهایی ست

چقدر حسرت بغضم، شبیه آینه ام!
چقدر غربت من لا‌به‌لای تنهایی ست

عجیب، وحشت بودن به شانه می‌بارد
چه لحظه‌های غریبی برای تنهایی ست!! 

مرا به حیرت سیال بی‌تکلم برد
جنون خنده که در ریسه‌های تنهایی ست

ببین! چه ثانیه‌های تحسرِ مجبور
دویده در شب بی‌انتهای تنهایی ست...


شبیه دفتر بی‌شکل پر خطوط عدم
هزار آینه در من هجای تنهایی ست!


#محمدرضا_دیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀