کاش میدانستی
که پرندگان عشق
هرگز دوباره پر نمیگشایند
دوست من
عشق مسافری است
که تنها یک بار به سراغمان میآید
و یکباره میرود...
#نزارقبانی🌹
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
که پرندگان عشق
هرگز دوباره پر نمیگشایند
دوست من
عشق مسافری است
که تنها یک بار به سراغمان میآید
و یکباره میرود...
#نزارقبانی🌹
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
°
اما امروز
در محاصرهے
پنجرههاے پاییز
میخواهم تو را بہ نام بخوانم
آتش ڪوچڪی روشن ڪنم
چیزے بپوشم و تو را
اے پیراهن بافتہ از ڪَل ِ
پرتقال و شڪوفہهاے
شب بو صدا ڪنم...
#نزارقبانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
اما امروز
در محاصرهے
پنجرههاے پاییز
میخواهم تو را بہ نام بخوانم
آتش ڪوچڪی روشن ڪنم
چیزے بپوشم و تو را
اے پیراهن بافتہ از ڪَل ِ
پرتقال و شڪوفہهاے
شب بو صدا ڪنم...
#نزارقبانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
برف
نگرانم نمیکند...
حصار یخ رنجم نمیدهد...
زیرا پایداری میکنم،
گاهی با شعر و
گاهی با عشق...
که برای گرم شدن
وسیلهٔ دیگری نیست
جز آنکه
دوستت بدارم
یا برایت
عاشقانه بسرایم...
#نزارقبانی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نگرانم نمیکند...
حصار یخ رنجم نمیدهد...
زیرا پایداری میکنم،
گاهی با شعر و
گاهی با عشق...
که برای گرم شدن
وسیلهٔ دیگری نیست
جز آنکه
دوستت بدارم
یا برایت
عاشقانه بسرایم...
#نزارقبانی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
إنَّ الذي يُحبُّ لا يُفَكِّرُ
کسی که عاشق میشود، دیگر فکر نمیکند!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کسی که عاشق میشود، دیگر فکر نمیکند!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر در مقابل زیباییت
ساکت ایستادم،
چون سکوت در حریم زیبایی،
زیباست...
واژههای ما دربارهٔ عشق،
عشقمان را میکشد
و کلمات آنگاه که به زبان
آورده میشوند میمیرند.
برای من و تو همین کفایت میکند
که تو برای همیشه
رازی باقی بمانی که
درونم را تکهتکه میکنی
امّا بر زبانم
جاری نمیشوی...
✍🏻 #نزارقبانی ♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ساکت ایستادم،
چون سکوت در حریم زیبایی،
زیباست...
واژههای ما دربارهٔ عشق،
عشقمان را میکشد
و کلمات آنگاه که به زبان
آورده میشوند میمیرند.
برای من و تو همین کفایت میکند
که تو برای همیشه
رازی باقی بمانی که
درونم را تکهتکه میکنی
امّا بر زبانم
جاری نمیشوی...
✍🏻 #نزارقبانی ♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می توانم نامت را در دهانم
و تو را
در درونم
پنهان کنم...
گل با بوی خود چه می کند؟
گندمزار با خوشه اش؟
طاووس با دمش؟
چراغ با روغنش؟
با تو سر به کجا بگذارم؟
کجا پنهانت کنم؟
وقتی مردم، تو را در حرکات دستهایم،
موسیقی صدایم
وتوازن گام هایم
می بینند ...!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و تو را
در درونم
پنهان کنم...
گل با بوی خود چه می کند؟
گندمزار با خوشه اش؟
طاووس با دمش؟
چراغ با روغنش؟
با تو سر به کجا بگذارم؟
کجا پنهانت کنم؟
وقتی مردم، تو را در حرکات دستهایم،
موسیقی صدایم
وتوازن گام هایم
می بینند ...!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم میخواست در عصر دیگری دوستت میداشتم !
در عصری مهربانتر و شاعرانهتر !
عصری که عطرِ کتاب، عطرِ یاس و عطرِ آزادی را بیشتر حس میکرد !
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در عصری مهربانتر و شاعرانهتر !
عصری که عطرِ کتاب، عطرِ یاس و عطرِ آزادی را بیشتر حس میکرد !
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بگذار برایت چای بریزم...
امروز به شکل غریبی خوبی.
صدایت نقشی زیباست
بر جامهای مغربی
و گلوبندت چون کودکی بازی میکند
زیر آینهها…
و جرعهای آب از لب گلدان مینوشد
بگذار برایت چای بیاورم،
راستی گفتم که دوستت دارم؟
گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟
حضورت شادیبخش است
مثل حضور شعر
و حضور قایقها
و خاطرات دور...
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امروز به شکل غریبی خوبی.
صدایت نقشی زیباست
بر جامهای مغربی
و گلوبندت چون کودکی بازی میکند
زیر آینهها…
و جرعهای آب از لب گلدان مینوشد
بگذار برایت چای بیاورم،
راستی گفتم که دوستت دارم؟
گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟
حضورت شادیبخش است
مثل حضور شعر
و حضور قایقها
و خاطرات دور...
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوستت دارم
چگونه میخواهی اثبات کنم
وجودت را در جهان
مثل وجود آب
مثل وجود درخت
تو آفتابگردان و نخلستان
و نغمهای که از جان برمیخیزد…
بگذار با سکوت بگویمت
وقتی که واژهها توان گفتن ندارند
و گفتار دسیسهایست که همدستش میشوم
و شعر به صخرهای سخت بدل میگردد...
بگذار تو را با خود در میان بگذارم
میان چشمان و مژگانم
بگذار تو را بهرمز بگویم
اگر به مهتاب اعتمادت نیست
بگذار تو را بهآذرخش بگویم
یا قطرههای باران
بگذار نشانی چشمانت را به دریا دهم
اگر دعوتم را به سفر میپذیری
چرا دوستت دارم؟
کشتی میان دریا،
نمیداند چگونه آب دربرش گرفته
و بهیاد نمیآورد
چگونه گرداب درهمش شکسته...
#نزارقبانی♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چگونه میخواهی اثبات کنم
وجودت را در جهان
مثل وجود آب
مثل وجود درخت
تو آفتابگردان و نخلستان
و نغمهای که از جان برمیخیزد…
بگذار با سکوت بگویمت
وقتی که واژهها توان گفتن ندارند
و گفتار دسیسهایست که همدستش میشوم
و شعر به صخرهای سخت بدل میگردد...
بگذار تو را با خود در میان بگذارم
میان چشمان و مژگانم
بگذار تو را بهرمز بگویم
اگر به مهتاب اعتمادت نیست
بگذار تو را بهآذرخش بگویم
یا قطرههای باران
بگذار نشانی چشمانت را به دریا دهم
اگر دعوتم را به سفر میپذیری
چرا دوستت دارم؟
کشتی میان دریا،
نمیداند چگونه آب دربرش گرفته
و بهیاد نمیآورد
چگونه گرداب درهمش شکسته...
#نزارقبانی♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زن اگر دوستت داشته باشد،
میتواند در پاسخ به دعوت تو
برای نوشیدن یک قهوه از پاریس به دمشق بیاید
و اگر قلبش را بر تو ببندد، خستهتر از آن است که یک حبه قند با تو بخورد!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میتواند در پاسخ به دعوت تو
برای نوشیدن یک قهوه از پاریس به دمشق بیاید
و اگر قلبش را بر تو ببندد، خستهتر از آن است که یک حبه قند با تو بخورد!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوسـتت دارم
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگیام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی ...
دوسـتت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم ...
سـخَنَت شـعر است،
خاموشیات شـعر،
و عشــقت آذرخشی میان رگهایم
چونان سرنوشت ...!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگیام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی ...
دوسـتت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم ...
سـخَنَت شـعر است،
خاموشیات شـعر،
و عشــقت آذرخشی میان رگهایم
چونان سرنوشت ...!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر یارم هستی کمکم کن
تا از تو دور شوم
اگر دلدارم هستی کمکم کن
تا شفا یابم
اگر میدانستم عشق چنین خطرناک است
عاشقت نمیشدم
اگر میدانستم دریا اینقدر عمیق است
به دریا نمیزدم
اگر پایان را میدانستم
آغاز نمیکردم!
دلتنگت هستم
یادم بده چگونه ریشههای عشق را درآورم
یادم بده چگونه اشکهایم را تمام کنم
یادم بده چگونه قلب میمیرد
و اشتیاق خودکشی میکند!
اگر پیامبری
از این جادو، از این کفر
رهایم کن
عشق، کفراست پس پاکم کن
بیرونم بکش از این دریا
که من شنا نمیدانم!
موجی که در چشمانت جاری ست
مرا به درون خود میکشد
به ژرفترین جا
به عمیقترین نقطه!
حال آنکه نه تجربهای دارم
نه قایقی
اگر ذرهای پیشِت هستم عزیزم.
دستم را بگیر
که از فرق سر تا نوک پا عاشقم
و در زیر آب نفس میکشم
و ذره ذره غرق میشوم
غرق میشوم
غرق…!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا از تو دور شوم
اگر دلدارم هستی کمکم کن
تا شفا یابم
اگر میدانستم عشق چنین خطرناک است
عاشقت نمیشدم
اگر میدانستم دریا اینقدر عمیق است
به دریا نمیزدم
اگر پایان را میدانستم
آغاز نمیکردم!
دلتنگت هستم
یادم بده چگونه ریشههای عشق را درآورم
یادم بده چگونه اشکهایم را تمام کنم
یادم بده چگونه قلب میمیرد
و اشتیاق خودکشی میکند!
اگر پیامبری
از این جادو، از این کفر
رهایم کن
عشق، کفراست پس پاکم کن
بیرونم بکش از این دریا
که من شنا نمیدانم!
موجی که در چشمانت جاری ست
مرا به درون خود میکشد
به ژرفترین جا
به عمیقترین نقطه!
حال آنکه نه تجربهای دارم
نه قایقی
اگر ذرهای پیشِت هستم عزیزم.
دستم را بگیر
که از فرق سر تا نوک پا عاشقم
و در زیر آب نفس میکشم
و ذره ذره غرق میشوم
غرق میشوم
غرق…!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی که تو را دوست دارم
بارانی سبز میبارم
بارانی آبی
بارانی سرخ
بارانی از همه رنگ
از مژگانم گندم میروید
انگور
انجیر
ریحان و لیمو
وقتی که تو را دوست میدارم
ماه از من طلوع میکند
و تابستانی زاده میشود
گنجشکان مهاجر باز میآیند
و چشمهها سرشار میشوند
وقتی به قهوهخانه میروم
دوستانم
گمان میکنند که بوستانم!
#نزارقبانی
#عصرتون_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بارانی سبز میبارم
بارانی آبی
بارانی سرخ
بارانی از همه رنگ
از مژگانم گندم میروید
انگور
انجیر
ریحان و لیمو
وقتی که تو را دوست میدارم
ماه از من طلوع میکند
و تابستانی زاده میشود
گنجشکان مهاجر باز میآیند
و چشمهها سرشار میشوند
وقتی به قهوهخانه میروم
دوستانم
گمان میکنند که بوستانم!
#نزارقبانی
#عصرتون_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم میخواست تو را
در عصرِ شمع دوست میداشتم!
در عصر هیزم و بادبزنهای اسپانیایی
و نامههای نوشته شده با پَر
و پیراهنهای تافتهی رنگارنگ!
نه در عصر دیسکو،
ماشینهای فِراری و شلوارهای جین!
دلم میخواست،
تو را در عصرِ دیگری میدیدم!
عصری که در آن،
گنجشکان، پلیکانها
و پریان دریایی حاکم بودند !
عصری که از آنِ نقاشان بود ...
از آنِ موســــیقیدانها ...
عاشـــــــقان،
شــــاعران،
کودکان
و دیوانگان..
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم میخواست تو را
در عصرِ شمع دوست میداشتم!
در عصر هیزم و بادبزنهای اسپانیایی
و نامههای نوشته شده با پَر
و پیراهنهای تافتهی رنگارنگ!
نه در عصر دیسکو،
ماشینهای فِراری و شلوارهای جین!
دلم میخواست،
تو را در عصرِ دیگری میدیدم!
عصری که در آن،
گنجشکان، پلیکانها
و پریان دریایی حاکم بودند !
عصری که از آنِ نقاشان بود ...
از آنِ موســــیقیدانها ...
عاشـــــــقان،
شــــاعران،
کودکان
و دیوانگان..
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشقت مرا به شهر اندوه برد، بانوی من!
و من
از آن پیشتر هرگز به آن شهر نرفته بودم!
نمیدانستم اشکها کسی هستند
و انسان، بیاندوه،
تنها سایهای از انسان است!
عشقت به من آموخت که عشق،
زمان را دگرگون میکند!
و آن هنگام که عاشق میشوم زمین از گردش باز میایستد!
عشقت بیدلیلیها را به من آموخت!
عشقت به من آموخت
که تو را در همه چیزی جستجو کنم
و دوست بدارم درختِ عریانِ زمستان را،
برگ های خشکِ خزان را
و باد را و باران را
و کافۀ کوچکی را
که عصرها در آن قهوه می نوشیدیم!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشقت مرا به شهر اندوه برد، بانوی من!
و من
از آن پیشتر هرگز به آن شهر نرفته بودم!
نمیدانستم اشکها کسی هستند
و انسان، بیاندوه،
تنها سایهای از انسان است!
عشقت به من آموخت که عشق،
زمان را دگرگون میکند!
و آن هنگام که عاشق میشوم زمین از گردش باز میایستد!
عشقت بیدلیلیها را به من آموخت!
عشقت به من آموخت
که تو را در همه چیزی جستجو کنم
و دوست بدارم درختِ عریانِ زمستان را،
برگ های خشکِ خزان را
و باد را و باران را
و کافۀ کوچکی را
که عصرها در آن قهوه می نوشیدیم!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀